سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه عنکبوت -۱

 تاملی در -قرآن کریم

سوره مبارکه – العنکبوت
سوره عنکبوت ۶۹ آیه، ۹۸۳ کلمه و ۴۳۲۱ حرف دارد. این سوره از نظر حجمی جزو سوره‌های مثانی و کمی بیشتر از یک حزب (یک چهارم جزء) است.

محتوای سوره عنکبوت

تفسیر نمونه محتوای سوره عنکبوت را در چهار بخش کلی چنین بیان می‌کند:

  1. بیان مسئله «امتحان» و «واکنش منافقان» در امتحان‌ها و شناخت عملکرد آنان؛
  2. دلداری به پیامبر (ص) و مؤمنانِ کم تعداد و نخستینِ اسلام از طریق بیان گوشه‌هایی از سرنوشت پیامبرانی، چون نوح، ابراهیم، لوط و شعیب؛
  3. سخن از توحید، نشانه‌های خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک؛
  4.  سخن از ضعف و ناتوانی معبود‌های ساختگی، و توصیف بت‌پرستان به عنکبوت، همچنین پرداختن به عظمت قرآن و دلایل حقانیت پیامبر (ص) و لجاجت مخالفان، و بیان مسائل تربیتی مثل نماز، نیکی به پدر و مادر و اعمال صالح و روش بحث و برخورد منطقی با مخالفان.

به طور کلی می‌توان گفت؛ بحث‌های این سوره در چهار بخش خلاصه می‌شود:

-         -  بخش آغاز این سوره که پیرامون مساله امتحان و وضع منافقان است دو پیوند ناگسستنی با هم دارند چرا که شناخت منافقان جز در طوفان‌های امتحانات و آزمون‌ها ممکن نیست.

-         -  بخش دیگری که در حقیقت برای دلداری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤ منان اندک نخستین از طریق بیان گوشه هایی از سرنوشت پیامبران بزرگی همچون نوح و ابراهیم و لوط و شعیب است که در برابر گردنکشانی همچون نمرود و ثروتمندان خود خواه قرار داشتند، ابزار این مبارزه، کیفیت این مبارزه و پایان آن، مشخص شده است تا هم دلداری برای مؤ منان باشد و هم هشداری برای بت پرستان سنگدل و ستمگر که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

-         -   بخش دیگری از این سوره که مخصوصا در اواخر سوره قرار گرفته از توحید، و نشانه‌های خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن می‌گوید، و وجدان و فطرت انسان‌ها را در اینجا به داوری می‌طلبد.

-        -   قسمت دیگری از این سوره مباحث متنوعی پیرامون ضعف و ناتوانی معبود‌های ساختگی، و عابدان عنکبوت صفت آن‌ها است و همچنین عظمت قرآن و دلائل حقانیت پیامبر اسلام و لجاجت مخالفان و نیز یک سلسله مسائل تربیتی همچون نماز، نیکی به پدر و مادر، اعمال صالح و طرز بحث و برخورد منطقی با مخالفان را دور می‌زند.

 

آیه 2 

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى ‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏ گیرند 

  

"فتنه"در اصل به معنی قرار دادن طلا در کوره است.

 آزمایشی برای تصفیه از ناخالصی هاست.

 به هر گونه امتحان و آزمایشی که برای آزمودن میزان اخلاص انسان ها انجام می گردد، اطلاق می شود.

حضرت امیرالمؤمنین(ع)در خطبۀ 156 نهج البلاغه می فرماید:

یک روز خدمت رسول گرامی اسلام بودم و پرسیدم:

 یا رسول الله! معنی آیۀ

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»

چیست؟

 حضرت رسول(ص) فرمود:

 مضمون آیه این است که مردم! فکر نکنید وقتی گفتید ایمان آوردیم، دیگر تمام شد؛ این پندار غلط است. شما باید آزمون پس دهید، باید امتحان شوید.

