سوره مبارکه -قصص
آیات 50-53
فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین
قصص 50
....بدان که آنان پیرو هوسهای نفسانی خویشاند و کیست گمراهتر از آن کسیکه بدون (پذیرش حق و توجه به)هدایت و رهنمون الهی،از هوس خود پیروی نماید؟ همانا خداوند،قوم ستمگر را هدایت نمیکند.
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
( قصص 51)
و ما پیوسته برای آنان سخن گفتیم (و آیات قران را برایشان نازل کریم) شاید که پندگیرند و متذکر شوند.
وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا کُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ
( قصص 53)
و زمانی که (قران) برآنان تلاوت شود.گویند: ما به آن ایمان آوردیم همانا آن، حقی است از طرف پروردگار ما (و) ما پیش از این (نیز) اهل تسلیم بودهایم.
برای انسان سه دشمن معنوی شمردهاند:
*جلوه های دنیوی ،
تمایلات نفسانی و
*وسوسه های شیطانی
دنیا و جلوههای آن همچون کلیدی است که با حرکت به یک سوی، در را باز میکند و با حرکت به سوی دیگر می بندد، یعنی هم میتوان از آن بهرهی خوب گرفت و هم میتوان آن را در راه بد به کار برد،
وسوسههای شیطانی نیز اگر چه نقش آفرین هستند ولی انسان را به گناه مجبور نمیکند، شیطان در دل اولیای خدا راه نفوذ و تسلطی ندارد.
اما هوا و تمایلات نفسانی است که خطرناک ترین دشمن انسان به شمار میرود.
از سنتهای خداوند،هدایت انسانهاست که
لحظهای قطع نمیشود و
ازطریق آیات الهی،انبیاء و اوصیاءعلیهم السلام و علمای دین، تداوم مییابد.
در آیه اول ،
خداوند از گروهی خبر میدهد که
میخواهند سنت زندگی را بر اساس پیروی هوی بنیان نهند و اعتقادی به دین آسمانی که از طرف خدا بر آنان نازل وحی میگردد ندارندو پیرو هوسهای خویش هستندکه می فرماید:
" فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ"
انسان های هوا پرست در برابر پیشنهادهای منطقی تسلیم نمیشوند و به بیان قرآن کریم گمراهترین هستند،
" وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ "
به این علت که اگر آنها حق طلب بوده و راه را گم کرده بودند لطف الهی شامل حالشان می شد ولی به جهت ظالم بودنشان ازاین رحمت پروردگار محروم گشتند. زیرا اعراض از حق و انحراف از راه رشد دارند و این خود ظلم است و خدا مردم ظالم را هدایت را نمیکند.
" إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ
در آیه بعد سنت تربیتی خداوند را با نزول آیات یادآور شده میفرماید:
ما پیوسته برای آنان سخن گفتیم شاید متذکر شوند.
" وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ "
کلمه "وصلنا"= ارتباط دادن و متصل کردن ،
مراد از این اتصال یا پیدرپی بودن تذکرات است و یا هماهنگی و هم سویی مطالبی که ارائه میشود.
آیات گاهی در قالب وعده و گاه در قالب وعید، زمانی در شکل نصیحت و اندرز وگاه دیگر با استدلالات عقلی، یا به همراه تاریخ عبرت انگیز و... نازل شده تا هر قلبی که مختصر آمادگی داشته باشد را به خود جذب کند.
در آیه بعدکسانی را معرفی میکند که
چون قرآن برآنان تلاوت می شود، در مقابل پروردگار خویش سرتسلیم فرود میآورند،یعنی از لحاظ نفسانی آماده برای تسلیم به حق بودهاند.
" وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا کُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ "
اگر روح پاک باشد،
با شنیدن حق ایمان میآورد...
تاملی در-قرآن کریم
سوره مبارکه -قصص
آیه 60
وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُون
دنیا به همه داده مىشود...
اوتیتم...
آنچه در اختیار ماست چیزى نیست که به آن دل خوش کنیم. همه هستى ناچیز است.
فمتاع الحیاة الدنیا...
برای ماهایی که داشتههای دنیا، از هر جنس و مدلش؛ کار و پول و مدرک و منصب و ... توی چشممان خیلی بزرگ و خیلی شیرین و خواستنی است، شاید معنای«متاعُ الدّنیا » نامفهوم باشد، دنیا متاع است، کالای ناچیزی است ،کم است ...
