سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه عنکبوت -۲

 سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 26

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ و

قَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی ...

حضرت لوط به حضرت ابراهیم ایمان می آورد !

و آیه برای نشان دادن پشتیبانی لوط از ابراهیم ذکرمی شود.

ایمان حضرت لوط، نوعى‏ اعلام حمایت و تقویت حضرت ابراهیم بود.

فرمود:«فآمن له» و نفرمود: «آمن به» ؟

حضرت لوط خود پیامبربوده و پیامبر به حضرت ابراهیم ایمان آورده است ؟

بعضی جمله « إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی » رااز قول حضرت ابراهیم دانسته اندو بعضی از قول حضرت لوط،

ابراهیم یا لوط ... فرقی نمی کند ...

به هرحال این آیه یکی از شاعرانه ترین و زیباترین آیات کلام الله است ! نیست ؟!

 « إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی »  ...

 آدم یاد اسفار اربعه می افتد !

 آیه ی لطیفی است ... من مهاجرم ... به سوی خدا ...

ای کاش بتوان در تمام لحظه های خیس عمر تکرار شود...

انا مهاجر الی ربی ...

سیر ملکوتی ادمی در مسیر صیرورت، به گونه "هجرت" مطرح است،

هجرت ،کوچ کردن و نوعی حرکت است‏ .

حرکت در هجرت، دور شدن (هجر،هجران) از چیزی یا جایی است.

انسان باید بداند از چه چیزی بگریزد و به سوی چه چیزی باید گرایش داشته باشد،

خداوند، انسان را به مهاجرت از زمینه پلیدی ها، فرمان می دهد که:

والرجز فاهجر؛ و از پلیدى دور شو.» (مدثر/ 5 )

 و

 هجرت را به عنوان هدف مطرح نمی کند بلکه آن را حرکتی هدفمند می داند ،

"الی الله" ،

" الی الرسول الله"

حضرت ابراهیم (ع) می فرماید:

اِنّی مُهاجِر"ٌ الی رَبِّی"

(عنکبوت / 26)

"ٌ الی رَبِّی"

 اصل مهاجرت، هجرت بسوی ربّ است

 “اِنّی مُهاجِرٌ اِلَی رَبِّی”

یعنی هجرت نیازمند پذیرفتن جریان رُبُوبی است،

یعنی صرفاً با تسلیم محض محقق می شود.

هجرت،حرکتی است از «ظلمت» به «نور» و

از «کفر» به «ایمان» و

از «گناه و نافرمانی» به «اطاعت و فرمانبری»

ودرکل از هر رذیلتی به سوی فضیلت های الهی- انسانی ،

ومهاجر اسم فاعل است بر وزن مفاعله (هجرت از طرف مهاجر)

در احادیث می‌خوانیم،

مهاجرانی که جسمشان هجرت کرده امّا در درون روح خود، هجرتی نداشته‌اند در صف مهاجران نیستند.

مهم ترین ویژگی مهاجر آن است که هجرتش، تلاشش، تبلیغش و... همه برای خدا باشد و ایمانش از سر تسلیم و رضایت خداوند،

مَنْ دَخَلَ فی الاِسلامِ طَوْعا فَهُو مُهاجِرٌ؛

( کافی، ج 8، ص 148، حدیث 126. )

حضرت امیر المومنین (ع) می‌فرمایند:

«یَقُولُ الرَجُلُ هاجَرْتُ و لم یُهاجِرْ إنّما المُهاجِرونَ الّذین یَهْجُرونَ السَیّئاتِ و لَمْ یَاْتُوابها »

«بعضی‌ها می‌گویند مهاجرت کرده‌ایم در حالی که مهاجرت واقعی نکرده‌اند، مهاجران واقعی آنهایی هستند که از گناهان هجرت می‌کنند و مرتکب آن نمی‌شوند.»

یکى از ویژگیهاى مهم مهاجر، امامت و ولایت‏ شناسى است.