حضرت علی (ع) پرسیدند:

یا رسول الله! این فتنه ها چه موقع رخ خواهند داد؟ کی مردم آزموده می شوند؟

( تا پیغمبر در جامعه بود، به هر حال خیال ها قدری راحت تر بود، همۀ گروه ها و حزب ها ملاحظۀ حضور حضرت را داشتند، کسی خیلی «انا الرجل» نمی گفت)

 پیغمبر(ص)فرمودند:

علی جان! «سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی»؛ امتحان ها، فتنه ها، آزمون ها، بعد از من آغاز می گردند.

 رسول خدا فرمود:

بعد از من مردم با سه چیز امتحان می شوند.

 (آیا این سه چیز مشکل جامعۀ امروز ما نیز هست یا خیر؟)

یا رسول الله: این سه چیز چیست؟

پیامبر اکرم (ص) فرمود:

1. «سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِم»؛

 یکی از امتحان ها به وسیلۀ مال دنیا صورت می گیرد....فتنه اقتصادی،

(تاریخ گواه است و مرحوم علامۀ امینی در الغدیر جلد هشتم گزارش می دهد که چگونه مال پرستی به جان جامعۀ بعد از پیامبر افتاد. عبدالرحمن بن عوف ها وقتی از دنیا می رفتند، نوشته اند که شمش های طلایشان با تبر تقسیم می شد. )

2. «یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَی رَبِّهِم»؛

منّت گذاری در دین:

مردم با منّت می خواهند دینشان را حفظ کنند،

 بر خدا منّت می گذارند!

 دینداری را وظیفه و تکلیف نمی دانند، طلبکار خدا می شوند،

(چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ چرا منِ مؤمن وضعم این گونه است؟ چراآنانی که دین ندارند زنگی بهتری دارند؟ چرا...چرا..)

3.توجیه گناه:

سومین موردِ امتحان که مشکل امروز جامعۀ ما نیز هست توجیه گناه است.

رسول خدا (ص)فرمودند:

 «یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَات»؛

 حرام را با شبهه مخلوط می کنند.

 «یَسْتَحِلُّونَ... وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّة»؛

اسم رشوه را هدیه می گذارند.

 اسم ربا را بیع می گذارند.

 عناوین گناه را تغییر می دهند؛

 «زُیَّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً».

امیرالمؤمنین (ع) چه زیبا شرح آیه و پیش بینی رسول الله(ص) را در این خطبه گزارش می دهد.

وقتی ماجرای سقیفه تمام شد عباس عموی امیرالمومنین آمد محضر حضرت و گفت: اگر شما بیایید وسط میدان ما می آییم و از شما حمایت می کنیم و مردم هم بیعت می کنند.

حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:

"أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُم لا یُفتَنُونَ"

و فرمودند این چنین نیست که میگویی، اینها همه، ادعای ایمان میکنند اما این کوره امتحانی است که خدای متعال به پا کرده است ،

 وارد کوره میشوید؛ مثل طلایی که در کوره می برند و عیار طلای ناب از غیر ناب معلوم می شود و ناخالصی هایش در اثر شدت حرارت جدا می شود و طلای خالص از غیر طلا جدا می شود، ما هم صفها را جدا میکنیم و هم ناخالصی های مومنین را...

یعنی

مردم به امیرالمومنین(ع)، به ولایت، امتحان می شوند...

 

تاملی در -قرآن کریم

سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 5

مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

یَرْجُوا از «رجو» است به معنای امید و آرزو و انتظار رسیدن خبر خوش (معانی متعددی دیگری نیز دارد)؛

«کانَ یَرْجُوا»

 وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگی‌ای در آن فعل می‌کند.

«لِقاء» از «لقی»

به معنای مواجهه و مقابل هم قرار گرفتن و به هم رسیدن است .

«أَجَل» دارای معانی متعددی است که یکی از معانیش «وقت معین» و «غایت تعیین‌شده» برای چیزی است ،

مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ ...