قرآن کریم درباره دنیا اصطلاح عَرَض را دارد،
یعنی دنیا همچون عکس است که اصلی دارد و انسان نباید به عکس دل ببندد؛
دنیا متاع است ،گذرگاه است و هر گذرگاه به قرارگاهی فرجام می پذیرد.
این کمّیتها و موهبتهای دنیا که خدا داده و ما روی آنها حساب کردهایم، حیات نیست، زینت حیات دنیاست؛ تازه آنچه خدا داده و از راه درست به دست آمده؛ نه آنچه که از راه باطل و حرام و شبهه به دست آمده و...
امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند :
إنَّما الحَیاةُ الدُّنیا مَتاعٌ ؛ ومَتاعُ الدُّنیا بَطیءُ الاِجتِماعِ، قَلیلُ الاِنتِفاعِ، سَریعُ الاِنقِطاعِ؛
زندگى دنیا، کالایى بیش نیست و کالاى دنیا، دیر فراهم مى آید و اندک به کار مى آید و زود از کف مى رود.
(تنبیه الخواطر : ج ۲ ص ۱۰۲ ؛ دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث ج 1، ص 34)
...وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى
آنچه خیراست ومیماند در
"مقام عندیت" است ...
خیریعنی هر آنچه که ما را به عنداللّهی و بقای الهی برساند،
مقام عنداللّهی،
عند اللّه...نزد خدا ...عندیت...
عالم «عندیّت» نه در حیات دنیایی محصور است و نه به حیات اخروی اختصاص دارد.
بلکه خیر آن، بر دنیا و آخرت گسترده شده و
برخورداران در همین دنیا نیز از آن بهرهمندند،
فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَ الآخِرَﺓ
کسانی که به حیات طیبه می رسند...
فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاﺓً طَیِّبَهً ، یعنی به حیاه طیبی زنده می کنیم،
مقصود این نیست که حیاتش را تغییر میدهد.
مثلاً حیات خبیث او را مبدل به حیات طیبی میکند که صفتش را تغییر دهد.
در اینصورت کافی بودکه بفرماید:
«ما حیات او را طیّب میکنیم»
ولی فرمود:
« ما او را به حیاتی طیّب، زنده میسازیم »...
کسی که به حیات طیبه میرسد، به علم و ادراکی دست مییابد که دیگران نرسیدند.
و شاخص برخورداری او از دنیا و آخرت،
"عندیت الله "میشود.
مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ
وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَى ...
یعنی
سرچشمه بیکران و بیپایان همه چیز،"عندالله"است و
حتی بهرههای اندک دنیایی هم جلوه و جرعهای از آن خزانههای بیکران" عندالله "است :
وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلا"َّ عِندَنَا "خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ
و راه یافتگان به مقام عندیت ،
لَهُم مَّا یَشَاءُون"َ عِندَ" رَبِّهِمْ
"برای آنهاست هرآن چه بخواهند، نزد پروردگارشان"
رسیدن به مقام و عالم "عندالله "،
تحول وجودی به سوی کمال است و
صاحبان مقام عندیت، عین کمال بوده و خودشان، درجات آن عالم هستند.
"هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ"
یعنی سیر به سوی حقیقت، وجود آنان را به سرچشمه کمال و جمال، تبدیل کرده است.
در جهان «عندیت» نهایت کمال انسانی شکوفا شده است و
کسی که به این مقام راه یابد، به اوج درجات کمال رسیده است.
از این رو، راه یافتگان به آن درجات، خود ملاک و میزان هستند.
حتی
قرآن کریم وکتب الهی، در عالم «عندیت» است.
وَ لَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ الله
وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ
وَ عِندَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ...
و جهان «عندیّت» جلوه روشن آیات الهی است.
إِنَّمَا الآیَات"ُ عِندَ اللّهِ "
کسی میتواند، آیات الهی را درک کند که چشمی به عالم عندالله گشوده و خبری از آن یافته باشد.
حتی علم در مقام " عند الله" است
تمام علم، نزد خدا است:
إِنَّمَا الْعِلْمُ "عِندَ اللَّهِ"
هرکس به علم حقیقی برسد، بهره عند الهی یافته و به جهان «عندیّت» راه یافته است.
وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا
«و از نزد خود، به او علمی آموختیم»
اهل بیت رسول خدا، معدن و منبع این علم و سرآمد اهل «حیات طیّبه» اند.