على( ع) مى‏ فرماید:

«لایَقَعُ اسْمُ المُهاجِرِ عَلى أَحَدٍ اِلاّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فى الاَرْضِ فَمَنْ عَرَفَها وَ أَقَرَّ بِها فَهُوَ مُهاجِرٌ؛

نام مهاجر را بر کسى نمى ‏توان گذاشت ، مگر اینکه حجت خدا بر روى زمین را بشناسد،

هر کس او را شناخت و به او اقرار کرد، مهاجر است.

نهج البلاغه(محمد دشتی)خطبه ۱۸۹، ص۳۷۲

تاریخ هجری هر کسی

 از نخستین لحظه ی سیر درونی او ؛یعنی هجرت او آغاز می شود و

 به هر اندازه که این راه را ادامه دهد، عمر او امتداد می یابد.

یعنی عمر هرکس، محصول هجرت اوست.  

سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 25

«وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانا مَوَدَّةَ بَینِکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یکفُرُ بَعْضُکمْ بِبَعْضٍ وَیلْعَنُ بَعْضُکمْ بَعْضا وَمَأْوَاکمُ النَّارُ وَمَا لَکمْ مِنْ نَاصِرِینَ»

ـ و ابراهیم گفت: جز خدا فقط بت‌هایی را اختیار کرده‌اید که آن هم برای دوستی میان شما در زندگی دنیاست. آن‌گاه روز قیامت بعضی از شما بعضی دیگر را انکار و برخی از شما برخی دیگر را لعنت می‌کنند و جایتان در آتش است و برای شما یاورانی نخواهد بود.

چنین نیست که مشرکان و کافران در ذهن و فکر خود بیندیشند و سپس خدایی را انتخاب کنند، بلکه به‌خاطر منافع دنیایی و مودت میان خود و اُنسی که به چیزی دارند سبب می‌شود آن را خدا بگیرند برخلاف توحید که با آگاهی همراه است.

 مَوَدَّةَ بَیْنَکُم

به خاطر محبّت میان خود.

یعنی بت‌های که گرفته اید، به خاطر علقه و رابطه و مودت حیات دنیایی است،

بحث مبارزه با بت‌پرستی و شرک در تمام ادوار انبیا یک بحث عقیدتی و عبادی محض نیست،

 بت یک سمبول شرک بود و دعوت و مبارزه انبیاء بر این اساس بود که نتایج و پیامدهای بت و بت‌پرستی را رد کنند؛ نه این‌که شکلهای مادی بت‌ها را از بین ببرند.

زمانی‌که اسلام ابوجهل را محکوم می‌کند تنها منظور ابوجهل نیست، بلکه منظور تمام ابوجهل های تاریخ است که در برابر دعوت حق می‌ایستند.

 ابوجهل سمبول مقابله ی باطل در برابر حق است.

شاید اصل خطر در همان پیامدهای بت‌پرستی نهفته است.

چون بت‌ها وسیله دوستی، مودت و روابط اقتصادی و اجتماعی پنداشته می‌شدند و بت‌ها در تشکیل و کیفیت روابط سیاسی و قبیله ای، در عزّت و ذلت قوم نقش اساسی را ایفاء می‌نمودند.

از این‌رو، مبارزه انبیاء با بت‌پرستی ابعاد وسیع‌تری را در بخش ساختارهای سیاسی و روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دربر می‌گرفت.

طوری‌که در زمان معاصر، ما با بت‌های معاصر روبرو هستیم که به شکل مادی آن، بت نیست، ولی وسیله ی "واتخذوا...مودت فی الحیاه الدنیا "برای  مردم است و در عقاید شان جا خوش کرده است.

 در حال حاضر، ساختارهای سیاسی، روابط اقتصادی ـ اجتماعی، مبارزات سیاسی ، جناح بندیها و افراد اکثراً بر اساس همین بت‌ها شکل می‌گیرد.

نه تنها کافران، بلکه بیش‌تر اهل ایمان نیز در باب معرفت نقص دارند و این نبود یا نقص در معرفت است که انسان‌ها را به بت پرستی مدرن وخداانکاری و الحاد، خدااهمالی یا خداانگاری می‌کشاند.

