سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه الروم -۴

تاملی در -قرآن کریم

سوره مبارکه -الروم

آیه 46

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ

مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رحمته...

آیه 48

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاح

 فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ

بادها از آیات حق تعالی است ..

ذات حق است که بادها را می فرستد...

"ریاح" این واژه ده بار در قرآن مجید تکرار شده که نه مرتبه آن اشاره به بادهایى است که ابرها را به حرکت در مى‌آورد و آماده نزول باران مى‌کند.

«ریاح» جمع «ریح» به معنى هواى متحرّک مى‌باشد، و اصل آن «روح» است،

 قرآن کریم در بعضی موارد می فرماید:

 «ریح» (باد) و  بعضا

«ریاح» (بادها) .

در قرآن کریم هرجا که این کلمه، مفرد آمده است ،بادی بوده که منشأ خرابی و هلاکت و عذاب بوده است، مثل "أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ اَلرِّیحَ اَلْعَقِیمَ" یا "ریح صرصر"

 و هرجا که باد را به عنوان مبشّر رحمت بیان کرده است، به صورت جمع ذکر کرده:

«ریاح» (بادها) ،

در آیات مربوط به حرکت ابرها و نزول باران ، همواره "ریاح"آمده است.

 بعضى می گویند که

 بادها اگر به صورت دسته جمعى حرکت کنند ابرها را در آسمان مى‌گسترانند و باران خیز و پر برکتند، ولى هنگامى که به صورت یک واحد حرکت کند ممکن است عقیم و بى فایده، یا حتى زیانبار باشند...

علم نیز میگویدکه

 برای بارش باران به دو دسته باد با بار منفی ومثبت نیازمندیم وبادهایی که منشأ بارانها می شوند «یک جبهه» نیست،جبهه های مختلفی است که به شکل خاصی می وزندو فقط در آن وقت می توانند منشأ باران شوند. وطبیعی است که ریح (مفرد) عقیم ونازا وبی برکت باشد .

جالب این که این نکته در احادیث نیز تصریح شده است،

رسول اکرم (ص)می فرمایند:

اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ لَنا رِیاحاً وَ لا تَجْعَلْهُ لَنا ریحاً

خدایا باد را برای ما «ریاح» قرار بده نه «ریح» ؛

 یعنی به شکلْ رحمت باشد،

 حتی از ائمّه سؤال کرده اند که مگر چه فرق است میان «ریح» و «ریاح» ؟

 فرموده اند که هروقت باد «یک جبهه ای» باشد عذاب است و هروقت «چند جناحی» باشد رحمت است.

امیرالمؤمنین علی (ع) باد را تشبیه می فرماید به پرنده ای که دارای سرو بالهایی است. عین این تعبیر را دانشمندان امروزبه کار برده اندکه  جناحهای مختلف و وضع حرکت باد مانند پرنده ی عظیمی است که روی دنیا را گرفته است.

در این آیه نیز چون بادهای رحمت را بیان می کند،«ریاح»آمده است.

واز نشانه‌های رحمت در این است که این ریاح را به صورت جمع محلی به الف و لازم ذکر می‌کند که رحمت او سابق است بر غضب او و ریاحی که مبشرات رحمت‌اند...

وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏

«تا شما را از رحمت خود بچشاند».

با توجه به این که چشانیدن در مورد «شى‏ء قلیل=چیز کم» گفته مى‏شود، اشاره به این است که تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکى بیش نیست، و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان دیگر است.»

«فتثیر سحابا»،

 تثیر از ثور (ث و ر) است.

عرب به انقلاب می گوید ثوره،

و به گاو نر از آن جهت می گوید ثور که وسیله شخم زدن زمین یعنی زیر و رو کردن زمین است؛ چون با شخم زدن، زمین را زیر و رو می کند،

عموما تثیر را پراکنده کردن معنی کرده اند ،ولی صرف پراکنده کردن را اثاره نمی گویند؛

تثیر و اثاره پراکنده کردنی است که در آن زیر و رو کردن هم باشد.