امام باقر( ع)فرمود:
«والله انا لخُزّان الله فی سمائه و ارضه، لا علی ذهب لا علی فضّة الّا علی علمه»
به خدا سوگند که ما خزانه داران خدا در آسمان و زمینش هستیم. نه خزانه داری بر طلا و نقره، بلکه خزانه داران علم اوییم.
هر کس توفیق رسیدن به این مقام را پیدا کند، از همه تعلّقات و تیرگیها، رها یافته و جان و دلش، صاف و پاک شده است.
و اجر و نورشان در عندالله است :
وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَدَاء" عِندَ رَبِّهِمْ" لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ
«کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردند، آنان اهل راستی و گواهان نزد پروردگارند که پاداش و نورشان برای آنان است».
رزق اهل حیات طیبه در عالم «عندیت» پروردگارشان است،
عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
این رزق تنها خوراک و پوشاک و باغ و بستان نیست، بلکه واردات و دریافتهای مخصوصی است که قلب را زنده میکند و «حیات طیّبه» را در عالم عندالله تداوم میبخشد.
و رحمت خاص خداوند نیز مربوط به عالم «عندیت» است.
درباره حضرت خضرآمده:
آتَیْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِندِنَا
یا درباره حضرت ایوب پس از آزمون دشوار بردباری و جبران و بازگشت نعمتها، میفرماید:
وَ آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا
و از زبان حضرت نوح میفرماید:
وَ آتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ
آیا عالم «عندالله» همان عالم آخرت است؟
یا عالم آخرت در مقام و عالم عندالله است؟
الدَّارُ الآَخِرَﺓُ عِندَ اللّهِ
وَ الْآخِرَﺓُ عِندَ رَبِّکَ ....
تاملی در-قرآن کریم
سوره مبارکه -قصص
هامان های دیروز، هامان های امروز
قارون های دیروز،قارون های امروز
و آرزوهای کوچک انسانها...
داستان های قرآنی تنها گزارش صرف نیست، بلکه حکایات آموزنده ای است برای عبرت گیری تمامی اعصار، زیرا سنت های الهی در تاریخ و جامعه تکرار می شود، مخصوصا که در روایات معتبر تصریح شده است که بسیاری از این حوادث و رخدادهای قوم بنی اسراییل ، طابق النعل بالنعل در امت اسلام تکرار خواهدشد...
شخصیتهای مطرح در سوره مبارکه قصص:
فرعون :
نماد طاغوت سیاسی که تسلط سیاسی و نظامی و اجتماعی داردو مشروحا در سور گذشته بحث شده است.
هامان :
داستان هامان به عنوان یکی از اصحاب قدرت در دربار فرعونی می تواند درس های آموزنده ای برای امت اسلام داشته باشد.
هامان نماد طاغوت فکری و فرهنگیست که با شبهه افکنی و فریب مردم را از مسیر حق و مردان الهی جدا میکند و همیشه در خدمت فرعونهاست .
نام "هامان" ، در کنار نام فرعون و یا فرعون و قارون آمده است،
( آیات 6، 8 و 38 از سوره قصص)
هامان تا به آن حدّ در دستگاه فرعونی نفوذ داشت که قرآن شریف از لشکریان مصر تعبیر به لشکریان فرعون و هامان میکند.
ویا میفرماید:
"الی فرعونَ و هامانَ و قارونَ..."
"و قارون و فرعون و هامان و لقَد جاءَهٌم موسی بالبیّناتِ فاستَکبَروا فی الارضِ و ما کانوا سابقینَ"
(سه ضلع قدرت حاکمیت فرعونی)
در بعضی از تفاسیر، آمده است که
هامان وزیر و پیشکار فرعون بود(مجمع البیان، ج8،7) و نخستین کسی است که گل را پخت و آجر ساخت.(قصص/ 38؛ جامع البیان) اگر این مساله درست باشد می بایست او را از دانشمند و نخبگان روزگار خود نیز به شمار آورد.
درگزارش های قرآنی ، وی از مشاوران بسیار نزدیک فرعون بوده و در بسیاری از کارها با هم هماهنگ بودند(حتی در انتخاب حضرت موسی به فرزندی فرعون)، از چهره های سرشناس و کلیدی در حکومت فرعون و از صاحبان نفود و قدرت و دانشمندان، از فرماندهان نظامی و برخوردار از امکانات گسترده در حکومت فرعونی معرفی شده است. (سوره قصص /جامع البیان،)
وی انسانی حق ناپذیر و حق ستیز و ستمگر و مستکبری است که فرمان به نسل کشی یهودیان و بنی اسرائیل می دهد و زنان یهودی را به فحشا و خدمت فرعونیان می کشاند. (سوره غافر)
هامان به سبب جایگاه ویژه اش، مخاطب دعوت موسی(ع) بود و خداوند حضرت را ماموریت می دهد تا هامان را همانند فرعون به حق با دلایل روشن دعوت کند.(عنکبوت/39)
به نظر می رسد که
نقش هامان در دستگاه فرعونی،مهندسی فکری جامعه باشدکه با دانش و نخبگی و مهندسی فکری جامعه ،
حافظ سنت های باطل قبطی و قدرت فرعونی است.