 خداانگارها کسانی هستند که

 می‌پندارندایمان به خدای حقیقی دارند اما آنچه غیر از خدا به علت مودت دنیایی می گیرند، همانند باور بت‌پرستان به چوب و سنگ است و هر دو یک عیار در توحید دارند...

سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 26

عزیز به کسی گفته می شود که هیچ نیرویی توانایی این را نداشته باشد که در برابرش بایستد و در جرکت او یا انجام هر فعلی که او اقدام به انجامش می کند تاثیری ایجاد کندو مانع آن شود،

اینکه گفته می شود : “خداوند عزیز است”

هم در ارتباط با انسان و هم در ارتباط با جهان هستی است.

در ارتباط با جهان،یعنی وقتی طرحی برای جهان هستی ریخته ،

این جریان تا رسیدن به آنچه او مقرر کرده است و تحقق آن ادامه داشته و در این مسیر هیچ کس نمی تواند در برابر اراده ی خدا قرار گیرد.و وقتی قومی یا فردی در راه انحراف قرار می گیرد و از راه مستقیم خداوند خارج میشود،بعد از طی مراحلی که اقامه ی حجت صورت میگیرد،سنت خداوند موانع را از بین می برد،

به سبب عزیزیت است که کفر و جاهلیت حاکم نمی تواند در حرکت جهان آفرینش به سوی تحقق هدفی که برایش تعیین شده وقفه ای ایجاد کند،

توجه به این اسم و اسماء مرتبط با آن همیشه و به خصوص در عصر حاضر بسیار لازم و ضروری است،مومنانی که گرفتار ظلم و ستم جاهلان و حاکمان نااهل اند، با بینشی که از این اسم بدست می آورند ،بر این امر  واقفندکه اگر امروز جاهلیت بر مسند قدرت قرار دارد این ماندنی و ابدی نخواهد بود.

و توجه به این اسم برای خود مومن ضروری است که در میدان عبودیت و دعوت هرگز به خود مغرور نشود و در ادای وظیفه ی بندگی هرگز کوتاهی نکندکه خداوند با عزت با او برخورد خواهد کرد...

حکیم بودن خداوند به این معنی است که ذات خداوند چنین وصفی برایش ثابت شده که هر کاری را که انجام می دهد به جاست. کارهایی را که خداوند انجام می دهد نیز یا در زمینه ی «خلق» است یا در زمینه ی «امر».

در زمینه ی « خلق»، حکیم بودن خداوند به این معنی است که همان تعیین اندازه، جداکردن طبق اندازه، صورت بخشیدن به آفریده ها، ایجاد توازن در آن ها و مسایل دیگری که در این زمینه مطرح است، همه و همه آن گونه که باید و به جاست انجام گرفته است.

در زمینه ی «امر» نیز باید گفت: بعد از خلق آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست و حرکت آفریده ها،حرکت این آفریده ها در حقیقت افعال خداوند هستندکه تبیین معنای اسم حکیم است.

 مجموعه عالم هستی تجلیات اسماء جمال و جلال خداوند است. این تجلیات گاه در قالب کثرت ظهور می‌کنند و گاه در قالب وحدت.

قسم دوم تنها از طریق تنزّل به جامه کثرت درمی‌آید. قرآن کریم که از نوع دوم است، تنها با تنزّل فهم‌پذیر می‌شود و بدون تنزّل نه قابل فهم خواهد بود و نه در دسترس قرار خواهد گرفت. به دیگر سخن، این تجلیات یا فرقانی‌اند و یا قرآنی. تجلیات قرآنی تا زمانی که تنزّل نکرده باشند، به لحاظ ویژگیِ وحدتیِ خود، تمام عالم هستی را در درون خویش دارند.

تجلیات قرآنی، مظهر همه اسماء‌اند و بر «سوره» که مظهر تجلیات همه اسماء خداوند متعال است، صدق می‌کند و تجلیات فرقانی مظهر اسمی از اسماء الحسنی‌اند که تبدیل به «آیه» می‌شوند.