علم می گویدکه در وقت تشکیل ابرها و بادها یک انقلابات و شورشهایی در جو رخ می دهد که واقعا ثوره و اثاره است نه یک حرکت عادی.

«فیبسطه فی السماء کیف یشاء»،

در ابتدا این ابرها را پهن می کند مثل اینکه سفره ای را پهن کنند( ابرهای سفره ای)، مطابق آنچه حکمت و مشیتش اقتضا کرده است.

 ولی ابر پهن شده منشأ باران نیست؛ مگر بعد از آنکه «و یجعله کسفا» جمع و در هم فشرده شود و حتی در مرحله بعد، رکام بشود؛...

یعنی در نزول باران نیز نظامی در این جو طی می شود....

 حکایت باران که از آن به رحمت یاد می‌شود حکایت مسافر دور افتاده‌ای است که منتظر قدوم او هستیم...

 مبشر می‌آید مژده می‌دهد که این مسافر در راه است و به زودی می‌رسد...

 این بادها بشیر رحمت‌اند، یعنی بشیر باران‌اند،

 یعنی برای بارش رحمت الهی ،

 ریاح رسالت الهی را به عهده دارند ،

 درنظام الهی عالم، "ریاح" همان پیامبران هستند ....

سوره مبارکه -الروم

آیات 51،49،48

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ...ُ ِ

إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُون

خدا ست که بادها را مى‏ فرستد ... بناگاه آنان شادمانى مى کنند

وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ

مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ

 و قطعا پیش از آنکه بر ایشان فرو ریزد برایشان سخت نومید بودند،

 وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا

 لَظَلُّوامِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ

اگر "بادى=ریح" (دقت بفرمایید در معنی ریح و ریاح در متن مربوط به آیه 46 ) بفرستیم و [کشت‏ خود را] زردشده ببینند قطعا پس از آن کفران مى کنند.

در آیات گذشته ,

 سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که

 بشارت دهندگان بارانهاى رحـمـت زا هستند,

 در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده ,مى فرماید:

 اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سـوزان یـا سـرد و خـشـک و یا توام با سموم ) وبر اثر آن , زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند ،مایوس شده و راه کفررا پیش مى گیرند،

یعنی افراد ضعیف الایمان و کم ظرفیتى که قبل از آمدن باران مایوس هستند و

 بعد از نزول آن شـادنـدو اگـر روزى بـاد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد,

 فریادشان بلند مى شود وبه کفر می گروند، یعنی ایمانشان به منفعت دنیویشان گره خورده است و

با وزش یک باد مؤمن و باوزش باد دیگر کافر مى شوند...

همان گونه که استاد بزرگوار فرمودند

از فضیلت «حَرِیزاً دِینُهُ» محروم اند...

 سوره مبارکه -الروم

آیه 50

فَانْظُرْ إِلی‏ آثارِ رَحْمَتِ اللهِ کَیْفَ یُحْییِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی‏ ...

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده می‏کند. به یقین چنین خدایی زنده کننده مردگان است ...

 "آثار"جمع اثر است،

و اثر به معناى باقى مانده اى از چیزى است که بعد از رفتنش بماند، و به هر بیننده بفهماند که قبلا چنین چیزى در اینجا بوده، مانند اثر پا، و اثر ساختمان، لیکن به عنوان استعاره در هر چیزى که متفرع بر چیز دیگرى شود، استعمال مى شود.

تکیه روى جمله" فانظر" (بنگر) اشاره به این است که آن قدر آثار رحمت الهى در احیاى زمینهاى مرده بوسیله نزول باران آشکار است که با یک نگاه کردن بدون نیاز به جستجوگرى بر هر انسان ظاهر مى‏شود.