قدرت اقتصادی قارون درکنارقدرت فرهنگی هامان
و
همکاری بلعم باعور موجب می شود تا
سیره و سنت فرعونی به عنوان بهترین گزینه در سبک زندگی معرفی شودو
سبک زندگی ارایه شده از سوی پیامبرالهی تخطئه شود.
قارون :
قارون نماد طاغوت اقتصادی است که با پول و ثروت در مقابل دین و حق و عدالت قد علم می کند .
به اعتقاد برخی خطرناک ترین نوع طاغوت است ،
زیرا که با ثروت خود فرعون و هامان درست می کند یا آن ها را تقویت می کند،
جالب اینکه
گفته اند که قارون از همه بنی اسرائیل به تورات آشناتر بوده است،
یعنی این طاغوت گاهی رنگ دینی هم به خود می زند و توجیه دینی هم دارد .
قارون از اقوام نزدیک حضرت موسی است و بابنی اسرائیل زندگی میکند،مثل سامری...
نکته ی مهم در جریان قارون
نماد جریان سرمایه داری است که
در دل حکومت دینی به وجود آمده است.
نکته ی عجیب تر اینجاست که
قارون و سامری با فرعون و هامان ارتباط برقرار میکنند،
و با آنها همکاری دارند.
قارون و سامری در جامعه ای که نماد حکومت دینی است و در میان مردم دین دار زندگی میکنند
وفرعون و هامان نماد حاکم جور ومستکبرهستند!؟
چه چیزی این دو گروه را بهم گره میدهد؟؟
در شناخت نظام ها،اشخاص مهم نیستند،
بلکه عملکردها اهمیّت دارند.
قارون نماد دنیاپرستی، افکار باطل و رفتار نابهنجار، غرور علمی و تکبر و استکبار است ،
او هر چند از قوم یهود بودو در میان یهودیان میزیست،
ولی از نظر فکری و رفتاری همانند فرعون و هامان بود.
از این رو خداوند همه چیزهایی که به فرعون و هامان نسبت میدهد به قارون نیز نسبت میدهد.
ودر خطابهای قرآنی قارون را با فرعون و هامان جمع می بندد و گاه فرعون و هامان را با قارون جمع می بندد !!
قارون همانند فرعون
در برابر گفتمان حضرت موسی(ع) میایستاد و
او را ساحر و کذاب میخواند،
قارون با رژیم فرعونی همکاری میکرد و
در تهاجم فرهنگی نیز چنان با آنان همکاری تنگاتنگ داشت که
قرآن قارون و فرعون و هامان را با هم مخاطب قرار می دهد :
و همانا ما موسی را همراه با معجزات و منطق روشن
به سوی" فرعون وهامان و قارون "فرستادیم،
پس گفتند:
"او ساحری دروغگوست "
پس چون موسی از طرف ما همراه با حقّ به سراغ آنان آمد،" گفتند":
«پسران کسانی را که با موسی ایمان آورده اند، بکشید و زنانشان را زنده نگهدارید»
(غافر، آیات 23 تا 25)
گفتمان رفتاری وعملی قارون،
همه تلاشهای موسی(ع) را برای ایجاد گفتمان اسلامی تحتالشعاع قرار میداد و
ایده آل زندگی مردم قارونی بودن و قارونی عمل کردن است.
(قصص، آیات 76 تا 79)
قارون وقارونها به دلیل تکبر وغرور و مانند آن هرگز سخن دیگری را نمیپذیرند،
بهویژه اگر نقدی بر فکر و کارشان باشد.
از این رو، در تقابل با گفتمان حق بر میآیند و همچون فرعون مدعیاند که راه و روش آنها هدایتگر و درستتر است، چرا که قدرت و ثروت آنان خود شاهدی بر مدعایشان است.
