سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه قصص ۳

تاملی در-قرآن کریم

سوره مبارکه -قصص

آیه 41

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار...

امامانی که به نار دعوت می کنند...

امامت یعنی فردیا گروهی ، مسیر و جهت حرکت افراد ویا گروههایی و یا جوامعی را در امر دنیا و در امر معنویت و آخرت مشخص میکنند.

یعنی امام و امامت،مسئله‌ی است همگانی برای همه‌ی جوامع بشری.

امامت بنابر آموزه قرآنی دو گونه است:

ائمه ی نور:

 «و جعلنا هم ائمّة یهدون بأمرنا... کانوا لنا عابدین».

 این امامتی است که به امر پروردگار، مردم را هدایت میکند؛ مردم را از خطرها، از سقوط گاه‌ها، از لغزشگاه‌ها عبور میدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حیات دنیوی انسان میرساند، ائمه نور کارشان هدایت است،خودشان از سوی خدای متعال راهنمائی میشوندو این رهنمائی را به مردم منتقل میکنند،

اما

 «و جعلنا هم ائمّة یدعون الی النّار»

 که درسوره مبارکه درباره‌ی" فرعون "وارد شده است(فرعون شخص نیست ، شخصیت است،نماد انسانهایی که فرعونیت در آنها تثبیت شده است).

یعنی فرعون هم امام است. یعنی دین و دنیای مردم ، در قبضه‌ی قدرت و مسیردهی وجهت دهی اوست،

سکولارترین حکومتهای دنیا هم، علی‌رغم آنچه که ادعا میکنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفته‌اند. این دستگاههای عظیم فرهنگی که امروزانسانیت و بشریت را در چهارگوشه‌ی دنیا به سمت تباهی حرکت و سوق میدهند،

همان امامانی هستند که «یدعون الی النّار».

که به خاطر منافع خودشان،

به خاطر حاکمیت خود شان،

به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسی‌شان مردم را به سوی آتش میکشانند...

حضرت زهرا(ع) در خطبه فدکیه در شناساندن ائمه نار، به غوایت آنان اشاره می‌کند:

«نَطَقَ‏ کَاظِمُ‏ الْغَاوِین‌‏».

 غوایت در لغت به معنای دور افتادن از راه راست و منحرف شدن است.

برای حرکت در مسیر حق، هم باید مسیر مشخص باشد و هم هدف،

فردی که راه را گم کند ضال است و اگر بی‌هدف بود غاوی؛

البته هرغاوی ضالّ هم خواهد بود؛ زیرا راه، فرع بر هدف است و اگر هدف نبود، راه هم نیست.

 

 بی‌هدف کردن انسانها هدفی است که ائمه نار

 از منظر حضرت زهرا ‌سلام الله علیها دنبال می‌کنند.

در جهان بینی قرآنی ،

عالم وجود به حق و باطل تقسیم می‌شود و

 هر حرکتی تحت آن معنی می‌گیردوپیشوایان و امامان نیزیا امامان نورند یا امامان نار...

در خطبه فدک حضرت زهرا (ع) می آموزد که:

 ائمه باطل می کوشندکه

حق را لباس باطل بپوشانند تا کسی به آن گرایش پیدا نکند و

 باطل را با لباس حق آرایش دهندتا بین مردم عادت داده شود ، 

حالت اول را «تلبیس» و

 حالات دوم را «تسویل» گویند.

تلبیس از"لبس"است که اگر به فتح لام باشد "لَبسْ"=اشتباه است و در اصطلاح به معنای ملتبس و مشتبه کردن حق به وسیله باطل است و اگر به ضم لام باشد «لُبسْ» به معنای پوشاندن و در اصطلاح به معنای مستور ساختن حق بوسیله پوشش باطل است.

تسویل از"سول" به معنى تزیین نفس است و جلوه دادن آن ...

  ائمه باطل نه تنها خود در گمراهی به سر می‌برند،

 بلکه اسباب گمراهی پیروانشان را نیز فراهم می‌کنند.