حال اگر این تجلیات اسمایی به نحواعتدال ظهور یابند، مظهر همه اسماء الحسنی خداوند خواهند بود و اگر به نحو اعتدال ظهور نیابند، مظهر یک اسم از اسماء الحسنی خداوندند. البته باید بیفزاییم که در این حالت نیز، مظهر همه اسماء الحسنی خداوند خواهند بود اما بالتبع و مظهر یک اسم بالاصاله. یعنی یک اسم از اسماء الحسنی خداوند بر این سوره به صورت اصلی حاکم است و بقیه اسماء الحسنی خداوند به صورت فرعی در آن تجلی پیدا می‌کنند که در زیر سیطره آن اسم حاکم قرار دارند.

 مثلا برخی معتقدند که سوره «قدر» مظهر اسم «الولی» و سوره «توحید» مظهر اسم «احد» و سوره «حمد» مظهر اسم «واحد» است.

برداشت از تفاسیر آیت الله جوادی آملی

تاملی در-قرآن کریم

سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 38

وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ

در زبان عربی «زینت» با «جمال» این تفاوت را دارد که «جمال» زیبایی موجود در متن آفرینش خود شیء است ؛

اما زینت زیبایی‌ای است که به شیء ضمیمه می‌کنند تا زیبا به نظر برسد ،

شیطان اعمال آنها را زینت می‌دهد و چنان می‌کند که آنها کار خود را زیبا ببینند.

زینت (= زیبایی ضمیمه شده) ،

غیر از جمال (= زیبایی خود شیء) است.

زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان :

یک فرد دیندار اگر بخواهد جذابیتی در محتوای دینی عرضه کند، نمی‌تواند از هر زینتی استفاده کند و باید مقید به حق و حقیقت باشد؛ اما چون شیطان در این زینت کردن مقید به هیچ چیزی نیست و از هر راهی (خصوصا از جذابیتهای غریزه) برای جذاب کردن محتوای مورد نظر خود استفاده می‌کند، غالبا این جذابیتهای شیطانی جذاب‌تر به نظر می‌رسند، بویژه که با هوای نفس هم سازگارترند.

 تقویت حس زیبایی‌شناسی و به زیبایی‌های حقیقی بها دادن،در راستای تقویت دینداری انسان است (خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد)؛ اما بین زیبایی و جذابیت تفاوت است. جذابیت امری است که با زینت هم حاصل می‌شود و اتفاقا با زینت کردن، می‌توان امر نازیبا را حتی جذابتر از امری که خودش زیباست القا کرد.

تقویت زیبایی‌شناسی نیازمند تقویت توان تشخیص «زیبایی اصیل» از «زیبایی تصنعی و ساختگی» است؛

اینکه بی‌دینان ،دینداری را نازیبا معرفی می‌کنند و بی‌دینی خود را زیبا می‌دانند و به آن افتخار می‌کنند( در حالی که شخص بی‌دین که به خدایی که زیبایی مطلق است و به پیام او که سراسر نور است، بی‌اعتناست)، به این جهت است که درک شان از زیبایی اختلال دارد...

البته دایره نفوذ و تسلط شیطان ، فقط بی دینان نیستند،

البته که شیطان در مومنان نیز نفوذ می کندو شاید هم بیشتراز بی دینان!؟

چون شیطان لازم نیست که زشتی‌ها را زیبا جلوه دهد بلکه، زیباییها را زیباتر میکند،‌

 مثلاً کفر کافر را در نگاهش خوب جلوه می‌دهد و

برای مؤمن طاعت و عبادتش را عظیم می‌کند ،

 ابتدا مومن را با میزان عبادتش می‌فریبد و به اصطلاح اول وجود او را دریا میکند و سپس دریای وجودش را در نگاهش عظیم نشان می‌دهد و بعد با عُجب او را گرفتار خودبینی می‌کندو  مَن مَن کردن و غافل شدن از مسیر و انحراف و...

وَعَادًا وَثَمُودَ ....

وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ

 چشم بینا و عقل و خرد داشتند !