تفکر قارونی اصالت را به دنیا میدهد و
خوشبختی و سعادت را در قدرت وثروت میداندو از این رو در کسب این امور اهل حرص و آز است و همواره میخواهد بر قدرت و ثروت خویش بیفزاید، لذا از بخشش ومشارکتدهی درثروت و قدرت و همراهی در رشد جامعه ابا میورزد و به احتمال قدرتیابی و ثروتیابی دیگران در جامعه ی ایمانی ،هرگونه فکر و رفتار اقتصادی را در نطفه خفه میکند
(قصص، آیات 76 و 77)
از دیگر خصوصیات فکر ورفتار قارونی باید به برتری جویی و علو مرتبت دنیوی اشاره کرد. صاحبان اینگونه تفکر میخواهند همواره در زمین برترین باشند. (قصص، آیات 76 تا 83)
ازآیات قرآن کریم بخوبی روشن است که یک نظام طاغوتی، یک مثلث است که تا آن از میان نرود ملت نجات نمی یابد.
دو ضلع این مثلث،
یعنی ضلع سیاسی (فرعون) و
ضلع اقتصادی (قارون - ملأ، اشراف)، اهمیت بیشتری دارند،
بلکه این دو طاغوت مرکز ثقل موضوعند و ضلع سوم(طاغوت فرهنگی) تابع دو ضلع دیگر است.
یک علت تکرار داستان حضرت موسی و مبارزات دامنه دار ایشان شاید همین باشد که مبارزه با یک طاغوت کافی نیست.
هرچندطاغوت سیاسی،
موجب فساد جامعه و تباهی روابط اجتماعی و تزلزل بنیادهای اصیل زندگی است.
وطاغوت فرهنگی،
مبلغ و مروج ناآگاهی و تفکر ارتجاعی است و باعث از میان رفتن عقیده ی حق و پاسداری ارزشها و فضایل.
اما
فاسدترین این سه طاغوت،
طاغوت اقتصادی است،
زیرا آن دو طاغوت دیگر، از طاغوت اقتصادی ارتزاق می کنند و با تغذیه ازطاغوت اقتصادی است که رشد می یابند و باقی می مانند...
همان طور که فرعون مفسد فی الارض است،
قارون هم مفسد فی الارض است،
(مفسد اسم فاعل مزید است)
افساد قارون چه بود؟
فساد قارون از این جهت بود که دنیا را در چشم برخی تزیین کرد.
موسی آمده بود تا بگوید که
حب الله با حب الدنیا جمع نمیشود و
قارون میخواست که تلاش انبیاء را تباه کند.
قارونی ها متدینان را بی درد میکنند و
به عبارتی مرفهین بی درد به وجود میآورند.
قرآن کریم میفرماید:
قارون دنیا را درچشم مردم زینت داد و
نگاه مردم را تغییر داد.
قارون که خود از قاریان تورات بود،
از رزمندگان مبارز در مقابل فرعون دیروز، دنیا طلبان امروز را ساخته بود.
بنا به فرمایش رهبری عزیز:
«نظام اسلامى، با ایمانها، با همّتهاى بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگهداشتنِ شعارها به وجود مىآید و حفظ مىشود و پیش مىرود. شعارها را کم رنگ کردن؛ اصول اسلام وانقلاب را مورد بىاعتنایى قراردادن و همه چیز را با محاسبات مادّى مطرح کردن و فهمیدن، جامعه رابه آنجا خواهد برد که به چنان وضعى برسد.»
تغییر گفتمان انقلابی بنی اسراییل زمان موسی،
به گفتمان دنیاطلبانه،
گناه قارون است...
چرا مردم میگفتند، ای کاش آنچه قارون دارد را ما هم میداشتیم !
وچرا نمی گفتند ای کاش آنچه موسی کلیم الله دارد را میداشتیم!
پس از اظهار داستان فرعون و فرعونیان و هامان و داستان قارون،بر اصطلاح «الدَّارُ الْآخِرَه» تکیه میکند و میفرماید:
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَه نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»؟
رمز آن، این هست:
«عُلُو فِی الْأَرْضِ» که منشأ هلاکت هست، به این سبب هست که «توقف فیالارض» هدف نیست.
این زندگانی زمینی و دنیوی، گذرگاهی است که باید از آن گذشت تا به قرارگاه رسید؛ و داشته های دنیوی:
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ» است؛
آن ثروت کلانی که قارون پیدا کرد، تمامی در زمین فرورفت.
پس، این جهان که تمامی ثروت قارون در آن بهکار نیامد و در زمین فرورفت، قطعاً دلبستنی نیست.
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَه نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»