نفرمود:

"من یرجوا"(کسی که امید دارد)؛

 بلکه فرمود:

"من کان یرجوا"

 یعنی کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد.(استمرار مضارع)

یعنی کسانی که نه تنها به دیدار پروردگارشان امیدوارند،

 بلکه مدار زندگی‌شان را بر این دیدار بسته‌اند.

من کان یرجوا

فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ"

یعنی،

به کسی که زندگی‌اش را بر مدار دیدار خدا تنظیم کرده، وقت معین(یا مرگ) را مژده می‌دهند.

و نه فقط امیرالمومنین است که بشدت مشتاق لقاءالله بود و می‌فرمود «به خدا سوگند قطعا انس پسر ابوطالب با مرگ، بیش از انس طفل با سینه مادرش است‏» (نهج‌البلاغه، خطبه5)

بلکه شیعیان واقعی‌اش هم به گونه‌ای‌اند که «اگر خداوند مهلت زندگی را برایشان مقدر نکرده بود، لحظه‌ای روحشان در این پیکر خاکی قرار نمی گرفت.»

مرگ، به تعبیر امام صادق (ع)،

"یقینی‌ترین واقعیتی است که همه نسبت به آن مانند امری مشکوک برخورد می‌کنند!"

 (خصال1/ 14 )

یعنی هیچکس تردید ندارد که بالاخره روزی خواهد مرد،

اما اغلب ما به گونه‌ای به زندگی دنیا دلبسته و آرامش خود را در آن می‌جوییم، که گویی دنیا ابدیست!

اما چرا چنین است؟

چون ملاقات خدا را جدی نگرفته، و امیدی بدان نداریم؟

یعنی باورمان نمی‌شود که ما را برای لقاءالله آفریده‌اند؛

پس از مرگ می‌ترسیم!

چون آن را پایان کار می‌بینیم،

 نه گام نهادن در وادی دیدار یار...

اگر کسی واقعا مومن به خدا باشد،از شوق لقای پروردگارش لحظه‌ای در رفتن درنگ نمی‌کند ... که فزت ...

آنهایی که امید لقاء الله در دلشان زنده نشده است ،

دنیا برایشان کفایت می کند،

 چون بزرگتر از دنیا نشده اند، این متاع قلیل برایشان بزرگ است...

در آیه 2 سوره عنکبوت فرمود :

...أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا...

 نمی فرماید " ...أَنْ آمَنَّا... ..."،

می فرماید "..أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا...ِ"

وقتی" می گویند" ایمان آوردیم...

می گویند ...

انسان می تواند نهان خودرا کتمان کند و بر خلاف نهانش و نهادش سخن بگوید،

خیلی ها فقط با دهان ایمان می‌آورند،

اگر می‌گویند «ما مؤمنیم»،

ایمانشان دهانی است، نه از دل.

وقتی افراد ادعای ایمان می‌کنند، پس خداوند آنها را به فتنه می‌اندازد تا راستگو از دروغگو متمایز شود.

و این آیه ( من کان یرجو...)در مورد آنانی است که در آزمون سربلندند؛ ایمان صادقانه و امید به لقاء الله آنچنان با هم تلازم دارند که به جای اینکه بفرماید «کسانی که در ادعای ایمانشان صادق بودند»، فرمود «کسی که روال و مدار زندگیشان این است که به خدا امیدوار باشد.» یعنی «کسی که به دیدار خدا امید دارد» همان کسی است که ایمان آورده و در ایمانش صادق بوده است. (المیزان، ج16، ص102)

در تفکر دینی، مبدأ و معاد کاملا به هم وابسته است:

کسی که خدا را واقعا باور دارد (آمن)،

حتما امید دارد (یرجو) به اینکه به سوی او برمی‌گردد و پایان کارش لقاء الله است،

سهم معاد در جریان تربیت بیش تر است،

 زیرا مشرکان اصلِ وجود خدا را به عنوان واجب‌الوجود وخالق کل و ربّ‌الأرباب قبول دارند؛

اما مشکل مشرکان این است که گرفتار ارباب متفرّقه اند و مسئلهٴ معاد را منکر ...