و در دعوت خود به سوی نار،

 از ابزار تلبیس و تدلیس استفاده می‌کنند،

سبب آمیختن حق و باطل می‌شوند و

مردم را سرگرم ظواهر دنیا چون مقام و موقعیت کرده وراه کشف حقیقت را بر مردم می بندند،

و جامعه را عملاً از هدایت و سعادت و پیشرفت محروم می کنند...

در روایات آمده است کسی که

 هادی امت و راهبر حقیقی‌اش را نشناسد،

از گزند دزدان راه در امان نمی‌ماند و به بیراهه گمراهی گرفتار می‌شود،

وَ جَعَلناهُم اَئِمةً یَدْعُونَ اِلَی النَّار

قرار دادیم آنها را امامانی که دعوت می‏کنند به آتش ...

در بحث ولایت احادیث زیادی داریم که اولین سئوالی که می‏کنند این است که  امامت کیست؟

دلت را به چه کسی سپردی و خودت را به چه کسی و چه چیزی فروختی؟

عالم امکان، عرصه تقابل ائمه نار و ائمه نور است؛

در روایات بیان شده است که مومن در عوالم مختلف با امام نور همراه است.

در زیارت جامعه نیز می فرماید:

«وَ أَرْکَانَ‏ الْبِلَادِ»

یعنی بلاد مومنین، محورش امام نور است.

یعنی حقیقت ایمان و جامعه مومنین یک محور دارد ،

یعنی حول امام، بلد توحیدی و ایمن شکل می‌گیرد.

در جامعه کفر هم همین طور است ،هر کجا شما نگاه کنید، صبغه ائمه نار را می‌بینید.

رفتارها، اخلاق‌ها، روابط، ساختار‌ها، همگی تجلیات ائمه نار هستند و درتمدن مادی که می‌سازند، همه خصوصیات ائمه نار، در کل این تمدن، جاری است.

درجات ایمان و کفرنیز،

 همان درجات حبُّ الامام(امام نار یا امام نور) است .

حب  چیزی

 جز ظهور محبوب

 در قلب محبّ نیست ...

درجات ایمان، درجات تولی به امام نور و ظهور امام نوردر قلب مومن است؛

یعنی از طرفی درجات تولی آدمی به امام و

 از طرف دیگر درجات جریان ولایت امام در آدمی است.

در جریان کفر هم، درکاتش، همین طور است؛ یعنی درکاتِ تولی به ائمه نار و ولایت آنها است که جاری می‌شود.

اراده های ائمه نار ظلمانی است.

فقط اعتقاد آنهاکفر آمیز نیست، بلکه وجودشان مستکبر علی الله است.

 "أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ"

 ائمه نار، محیط ولایت ­شان،رفتار و افکار و اعمال‌شان، کفر است.

 هر کجا دست بگذارند، آنجا را ظلمانی می‌کنند.

گاه مردم را متعلّق و خاشع در مقابل چوب و سنگ می‌کنند؛

 وگاه نسبت به افکار ویا افراد ویا تکنولوژی هایی خوف و امید درآدمی ایجاد می کنند.

اگر کسی زیر چتر ولایت آنها رفت، همه زندگی‌اش شرک می‌شود،

چون ائمه نار

"غیرخداپرستی" را اقامه می‌کنند...  

سوره مبارکه -قصص

آیه 42

بعد از ذکر امامانی که به آتش دعوت می کنند (أَئمَّه یَدْعُونَ إِلىَ النَّارِ­ ...)

فرمود:

 "وَاَتبعَناهُم فِی هذِهِ الدُّنیا لَعنَه ... "

 در این دنیا لعنتی پشت سر لعنت نصیب آنها کردیم...

لعنت به معنای طرد و دور شدن  از رحمت الهی است،

ما در این دنیا لعنت را بدرقه اینها کردیم، از ما دور و دورتر شدند...؛

 و روز قیامت، اینها از مقبوحین هستند،

 الْمَقْبُوحِینَ از قبح و قباحت است، یعنی زشتی و بدی و پلیدی؛

همه و همه در چهره و منش اینها جمع می شود.