امام موسی بن جعفر(ع)

دربارۀ«یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» فرمودند:

«مراد این نیست که خداوند زمین را به وسیلۀ باران زنده می‏کند؛ بلکه مردانی را برمی‏انگیزد که عدالت را احیا می‌کنند، زمین با احیای عدالت زنده می‏شود. اقامۀ عدل در زمین از چهل روز باران نافع‌تر است».

 در روایتی امام رضا(ع) می فرمایند:

 امام چشمه جوشان و ابر بارنده و بارانِ پرنفع برای مومن است.

قرآن می فرماید :

«وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»

یعنی همه حیات در این عالم طبیعت، وابسته به «ماء» است،

و با بارش باران، زمین زنده می شود؛

 ولی آنچه که زنده می کند،

در واقع باران نیست؛

بلکه

به فرموده قرآن

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـه

کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا

 یعنی آن رحمت الهی است که در این آب، جاری است و سرچشمه حیات می شود،

 ویا دقیق تر آثار(باقی مانده ای) ازرحمت الهی است که زمین را بعد از موتش زنده می کند و مثل باران، محیی می شود و حیات بخش زمین مرده است.

وقتی نسیم رحمت الهی می وزد آثار رحمت الهی طبیعت و زمین را بعد از مرگش زنده می کند؛

سرزمین خشک با رحمت الهی ، زنده می شود و می روید و می رویاند؛

خدای متعال مرده ها را هم همینطور زنده می کند.

 شاید معنایش این است که اگر آن نسیم رحمت الهی به دل انسان و به قلب انسان بوزد، قلب زنده می شود و اگر آن نسیم رحمت شامل کسی شود حیات هم به او می رسد.

«فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»

این حیاتی که در زمین می بینید آثار رحمت الهی است. خدا اینگونه مرده ها را زنده می کند.

 امام آن باران رحمت الهی است که اگر بر سرزمین وجود انسان بارید، سرزمین انسان خرم و سبز می شود.

«السَّلَامُ عَلَى‏ رَبِیعِ‏ الْأَنَامِ‏ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّام‏»

خرمی دوران به حقیقت وجود مقدس امام هست.

آن نفس رحمانی که بر عالم می وزد و عالم را زنده می کند، امام است.

لذا در عصر ظهور که ولایت امام در زمین ظاهر می شود، تعبیر قرآن این است:

«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»

(حدید/17)

زمین مرده بود، خدای متعال زمین را زنده می کند.

 حضرت فرمود:

 «یحییها الله عز و جل بالقائم (ع) بعد موتها- یعنی بموتها کفر أهلها- و الکافر میت»

موت زمین یعنی موت اهل زمین...

در آیات فراوانی قرآن توجه به «نگاه آیاتی» می‌دهد.

 نگاه آیاتی چیست؟

نگاهی است که از نشانه ها هدف را می یابند...

مولوی مَثلی دارد،

می‌گوید:

 آب همه پلیدیها را پاک می‌کند، اما خود آب براثر تمیز کردن فراوان، خودش کثیف می‌شود.

و چگونه باید خود آب تطهیرشود؟

مولوی می‌گوید:

عروج می‌کند...

همه ی متعلقات را رها می کند،

بخار می‌شود، بالا می‌رود، باز باران می‌شود و تمیز و نظیف برمی‌گردد تا این نظام تطهیر، باقی بماند.

تاخود «مطهّر» هم تطهیر بشود...  

 سوره مبارکه -الروم

آیات 53،52

فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِین

 و در حقیقت تو مردگان را شنوا نمى‏ گردانى و این دعوت را به کران آنگاه که به ادبار پشت مى‏ گردانند نمى‏ توانى بشنوانى

 وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ

و تو کوران را از گمراهی‏شان به راه نمى ‏آورى تو تنها کسانى را مى ‏شنوانى که به آیات ما ایمان مى ‏آورند و خود تسلیمند.

در ایـن آیـات به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد, مردم را به چهار گروه تقسیم مى کند:.

گروه مردگان ،

 یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمى کنند هر چند ظاهرازنده اند.

گروه ناشنوایان،

یعنی آنان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.