 اگر جامعه‌ای تفکر معادی نداشته باشد هیچ راهی برای تعلیم و تربیت او نیست برای اینکه روز مسئولیت و پاسخ دهی نداردو کسانی که منکر معادند حتی وقتی از مسائل مادی خسته شوند رو به عرفانهای کاذب می‌آورند .

این آیه «شاخص» برای سنجش دینداری واقعی است،

 دینداری واقعی، لزوما در گرو رعایت بسیاری از رفتارهای اخلاقی نیست، چرا که می‌توان بسیاری از این گونه رفتارها را با قانون و عادت و تلقین و ... در مردم نهادینه کرد.

وتحلیلهایی که نتیجه می گیرند که برخی کشورهای کافر و منکر خدا در «شاخص‌های دینداری» بالاتر از جوامع معتقد به خدا هستند، با شاخص های سطحی‌نگر تدوین شده‌اند.

آیه ی شریف ،شاخص دینداری راعبوراز فتنه ها و زنده بودن شوق لقاءالله و آمادگی برای مرگ در جامعه میداند.

به همین جهت است که

 مادام که فرهنگ شهادت در جامعه ای زنده باشد،

علی رغم همه ناملایمات،

می‌توان این جامعه را در مسیر دینداری دانست...

سوره مبارکه -عنکبوت

 آیه8

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

 در اسلام، رعایت حال والدین و اطاعت از آنها بقدری اهمیت دارد که تنها جایی که اطاعت از آنها لازم نیست، جایی است که در مقابل خدا و اطاعت از او بایستند.

آیا تا به حال، میزان احترام به والدین را به عنوان یکی از شاخص‌های اصلی دینداری، جدی گرفته‌ایم؟

«إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما ... فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

نفرمود:

 «اگر تلاش کنند که به خدا شرک بورزی، از آنها اطاعت نکن»

بلکه فرمود:

 «اگر تلاش کنند که چیزی را که بدان علم نداری، شریک خدا قرار دهی، از آنها اطاعت نکن.»

 یعنی اهمیت تحقیقی بودن (مبتنی بر باور صحیح معرفتی بودن) اصول دین را می‌رساند؛

 مساله توحید، دایرمدار علم و شناخت است و شرک است که هیچ پشتوانه معرفتی ندارد.

...فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

چه ارتباطی هست بین اینکه

 «از والدینت در مورد شرک‌ورزی اطاعت نکن»،

 و

 «سرانجام و برگشت همه شما به سوی من است»؟

شاید تاکید فراوان بر رعایت دستور والدین،

ناشی از نقشی است که

آنها در پیدایش و ورود ما به دنیا داشته‌اند؛

که این نقش حق عظیمی برای آنان در قبال ما ایجاد می‌کند؛

 گویی شباهتی دارد با مبدئیت خداوند برای پدید آمدن ما....

 شاید آیه می‌خواهد بگوید که اگرچه آنها در پیدایش شما دخیل بوده‌اند؛

 اما معیار اصلی پیروی کردن آن است که بازگشت و سرانجام نهایی شما به سوی او باشد.

سوره مبارکه -العنکبوت

آیه 11

وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ

لیعلمن= تا معلوم بدارد،

مسیر جبهه حق و باطل وقتی به نقطه پایان می رسدکه خدای متعال این دو جبهه را کاملاً از هم تفکیک کند ،تمام خوبی هایی که متعلق به جبهه انبیاء و اولیاء الهی است یکجا در بهشت و همه بدیها و صفات رذیله هم در جهنم محقق شود ،

که دیگر هیچ ارتباطی بین این دو نیست،ولی قبل از آن در مسیر و به خصوص در دار دنیا یک آمیختگی و اختلاطی بین این دو جبهه وجود دارد،مومن و کافر کنار هم اند، از همدیگر اثر می پذیرند شکل و فرهنگ و اخلاق همدیگر را می گیرند؛ جبهه عوض می کنند، ولی این ارتباط ماندگار نیست و کافر و مومن و انسان صالح و فاسق را خدای متعال از هم جدا می کند، آنهایی که صادق اند را از آنهایی که کاذب اند آشکار می کند.