اینگونه نیست که اینها در قیامت یک دفعه مقبوح شوند،بلکه؛ همین جا هم مقبوح هستند،

 منتهی در قیامت، این قباحت آشکار می شود؛

 اما در دنیا این قباحت برای همه آشکار نیست؛

مثلا موسی می توانست قباحت فرعون را ببیند، اما ملأ نمی توانستند آن قباحت را ببینند؛ وگرنه فرعون قیامت همان فرعون دنیا است و فرعون دنیا هم همان فرعون قیامت است...

سوره مبارکه-قصص

آیات 49-44

نبی آن کسی است که از عالم غیب خبر می آورد درهای غیب به وسیله او به سوی عالم ما باز می شود.

اولین صفت متقین این است که«الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» ،

آنهایی که به غیب ایمان دارند، قرآن هدایتشان می کند.

اخبار غیبی توسط رسول خدا مطرح می گردد و به رساندن این اخبار از طرف خداوند به رسولش تاکید می گردد ،

کفار قرآن را کوچک می شمردند و معجزه و آیت الهی نمی دانستند.

 می گفتند انبیاء وقتی می آمدند، دلایلی از عالم غیب می آوردند.

مثل عصای موسی یک حقیقت غیبی در این هست، عصا که اژدها نمی شود

یا ید بیضا، یعنی برهان.

 آیات غیبی راه انبیاء را باز می کند.

قلوب را متوجه و خاشع و خاضع می کند.

پس به پیامبر اکرم (ص)می گفتند :

"قَالُوا لَوْلَا أُوتِیَ مِثْلَ مَا أُوتِیَ مُوسَى... "

(آیه 48)

گفتند:

 چرا نظیر آنچه به موسى داده شد به او داده نشده است...

اگر این پیغمبر است چرا معجزه ای به همراه ندارد؟

مگر کلمه و آیه و سوره می تواند معجزه و برهان باشد؟

به موسای کلیم عصا و ید و بیضاء دادند و به عیسای مسیح نفس رحمانی دادند...

قرآن می فرماید:

"یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ؛ "

(یونس/20)

یعنی همان سوال و

جواب:

غیب در اختیار خدا است و آیه و معجزه ای که خدا برای من گذاشته است با بقیه فرق دارد؟؟؟

به موسای کلیم عصا دادند، به من آیه دیگری ...

فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرین،

منتظر بمانیدکه من نیز همراه با شما از منتظرانم؟؟

این غیب چیست که برای آن باید منتظر ماند؟؟

فقط خداوند غیب می‌داند؟

از زمان آمدن آن «آیه» خبر دارد؟

 و پیامبر هم از منتظرین می‌باشد؟

یعنی آن غیبی مورد انتظار است که هنوز نیامده باشد!!

و غیبی مورد انتظار است که توقع آمدن آن برود!؟

در غیر این صورت انتظار بی معنا است...

یعنی در آیه شریفه،

 غیب آیه‌ای است که

خداوند امر به منتظر بودن برای آن می‌کند و

 پیامبر نیز منتظر آن غیب است!

«آیه» یعنی نشانه، و مصادیق مختلف دارد،مثل

 عذاب و یا معجزه‌ای که اثبات منصبی از مناصب الهی را بکند و

 نیز به معنای حجت خداوند نیز می‌باشد؛

 چرا که حجت‌های خداوند همواره بزرگ‌ترین نشانه‌های پروردگار هستند.

در سوره مومنون آیه شریفه 50 می‌فرماید:

«وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً ....»؛

 ما قرار دادیم فرزند مریم و مادرش را آیه (حجت).

آیه( حجت )هستند تا مردم راه رستگاری و توحید را گم نکنند؛

ایمان به غیبی که

وجه افتراق متقین از یهود و نصاری و.... است ،

غیب آیه‌ای است که

خداوند امر به منتظر بودن برای آن می‌کند و

 پیامبر نیز منتظر آن غیب است!