قوم عاد و ثمود؟؟

چگونه؟

فطرت آنها بر توحید و تقوى بود، و پیامبران الهى نیز بقدر کافى راه را به آنها نشان داده بودند

بعضى از مفسران، این جمله را به معنى داشتن چشم بینا و عقل و درک کافى،

و بعضى به معنى دارا بودن فطرت سالم، و بعضى به معنى استفاده از راهنمائى پیامبران دانسته اند،

بهر حال معنی بصیرت هرکدام از احتمالات فوق باشد،ایه این مفهوم را میرساند که بصیرت داشتند ولی دائمی وپایدار نبوده و اعمال وبرنامه های شیطان ،انرا تحت تاثیر قرار داده است.

و کانوا مستبصرین

یعنی قادر بر تشخیص حق از باطل بودند ولی حق را انتخاب نکردند،

چرا؟

چون تزیین شیطان کاری کرد که فکر و نظر و کار و راه خودشان را زیباتر از فکر و نظرو راه " ولی خدا"دیدندو

بنابراین، کسانی ممکن است که اهل بصیرت باشند ولی در فتنه‌ها و آزمون‌ها بازنده شوند؛ زیرا درصد بصیرت و بینایی‌شان در آن حد و اندازه نیست که بتوانند از فتنه بیرون آیند، چنانکه سامری و بلعم باعورا و قارون از صاحبان بصیرت بالا ،

به جهت عدم پیروی از ولایت و

 فقدان تقوا در دام فتنه گرفتار شده و نتوانستند از آن برهند...

نقش بصیرت نه تنها در فراز و فرود آدمی بلکه در فراز و فرود تمدنی جوامع بشری نقش اساسی و کلیدی است و از این روست که خداوند فراز و فرود تمدنی را خاصا در آیه 38 سوره عنکبوت به بصیرت و استبصار امت‌ها و جوامع نسبت می‌دهد.

آیه ای برای امروز

 سوره مبارکه- العنکبوت

آیه 38

به یک راه می‌ماند، به یک مسیر که باید رفت. زندگی‌ را می‌گویم.

شاید راه‌های مختلفی باشد که از همه‌شان بشود رفت و رسیدکه همه شان بخورند به همان بزرگراه، به همان صراط مستقیم.

اما توی همه این راه‌ها یکی هست که هی جلوی پایمان مانع بگذارد، جاده‌های انحرافی بکشد،‌ مسیرهای خاکی که تا بجنبیم کیلومترها از مقصد دورمان کرده است که فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ ...

 گام به گام همراهی‌مان می‌کند. قدم اول را که با وعده و وعیدش برداریم،‌ برداشتن قدم‌های بعدی راحت می‌شود. بعد تا چشم باز کنیم می‌بینیم چقدر بیراهه رفته‌ایم. چقدر انرژی‌مان سوخت شده... باید پایید قدم‌ها را... قرآن هی هشدار می دهد: لا تتّبعوا خطوات الشِّیطان. پا جای قدم‌های شیطان نگذارید.

 از صنعت بسته‌بندی شنیده‌اید حتماً،

که چقدر می‌شود با بسته‌بندی‌های خوب و مرغوب، مشتری را - حتی به کالاهای نامرغوب- جذب کرد.

 شیطان توی زرورق می‌پیچد بعضی کارها را، که به چشم‌ زیبا و خوب بیاید...که ترغیب شویم به انجام و تکرار و ...

 زیّن لهم الشیطان اعمالهم فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ

(عنکبوت/38)

بصیرت داشتند ولی بصیرتشان شاید علمی بوده،سیاسی بوده ، بصیرت عمروعاصی بوده...هرچه بوده الهی نبوده ، روشن به نور الهی نبوده، تذکر نبوده است ...

چون برای آنانکه بصیرت الهی دارند و به نور الهی می بینند، این سیاست‌های شیطان نتیجه عکس می‌دهد،

اصلاً همین که افکار شیطانی دوره‌شان می‌کند، همین که شیطان سراغشان می‌آید، بیشتر یاد «او» می‌افتند.

اِذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکروا،

متذکر می شوند و

یکی از جاهایی که بصیرت شان گل می‌کند و چشم‌شان باز می شود درست همین جاست...

فاِذا هُم مُبصرون.

به یک راه می‌ماند. به یک مسیر که باید رفت. زندگی‌ را می‌گویم. قبل از این که راه بیفتیم  ازما عهد گرفته بود که بنده شیطان نشویم...

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.