دو بذر را کنار هم که می گذاری به نظر می آید هر دو خوب است، وقتی زیر زمین می روند و در شرایط طبیعی رشد قرار می گیرند باران بر هر دو می بارد خورشید هم بر هر دو می تابد

ولی یکی می شود یک گیاه خوب و

 یکی هم یک گیاه پر از آفت ...

لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ  یعنی خدای متعال آشکار و واضح و بارز می کند و آن چه پوشیده بود آشکار می شود و آنچه در درون انسان است به فعلیت می رسد.

لَیَعْلَمَنَّ... الَّذینَ آمَنُوا

لَیَعْلَمَنَّ ---الْمُنافِقینَ..

"الَّذینَ آمَنُوا "و" المنافقین"

به یکی از طرفین با تعبیر «کسانی که ایمان آوردند» اشاره می فرماید،

و به طرف دیگر با تعبیر «منافقان»؛

 چرا؟

زیرا اولی دلالت بریک فعل دارد که

 ممکن است عوض شود...تغییر کند،جبهه عوض کند!!؟

 اما دومی اسم فاعل است و دلالت بر ثبوت و دوام دارد.

یعنی کسی که ایمان آورده همواره در معرض فتنه و آزمون جدید است و

ممکن است در آزمایش بعدی بلغزد؛ اما منافق وضعیت انحرافی‌اش دیگر تثبیت شده است...

یعنی،

 پدیده منافقین پدیده‌ای نیست که تابلو باشد و پلاک داشته باشد.

چون گروهی هستند در بدنه جامعه اسلامی وهمشکل دیگران و شاید از الذین آمنواها...

آنچنانکه قرآن مبین می فرماید:

 ذلک بانهم آمنوا ثمّ کفروا

پدیده نفاق همین است:

کفروا بعد اسلامهم،

یاآنچنانکه درسوره نساء می فرماید:

 " آمنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثمّ ازدادوا کفرا"

این ها هی ایمان می‌آورند، هی کافر می‌شوند،در تردد هستند بین کفر و ایمان.

نفاق با فی قلوبهم مرض شروع می شود، کم کم رشد می‌کند و تبدیل می‌شود به رفتار منافقانه ...

اول فردی است، بعد کم کم گروه و تشکیلاتی می شوند که تزلزل‌های جدی در جامعه اسلامی ایجاد می کنند.

اول رفتار منافقانه دارند و بعد می شوند "منافق"...

 این ها خودِ‌ توده‌های مردم هستند.

 قرآن شاخص می دهدکه

 اگر کسی برمبانی دین باشد می شود مسلمان،

 اگر بر مبانی دین نباشد، می افتد در مسیر نفاق،

نفاق سیاسی هم ازنفاق اعتقادی شروع می‌شود.

"سیاست‌ عین دیانت است".

 لذا اگر مبانی ما با مبانی دین هماهنگ بود، می شویم مؤمن سیاسی. اگر هماهنگ نبود،

 می‌شویم منافق سیاسی.در همان بدنه جامعه اسلامی...

همانگونه که بعد از بیست سال از اسلام،‌

گروه‌ها و جریان‌هایی از درون خودِ‌ نظامِ‌ اسلامی مدینه ی پیامبر اکرم (ص) ایجاد می شوند که

 تمایل به یهود و غرب و روم دارند. تعریف قرآنی و شاخص‌های قرآنی از

نفاق ساده انگارانه نیست. چون اینها هویت جامعه‌اند و در بدنه جامعه‌اند.