آیه ای که باید آمدن او را انتظار کشید...

امام صادق (ع) می فرمایند:

 «... غیب همان حجت پوشیده از نظرهاست»

مرحوم شیخ طوسی در تفسیر خودذیل آیه می فرماید:

" از مصادیق ایمان به غیب، ایمان به غیبت امام زمان (عج) است."

یعنی اگر خدا یک عصا به موسای کلیم داده بود که

 کاخ فرعون را بلعید، آیه ای به پیامبر اکرم (ص) داده که همه دستگاه باطل را محو خواهدکرد...

 

سوره مبارکه - قصص

آیه 50

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین

پس اگر اجابت نکردند ترا بدان که آنها فقط تابع تمایلات نفسانى خویشند و هیچکس گمراه‏تر از آن نیست که پیرو هواى خویش است و از رشد و هدایت الهى محروم است. بی شک، خدا مردم ستمکار را هدایت نمى ‏کند.

 رابطه گمراهی و هواپرستی با صراحت بیان شده و حتى گمراهترین مردم گروهى معرفى شده‏ اند که رهبر خود را هواى نفس خویش قرار داده‏اند که این عده هرگز از هدایت الهى بهره نخواهند برد.

 اگر ولایت نباشد،

 هوای نفس چون پرده ضخیمی مانع دید و فهم شده و قدرت درک حقایق را از آدمی می گیرد.

در قرآن کریم،

«ولایت» حکایت حقیقت آدمی‏ است که استعدادهایش در اثر پیوند با ولایت تامّة الهیّه و حقیقیّة ذات ربوبی او، از راه عبادت و بندگی به منصّة ظهور و بروز رسیده است، سمت و سوی پیوند انسان کامل به خدای سبحان، ولایت اوست و سمت ارتباط وی به جامعة بشری رسالت اوست و رابط بین این دو، نبوّت اوست،

هدایت همان پیمودن راه تکامل است که انسان به طور تدریجی مراحل نقصان را پشت سر می گذارد و به مرتبه بالاتری می رسد و این مسیر تکامل  نامحدود است و به سوی بی نهایت می رود و کمال مطلق و نهایی تنها خداست ...

اولیای الهی راه و فضا را روشن می کنند،

مشکات انوار الهی هستند، هدایت کننده اند،

واگر این چراغهای هدایت نباشند در فضای تاریک و ظلمانی ارزش ها قابل دریافت نخواهد بود ، راه وبیراه ، خوب و بد مشخص نخواهد شد و این است که اگر کسی ولی خود را نشناخته باشد، مرگ او مرگ جاهلی است،فرقی نمی کند مرگ او در قرن بیستم باشد یا قبل از هجرت.

جاهلیت چیزی جز نشناختن خویش و راه صحیح و مشغول شدن به لهویات نیست.

اگر تبعیت از ولایت نباشد،

در تاریکی هوای افکار و نفس افراد وظلمات دنیا نشانه ها دیده نخواهد شد و انحراف و گم شدن گریز ناپذیر خواهد بود.

 این است که تلاش دستگاه باطل بر تاریک و ظلمانی نگه داشتن فضا است و اولین چیزی را که بر می دارد چراغ است،

معصومین فرمودند: ما حقیقت دین هستیم السلام علی الدین المأثور

حقیقت و تمامیت دین ولی خداست.

 آنچه گفته می شود مانند اخلاق و اعتقاد و آداب مناسک ولایت ولی الله است.

 در قوس نزول ،حقیقت دین ،ولایت ولی خدا است و

 در قوس صعود، حقیقت دین ،تولی به ولایت خدا است.

 همه ی ارزش ها از دامان ولایت خدا می رویند.

باطن و روح دین ولایت است ودین با ولایت زنده می ماند.