نابینایان،

یعنی گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.

و گروه مؤمنان راستین که

 دلهایى دانا, و گوشهایى شنوا, وچشمهایى بینا دارند.

خداوند به رسول گرامی خود فرمود:

"إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ"

 رسول من تو مرده‌ها را نمی توانی بشنوانی وکرها راهم نمی توانی بشنوانی با خواندن آنها،

 رسول خدا که برای مرده‌ها صحبت و دعوت و موعظه نداشت،منظور مخاطبان حضرتندکه در حقیقت عده‌ای زنده‌اندو عده‌ای مرده،

بر اساس آیات قرآن حیات چند نوع است:

حیات نباتى:

 «یحیى الارض بعد موتها»

خداوند زمین را (با رویاندن گیاهان) زنده مى‏کند.

حیات حیوانى:

«کنتم امواتا فاحیاکم»

شما مرده بودید پس او شما را زنده کرد،

 حیات فکرى:

«دعاکم لما یحییکم»

 پیامبر شما را به چیزى دعوت مى‏کند که (دل‏هاى مرده) شما را زنده مى‏کند،

 حیات اجتماعى:

 «و لکم فى القصاص حیاة»،

 حیات (سیاسى و اجتماعى شما که در سایه امنیّت بدست مى‏آید) در قصاص و انتقام به حقّ است.

و حیات قلبى و روحى:

«لیُنذر مَن کان حیّا»

قرآن افرادى را که داراى دل‏هاى زنده و روح‏هاى پاک و آماده‏اند هشدار مى‏دهد.

حیّ و میّت در معنای لغوی به زنده و مرده اطلاق می شود،

 اما در نگاه اهل معرفت مرده و میّت به چیزی گویند که

منشأ خواص و آثار نباشد و

 آثار مطلوبه از او صادر نشود،

 یا در او نباشد.

قرآن بارها از کافران و جاهلان تعبیر «مرده» کرده است؛

 چراکه حیّ و زنده واقعی آن کسی است که منشأ خواص و آثار و عارف به خداوند متعال و صاحب بصیرت باشد.

مثلا قرآن کریم ،درموردکسی که از توحید فاصله گرفته و به دام شرک افتاده است، چنین می فرماید:

« ومن یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق»

(سوره حج، آیه31)،

 در این آیه انسان مشرک به دو گونه، تشبیه شده است که هر دو کنایه از مرگ و نابودی و عدم حیات معنوی اوست؛

یعنی مشرکان،

 اگرچه دارای زندگی نباتی و نمودهای زیست شناختی اند،

 اما از حیات انسانی محرومند و در ساحت ملکوتی مرده هستند.

قرآن از کافران نیز تعبیر مرده داردو خطاب به پیامبر(ص)می فرماید:

 «اِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»

 البته تو نمى ‏توانى مردگان را شنوا کنى و نمى ‏توانى نداى دعوت را به گوش کران برسانى هنگامى که پشت مى‏ کنند و روى بر مى ‏تابند.

یعنی می فرمایدکه

 اینها دو مشکل دارند:

* نابینا هستند، کورند ،

نه تو را می بینند ونه نور را ، چگونه می توانی هادی آنها باشی؟

** ناشنوا و  کَرهستند،

ناشنواها درست است که نمی‌شنوند اما چشم دارند می‌بینند واز اشارات می توانند حداقل منظور را بفهمند، اما اگر کسی ناشنوا باشدو پشت هم کرده باشدچگونه می تواند بفهمد؟ که نه صدایی می شنود ونه اشاره ای می بیند؟

إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ

وقتی که به ادبار پشت می گردانند.

برای ناشنواها گزارشگر با اشارات دستش تفهیم می‌کند اگر ناشنوا به آن گزارشگر پشت بکند چه چیزی را می‌بیند چه چیزی را می‌فهمد؟

مهم‌ترین کاری که انبیا کردند، این است که

  چشم و گوش درون را باز کردند تا معارف دیدنی و معارف شنیدنی ببینند و بشنوند.