پس باید شاخص‌ها را شناخت،  مثلا اینان ،اوایل اسلام و حتی توی اُحُد،

 الذین نافقوا هستند،نه منافقون

یعنی منافق نبودند، ولی بروز رفتارشان منافقانه بود. عملکردشان شبیه منافقان بود.

همان کسانی که توی احد به رهبرشان اعتماد نکردند

(این نکته اصلی جنگ احد است) یعنی بعد از تشخیص حجت،

مهم "تعیین حرکت و رفتار بر مبنای حجت " است.

منافق خط زندگى مشخصى ندارد و

در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در مى ‏آید،

نفاق پلى است که کفار بوسیله آن به خرابکارى در اسلام راه مى ‏یابند،این است که در قرآن، از ابعاد مختلف به مساله منافق پرداخته شده است  ،

چون چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى ‏کنند که جدا ساختن آنها کار بسیار مشکلى است و

 روابط مختلف آنها با سایر اعضاء جامعه کار مبارزه را با آنها دشوار مى ‏سازد.

اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است که

 دشمنان سرسخت دیروز

 به صورت عوامل نفوذى امروز

درلباس دوستان جلوه ‏گرمى ‏شوند

 و از اینجاست که مى ‏توان فهمید چرا همه آیات مربوط به منافقین در مدینه نازل شده است...

سوره مبارکه - العنکبوت

آیات 13-12

الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ *

 وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ *

"گناهش گردن من..."؛ "یک شب که هزار شب نمیشه..."؛

 "موسی به دین خود عیسی به دین خود..."؛ "دنیای مجازیه ..."

"کی از اون دنیا برگشته،دنیا نقد است و آخرت اگر باشد نسیه..."

"زمانه عوض شده ..."؛ ...غیبت...، تهمت...افترا...

آیا تا به حال کسی را تشویق به گناه کرده‌اید؟

آیا تا به حال کسی شما را تشویق به گناه کرده است؟

در ابتدای سوره‌ی مبارکه ی عنکبوت، خداوند همگان را به توجه در امتحانات الهی در دنیا دعوت کرده و کسانی را که به امتحانات دنیایی بی‌توجهی کنند را شایسته‌ی عذاب می‌داند.

در ادامه، برخی از میدان‌های آزمایش الهی در عرصه‌های خانواده و اجتماع بیان می‌شودو امتحان خدا از مؤمنان در عرصه‌ی تعامل آنها با انسان‌های بی‌دین و کافر،

و توجیهات آنها را برای همراه کردن مؤمنان با خود در گناه را بیان می‌کند.

 توجیهاتی که هم اکنون نیز در میان قشر وسیعی وجود دارد،

انسان‌های بی‌دین تبلیغ می کنند:

از راه و آئین ما پیروی کنید و با ما باشید، پیروی از راه ما گناهی ندارد ،آخرت و قیامتی هم وجود ندارد.ولی در اگر آخرتی وجود داشت و شما هم گناهی داشتید، ما گناه شما را به دوش می‌کشیم....

گناهتان گردن ما...

وسوسه گران امروز نیز هنگام دعوت به اعمال خلاف، از همین راه وارد می‌شوند :

 اگر گناهی دارد، به گردن ما! این در حالی است که هرگز مسئولیت انسان در برابر اعمالش با این سخنان بی‌اساس از بین نمی‌رود.

 کلام الهی به صراحت اعلام کرده است که هیچ کس نمی‌تواند گناه دیگری را بر دوش کشد. بنابراین، در جمله‌ی بعد با صراحت می‌گوید: آنها هرگز چیزی از خطاها و گناهان گناهکاران را بر دوش نخواهند گرفت، آنها قطعا دروغ می‌گویند! وبرای اینکه تصور نشود این تشویق کنندگان به کفر، شرک، بت پرستی و ظلم، در برابر این رفتارشان مجازاتی ندارند، در آیه‌ی بعد می‌افزاید:

آنها بارهای سنگین گناهانشان را بر دوش می‌کشند، و بارهای دیگر راهم اضافه...بار گناه اضلال، اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه را....