 اگر مسیر جامعه از ولایت الهی زاویه و فاصله گیرد،جدایی از باطن دین قطعی است ،

 هر توجیه و فکر و نظری در مقابل فکر و نظر "ولی خدا" هوی است و ضلالت ،

همانگونه که در صدر تاریخ اسلام شاهدیم آنانکه از ولایت زاویه گرفتند نهایت کارشان چه شد.

همانگونه که در مقابل  پیامبر اکرم( ص)ودر مقابل وحی الهی،خودرا صاحب نظر و فکر و سبک دانسته و اسمش را گذاشتنداجتهاد؟!

در عدم تبعیت از ولایت بود که حضرت زهرا (س) مغضوب از یارغار پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت و صحابی بزرگ آتش به در پیامبر آورد،

در زاویه گرفتن از ولایت است که جنگ با امیرالمومنین(ع) به نام اجتهاد معاویه توجیه می شود ...

در زاویه گرفتن ازولایت بود که امام حسین( ع) مرتد اعلام می شوند و به اسم اسلام...

از امام رضا (ع) ازاین آیه( 50 سورۀ مبارکۀ قصص «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏» )سؤال می‌شود،

حضرت می‌فرماید:

"منظور کسى است که دین خویش را به رأى و نظر خود گرفته باشد نه از امامى از میان ائمۀ هدی ."

کسی که دین خود را از امام(ع) نگرفته باشد، از هوای نفس خود تبعیت کرده است،

برای در صراط بودن باید دستورات را از خدا گرفت و این دستورات را فقط ولی خدا باید ابلاغ کند. دستور گرفتن از خدا، مستقیم نیست و باید در مقابل ولی او تواضع کرد. پذیرفتن برتری او و فضیلت او واجب است وگرنه هوای نفس در مقابل «ولایت» قرار خواهد گرفت که تاریخ به تکرارشاهد آن بوده است.

ایمان واقعی انسان‌ها، در نوع برخوردشان با ولایت مشخص می‌گردد و در اینجا است که ولایت اصل می‌شود...

فَإِن لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ

 أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ

 بالأخره بشر یک منبع قانونی می‌خواهد اگر هدایت الهی نباشد, دنبال قوانین بشری خواهد بود و قوانین بشری بر اساس هوای نفسانی فرد یا افراد است،

 "فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ"

"وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً"

 "بِغَیْرِ هُدی" وصف تأکیدی است ،

هوا که نمی‌تواند هدایت باشد،

"بِغَیْرِ الْحَقِّ" یک وصف توضیحی است،

 "وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ"

گمراهتر است ، چون خودش خودش را گم کرده است و دیگر کسی به دنبال او نمی‌رود،

إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ

 نفرمود که «إنّ الله لا یهدیهم»

  چرا؟

چون «هولاء الظالمون»

 ظالم را خدا هدایت نمی‌کند،

زیرا آنچنان در تاریکی است که

 گرایش قلبی, توفیق قلبی, لطف الهی شامل حال او نمی‌شود...

 

تاملی در- قرآن کریم

سوره مبارکه- قصص

آیات 49-44

وَمَا کُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ

(آیه 44)

و چون امر را به موسى دادیم تو در جانب غربى [طور] نبودى و از گواهان [نیز] نبودى ،

نبودی ولی تو را وصل کردیم به گذشته و آینده و تاریخ،

اگر انسان از غیب، از اطلاعات آسمانی، جدا شود ،

فقط اطلاعات اطرافش را می‏بیند.

خوراک، پول، مسکن و...

در جنگ مسلمانان با ایران ،فرمانده اسلام تفکر زیبایی دارد، می فرماید:

 ما قبل از اینکه پیامبر بیاید، همه نگاهمان به زمین بود، پیامبر آمد نگاهمان را به آسمان کشید ،حتی قسم هایمان شکل آسمانی و فرا زمینی گرفت ..."فلا اُقسم بمواقع النجوم "؛"فو رب السماء و الارض"؛"والسماء ذات البروج"؛"والعصر"..."والضحی"...