مثل حارثه بن مالک که می گوید:

کَأنّی أنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً. من به جایی رسیدم که گویا عرش خدا را می‌بینم.

ویا همام و...

اما در آیه 53، شنوندگان کلام پیامبر را معرفی کرده و خطاب به رسول خدا (ص) می فرماید:

تنها کسانی را شنوای تبلیغ و هدایت خود می یابی که به آیات خداوند ایمان آورند و در برابر ما مطیع و مسلم محض باشند؛

  إن تسمع

إلا من یؤمن بایتنا

فهم مسلمون

 آیه نشان می دهد که انسان ها از این نگاه دوگروهند:

 1.زندگان، یعنی گروندگان به دین حق

 2. مردگان، یعنی بیرون رفتگان از مدار شنوایی و تسلیم عاقلانه در برابر پروردگار حکیم؛

پس در این تقسیم بندی قرآنی، زندگی و مرگ به لحاظ حیات حقیقی انسان مطرح شده است؛ نه بر پایه حیات مادی و طبیعی و مرز میان زندگان و مردگان واقعی،

ایمان و تسلیم است...

سوره مبارکه-الروم

آیه 54

در آیات قبل فرمود:

به مرده نمی‌توانی بفهمانی، به آدمیانی که در روزمرگی هایشان مردارشده اند و روح و حیات و حرکت وفطرت در ذاتشان را میرانده‌اند،

 نمی‌توانی دعوت و دعا را به گوش کری برسانی که به تو پشت کرده و فرار می‌کند.

«به مرده نمی‌توانی حرف را بفهمانی»، به آدم کری که اصلاً گوشش نمی‌شنود و به تو پشت کرده می‌رود که حرفت را گوش ندهد، تازه اگر هم بخواهد گوش بدهد باز اصلاً نمی‌فهمد!

و ما انت بهاد العمی عن ضلالتهم ان تسمع الا من یؤمن بآیاتنا فهم مسلمون،

و کور‌ها را نمی‌توانی راه بنمایانی، بینایی که دنبال راه است و احساس گم کردن راه می‌کند، به او فقط می‌توانی راه نشان بدهی، آدم کوری که حاضر هم نیست بشنود،چگونه می توان به او راه را نشان داد و از ضلالت بیرون کشید،

فقط و فقط به کسی می‌توانی حرف بشنوانی و پیامت را برسانی که به آیات ما ایمان دارند و اینها مُسلِم‌ها هستند، یعنی آدم‌هایی که دلی تسلیم در برابر حق دارند، تا بفهمند که حرفی درست و منطقی است می‌پذیرند.

برای تفسیر و تبیین جایگاه انسان در هندسۀ هستی لازم است دیدگاه کلان اسلام در مورد چگونگی ارتباط نظام هستی و انسان روشن شود :

اللهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْف

ٍثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَیْبَة

ًیَخْلُقُ مَا یَشَاءُ و

هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ

خداوند کسی است که

 شما را اول از جسم ضعیف بیافرید و

پس از ضعف و ناتوانی، توانایی قرار داد و

 بعد از توانایی، ناتوانی و سستی و پیری را قرار داد،

او هر چه بخواهد خلق می کند،

زیرا خدا به همه امور عالم و به هر چه خواهد تواناست.

در این آیه شریفه دوران عمر انسان به سه قسمت تقسیم شده است:

 دو قسمت آن دوران ضعف و سستی و ناتوانی است که دوران اول و سوم است.

تنها در یک دوره میانی از نشاط و سلامت و قدرت و توان برخوردار است و این دوران نسبت به دو قسمت دیگر زودگذر و بسیار محدود است.