البته دعوت کردن ، صرفا دعوت مستقیم نیست،

 بسیاری از اوقات، عملا و به طور غیرمستقیم افرادی در حال دعوت دیگران به گناه هستند...

مثل ارتکاب علنی گناه که نوعی دعوت و تشویق به گناه است،

جامعه مانند خانه‌ی آدمی است، و حریم آن نیز چون حریم خانه‌ی او اهمیت دارد. پاکی و طهارت جامعه، پاکی‌اش را می‌افزاید و آلودگی آن، آلوده‌اش می‌کند.

از همین روست که در اسلام با هر کاری که فضای جامعه را مسموم یا آلود کند، به شدت مبارزه شده است.

فلسفه‌ی مبارزه‌ی اسلام با افترا و تهمت و غیبت نیز این است که ، عیوب پنهانی را آشکار می‌سازد و حرمت جامعه را جریحه‌دار می‌کند. دستور به عیب پوشی نیز بدان سبب است که گناه جنبه‌ی عمومی و همگانی پیدا نکند.

در روایت از امام علی بن موسی الرضا (ع) آمده است:

الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ؛

" آن کس که گناه را نشر دهد، مخذول و مطرود است و آن کس که گناه را پنهان می‌دارد، مشمول آمرزش الهی است."

گناه همانند آتش است، هنگامی که در نقطه‌ای از جامعه روشن شود، باید هرچه سریعتر به خاموش کردن یا حداقل محاصره‌ی آن اقدام کرد. دامن زدن به آتش و انتقال آن از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر، کنترل آن را غیرممکن خواهد ساخت...

پیامبر اکرم (ص)فرمودند:

مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةٍ، فَعَلَیْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا من غیر ان ینقص من وزره شیء؛

کسی که سنت بدی بگذارد، گناه آن سنت و گناه کسانی که به آن عمل می‌کنند بر او است، بی‌آنکه از گناه عمل کنندگان چیزی کاسته شود!

یعنی بر اساس این آیه  و این حدیث ،در منطق اسلام، پایه گذاری سنت در جامعه مسئولیت زاست و به عبارتی انسان را در کار تمام کسانی که به آن سنت و روش عمل می‌کنند، شریک و سهیم می‌سازد.

چرا که انگیزه‌ی عمل، بخشی از مقدمات عمل است...

نقل شده است که:

«پیامبراکرم (ص) با جمعی از یاران همراه بودند. سائلی آمد و تقاضای کمک کرد. کسی به او چیزی نداد! مردی پیشقدم شد و به او کمکی کرد، دیگران تشویق شدند و آنها نیز کمک کردند.

 پیامبراکرم(ص) فرمودند:

مَنْ سَنَّ خیراً فَاسنن بِه کانَ لَهُ اجره و من أُجُورِ مَنِ اتَّبَعَهُ غَیْرِ مُنْتَقَصٍ مِنْ أُجُورِهِمْ  شیئا، و من سن شرا فاسنن به کان علیه وزره و من اوزار من تبعه، غیر منتقص من اوزارهم شیئاً:

 کسی که سنت نیکی را در جامعه پایه ریزی کند و دیگران به آن اقتدا کنند، گذشته از اینکه پاداش کسانی که از او پیروی کردند نیز بهره خواهد برد. بدون آنکه از پاداش تبعیت کنندگان کاسته شود! کسی که سنت شرّی را در جامعه پایه ریزی کند و دیگران به آن اقتدا کنند نیز، گناه آن سنت غلط و گناهان کسانی که پیروی کرده‌اند، را بر دوش خواهد کشید، بدون آنکه از گناهان آنها کاسته شود.»

(تحف العقول عن آل الرسول، ص244)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.