قبل از آمدن انبیاء در مقابل سنگ و چوب (یعنی کلا ماده و مادی )سجده می‏کردیم، بعد از پیامبر از جماد صعود کردیم به خالق...

و لو لا ان تصیبهم مصیبة بما قدمت ایدیهم فیقولون

( قصص /47)

مردم در مواقع سختی دنبال مقصرند ،بهانه جویی می کنند. می گویند که اگر پیامبری می‏فرستادی ما را هدایت می‏کردی ما دچار بدبختی نمی‏شدیم، نشانه نداشتیم و راه بلد نبودیم پس گم شدیم و به انحراف رفتیم ...

پس اتمام حجت کردیم و پیامبران را با بینات فرستادیم.

"و لو لا ان تصیبهم مصیبة بما قدمت ایدیهم فیقولوا لو لا ارسلت الینا رسولا فنتّبع آیاتک و نکون من المؤمنین"

  وقتی مردم به خاطر عملکردشان،به خاطر کج رویشان و به خاطر «بما قدمت ایدیهم» گرفتار می شوند، آنوقت می‏گویندکه:"لو لا ارسلت الینا رسولا" اگر رسول می‏فرستادی ما دچار این بدبختی نمی‏شدیم.

یعنی ارسال رسل و نبوّت رحمت است، نبوّت اتمام حجت است.

آیا واقعاً عقل کافی نیست؟علم کافی نیست؟تربیت خانوادگی کافی نیست؟وجدان کافی نیست؟

چرابا این همه دکترای حقوق، حقوق افرادو ملت‏ها از بین می‏رود.

چرابا این همه علم و تکنولوژی و قانونهای بشری و دکترای جامعه شناس و .... وضعیت بشریت اینگونه است ....

دلیل و فلسفه نبوّت چیست؟

علم و عقل، لازم است،اماکافی نیست‏...

عقل و علم محدودیّت دارد و نامحدودرا نمی‏فهمد...

انسان باید دستش را بگذارد در دست خدا...

«فلمّا جاءهم الحق من عندنا قالوا لو لا اوتی مثل ما اوتی موسی»

 همینکه پیامبر و حق سراغشان آمد بهانه گرفتندکه معجزات پیامبر هم باید مثل معجزات موسی باشد.

هرچند معجزه هر زمان لزوم سنخیّت داشته باشد با همان زمان ...

«لو لا ارسلت» مگر تورات نیامد، مگر قبلاً موسی نیامد،مگرکفر نورزیدید؟

قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا مگر نگفتید سحر است،

«انّا بکل کافرون»

 از اول موضع گرفتید.

قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

آیه 49

«قل» به مردم بگو، این کتاب من بود،

 «فأتوا» شما یک کتاب بیاورید

 «بکتاب من عندالله اهدی منهما»

معیار پذیرش سخن، هدایت است‏،

 بگو کتابی از طرف خدا بیاورید که هدایت گرتر از تورات و انجیل باشدتا پیروی کنم.

«اهدی منهما»

 قرآن از قول پیامبراکرم ص «اهدی منهما» می‏گوید،

 یعنی هم تحدی است که امکان وجود اینچنین چیزی نیست و

هم اینکه هدف هدایت است و حق ...

کتابی ازنزدخدا بیاورید"اهدی منهما" هر کدام که هدایتش بیشترباشد...

 «اتّبعه» من پیروی می‏کنم «ان کنتم صادقین»

قرآن چند بارتکرار فرموده، یک کتاب بیاورید مثل قرآن، جنگ و اینترنت و ماهواره و سم پاشی و تحقیر و شایعه اصلاً همه را ول کنید.

«فأتوا بکتاب مثله» یک کتابی بیاورید مثل قرآن...

«فأتوا بعشر سُوَر» اصلا کتاب نه ،ده تا سوره،

وتخفیف می‏دهد«فأتوا بسورة» اصلا یک سوره،

و بیشتر تخفیف می‏دهد«علی ان یأتوا بحدیث» یک خاطره مثل قرآن ...

 تا"أَتَّبِعْه" پیروی کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.