آیه به یکی دیگر از دلایل توحید که برهان فقر و غنا نامیده می‌شود، اشاره می‌کند و خطاب به انسان‌ها بیان می‌دارد که

 در آغاز زندگی چنان ضعیف و ناتوان بودید که

حتی قدرت نداشتید مگسی را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید و از نظر فکری نیز حتی پدر و مادر مهربانی را که پیوسته مراقب شما بودند نمی‌شناختید؛

ولی کم کم دارای رشد و قدرت شدید و اندامی نیرومند و فکری قوی و عقلی توانا و درکی وسیع پیدا کردید.

 با این حال نمی‌توانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانی که از دامنه‌ی کوه بلندی به فراز قله رسیده، از طرف دیگر سراشیبی را شروع کردید و باز به قعر دره‌ی ضعف و ناتوانی جسمی و روحی رسیدید.

این دگرگونی‌ها و فراز و نشیب‌ها، بهترین دلیل برای این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه‌ی پروردگارتان بود.

یعنی چرخ وجود شما را دیگری می‌گرداند و هرچه دارید، عارضی است.

امیرمومنان علی(ع) در گفتاری نورانی می‌فرمایند:

خدای سبحان را به گسیختن تصمیم‌ها و حل مشکلات و از هم گسسته شدن همت‌ها شناختم.

یعنی از این دگرگونی‌ها فهمیدم که قدرت اصلی دست دیگری است و ما خود چیزی نداریم جز آنچه او به ما می‌بخشد.

جالب اینکه در مورد دوم،

 ضعف دوم که برای انسان پیش می‌آید کلمه‌ی شیبه (پیری) را نیز اضافه می‌کند ولی در ضعف اول نامی از کودکی نمی‌برد.

این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که هرچند ضعف و ناتوانی آنها یکسان است،ولی درپیری برعکس کودکی رو به سوی مرگ و فنا دارد و این مرحله است که قدرتمندان یاغی و سرکش را به زانو درمی‌آورد و به ضعف و زبونی و بیچارگی می‌کشاند.

در واقع زندگی مثل سرسره است :

ازخاک جدا میشویم پله پله بالامیرویم تا اوج ،وباز ارام سر میخوریم ذره ذره تا خاک...

این سیر بدن،مرکبِ ماست

همه مخلوقات مادی این چرخه واکوسیستم را دارند

اما اگر این باور باشد که"برای خداییم وبه سوی او بازمیگردیم"،عاشقانه به سوی او باز خواهیم گشت.

این تحولاتی که برانسان عارض می‌شود حکایت از قدرت خداوند دارد "یَخْلُقُ ما یَشاءُ" بزرگترین نشانه‌ی قدرت خدا این است که انسان را از حالی به حال دیگر می‌گرداند.

 "وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ "

 العلیم آمده ،یعنی می داند چگونه شما را بیافریند و چرخه ی وجود شما را چگونه بگرداند.

قَدِیْر: فاعلى است براى انجام آنچه که مى خواهد به اندازه اقتضاى حکمت انجام دهد که انجام آن فعل یا اعمال آن قدرت نه افزون شونده بر قدرت اوست و نه کم کننده از قدرت او ...

سوره مبارکه-الروم

آیه 55

وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ ۚ کَذَٰلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُون

و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می‌کنند که جز ساعتی درنگ نکردند!

 اینچنین از درک حقیقت بازگردانده می‌شوند.

 قیامت یعنی یکباره بلند شدن،

همۀ افراد در پیشگاه پرمهابت الهی، یکباره بلند می­شوند،

"یوْمَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ"و

"یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ"

 یکی از نام های قیامت «اَلسّاعَةُ» است

وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ ...

 به فرمودۀ استاد جوادی آملی، نه اینکه در آن روز، قیامت به وجود بیاید،

بلکه قیامت موجود است و در آن روز قیام می کند،

 قیامت در باطن این عالم قرار دارد و وجودش بالفعل است و بهشت و جهنّم نیز بخشی از قیامت هستند، ولذا بهشت و جهنّم از هم اکنون موجودند، همانطور که حضرت پیامبر اکرم(ص) در شب معراج بهشت و جهنّم را مشاهده فرمودند.

مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ

گویا گذر زمان دو جور است. این طور نیست که گذر زمان در آن عالم با این عالم یکی باشد. لذا ساعات این عالم با آن عالم خیلی قابل تطبیق نیستند که ما بگوییم اگر دوازده ساعت خوابیدیم آن جا هم احساس ما دوازده ساعت است؛ خیر، این طور نیست. عالم موت هم همین است. طولانی می شود ولی احساس ما از آن شاید این نباشد. بعضی خواستند که بگویند این برای وقتی است که آدم پس از مرگ در صحنه قیامت می آید و برزخش را فراموش می کند. شاید بحث فراموشی نباشد و شاید فقط احساس آدمی این باشد.

  وقتی از این ها در روز قیامت می پرسند چقدر در دنیا بودید؟

 می گویند نصف روزی، یا ساعتی...

 درنگ خیلی کوتاه بوده!

 ای کاش آدمی این را می فهمیدکه فاصله اش با قیامت خیلی نزدیک است...

علت این که ما در دنیا این قرب را نمی فهمیم غفلت است؛

اگرغفلت برداشته شود ما در قرب حساب و قیامتیم

 «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» واقعاً نزدیک است؛

حساب کتاب خدا از ما دور نیست کما این که خود خدای متعال از ما دور نیست.

به نظر می آید که همین طوری که ما عالم خواب داریم، عالم موتی داریم و این عالم هم خیلی زمانش کوتاه است که یا احساسی است که ما در قیامت داریم و یا نه واقعیت درک ما از خود عالم برزخ ممکن است این طوری باشد.

در مورد بعضی از مومنین در روایت است که به اندازه جمع کردن دانه های گردنبند مروارید است که قیامت به پا می شود.

 دانشمندان می گویندکه در رویا اگر چشمها در حالت rem ( حرکت سریع چشم) تند حرکت می کنند به خاطر این است که دارند صحنه های تند می بینندو زمان در جهان رویا اتساع پیدا می کند اما هنوز کسی نمی داند این اتساع ناشی از چه چیزی است.شاید جهان رویا نیز یک جهان حرکت تند است...

زمان مقدار حرکت است و

 عروج نیز یک حرکت است،

 ملائکه این حرکت را در ظرف پنجاه هزار سال زمینی انجام می دهند که از نگاه قرآنی می شود یک روز.

نوح(ع) 2500 سال در این دنیازندگی کرد. 850 سال قبل از مبعوث شدنش به نبوت و 950 سال پیش از طوفان در میان قومش به تبلیغ پرداخت و 500 سال هم پس از پایین آمدن از کشتی که شهرهایی را بنا کرد  و فرزندانش را در آنها سکونت داد.

وقتی فرشته مرگ نزد او آمد ، زیر نور خورشید بود. گفت: سلام بر تو،

جواب دادو پرسید: چه می خواهی ای فرشته مرگ؟

 گفت: آمده ام که قبض روحت کنم. فرمود: اجازه بده تا به سایه بروم.

 نوح جا به جا شد و فرمود:

 ای فرشته مرگ! سالهایی که بر من گذشت همه مانند جا به جایی من از آفتاب به سایه بود....

 

   در داستان عُزَیرِ پیامبر که صد سال از دنیا رفت و سپس بازگشت در آیه 259 سوره بقره آمده است که وقتی خدای متعال فرمود: چقدر ماندی؟ عزیر گفت: یک روز یا قسمتی از روز ماندم.

 قالَ: کَمْ لَبِثْتَ؟ قالَ: لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ

  در مورد اصحاب کهف نیز در آیه 19 سوره کهف چنین است که وقتی پس از 309 سال از خواب برخاستند، یکی از آنها گفت: چقدر اینجا ماندید؟ گفتند: یک روز یا قسمتی از روز اینجا ماندیم.

 قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ: کَمْ لَبِثْتُمْ؟ قالُوا: لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ.

 

حال، مائیم و این چند لحظه و زندگی جاودانه در آخرت!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.