سوره مبارکه-الروم
آیه 30
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ...
...حَنِیفًا..
تعبیرحضرت آیت الله جوادی خیلی زیباست.
میفرمایند:
حنیف در مقابل جنیف است. متجانف کسی است که به این طرف و آن طرف میل میکند.
حنیف کسی است که وسط جاده مستقیم میرود. یک ذره انحراف در جاده ندارد.
متمایل به یمین و یسار نیست. حنیف یعنی اینکه مستقیم میرود.
...وَجْهَکَ..
وجه و توجه و متوجه و وجوه و... همه از ریشه وجه هستند ،
«وجه»،همان «سمت»می باشد،
سمتی که به آن متوجه می شوید ،برای دین باشد...
با قرار گرفتن در این «جهت» و بازتاب،
اتصال رفته رفته قوی تر می شود،
مثل آهن ربا و نیروی مغناطیسی آن که با قرار گرفتن ذره انسان در میدان و «وجه» مغناطیس آهن ربای غیر قابل وصف، این ذره کسی می شود،
جایگاه و قراری پیدا می کند، بیهوده در فضا معلق نیست،
به سکینه و سلم می رسد...
اما این قرار تضمین همیشگی ندارد.
وباید در «سمت» و«وجه»، پیوسته پایور و «قائم» باشد.
به بیان دیگر حفظ این اتصال و قرار، مستلزم «اقیموا» های دائم و پیوسته فرد می باشد!
سوره مبارکه-الروم
آیه 31
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ...
آیه 33
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ...
مُنِیبٌ ؟
منیب یعنی مرتبا رجوع کننده ، بازگشت کننده
منیب یعنی آنلاین بودن دائمی دل به ملکوت اعلی...
در قطع شدنها، سریع وصل شدن....
خدا را صاحب اختیار دیدن ...
و ما یتذکر الا من ینیب....
یعنی ادم ذاکر هم اگر به خدا مرتب مراجعه نکند ...ذکرش ...ذکر نیست
منیب یعنی انقطاع از دیگران،
یعنی ایاک نعبد و ایاک نستعین
انبیاء منیب بودند
"ان ابراهیم أَوَّاهٌ مُنِیبٌ"(هود/75 )
و درباره نبی اکرم (ص) آمده است:
«إِلَیْهِ أُنِیبُ»(هود/88 )
انابه غیر از توبه است؛
توبه رجوع است و کندن از از تعلقات،
اما انابه مقام بالاتری است؛
انابه مقام انس با خدای متعال است،مقام قرب است،
"انابه" یا از «ناب ینوب» به معناى نوبت گرفتن و یا از «ناب ینیب» به معناى انقطاع، است.
یعنی «منیب» کسى است که از غیر خدا منقطع و به خدا مرتبط باشد ،
یا کسی است که رجوع بعد از رجوع دارد مکرروپی درپی رجوع می کند به خدا...
زنبور عسل را نوب گویند،
چون هر شهدی که برمی دارد برای سنتز و عسل کردن آن به کندویش پى در پى باز مى گردد...
آیه 31
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ
آیه رابطه ما با خدا را مطرح میکند.
در نگاه دینی، خوبی و بدیِ همه کارها، در درجه اول،
در ارتباطی که بین انسان و خدا دارند، تعریف میشوند.
به تعبیر دیگر، حتی اگر در ظاهر، حسن فعلی و فاعلیای در کار باشد،
اما شخص از خدا بریده باشد، هیچ عملی سودی ندارد و همه اعمال بظاهر خوبِ انسانهایی که خود را تحت ولایت خدا قرار نمیدهند (= کافر یا منافق)، در روز قیامت «هباءاً منثورا» (فرقان/23) خواهد بود.
منیبین تقوا پیشه اند و اقامه کنندگان نماز ،
ولا تکونوا من المشرکین
از مشرکین نباشید !؟
چرا شرک ؟ آیا شرک مانع منیب بودن است؟
شرک نقطه مقابل توحید است ،
آیات و آموزههای قرآنی تکرار میشوند تا به واسطه نشانه یا نشانههایی به توحیددعوت کنند؛
زیرا انسانها به الوهیت خداوند ایمان میآورند و او را مالک مطلق هستی می دانند؛
ولی در ربوبیت جاری و تاثیر مستقیم و بی واسطه او در همه امور ریز و درشت زندگی و آشکار و نهان آن دچار مشکل می شوند .
شناخت انسان و نگرش وی به هستی،
رفتار و کردارهای او را مدیریت میکند،
بسیاری از مومنان به سبب شناخت نادرست از حقایق هستی،در نوعی از شرک گرفتار می شوند.
شرکی که صریح و آشکار است،خدایان متعدد مشخصی دارد، و مبارزه با این شرک آسانتر است.
اما شرک "خفی" در لباس توحیداست و مبارزه با این شرک بسیار دشوار است ...
آیه106سوره یوسف می فرماید :
و ما یومن اکثرهم بالله الاو هم مشرکون
یعنی در حقیقت، مومنانی که به ظاهر از شرکهای دیگر پاک و مبرا و بهره مند از توحید هستند،
در حوزه افعالی به نوعی گرفتار شرکند...
آیه71سوره انعام می فرمایدکه
انسانهای مشرک در هر شکل و درجهای گرفتار تحیر و سرگردانی میشوند و نمیتوانند موقعیت خود و جامعه و هستی را شناسایی و تثبیت کنند. آنان همانند کسی هستندکه در آسمانی رها شدهاند و چون از زمینی ثابت و مطمئن برخوردار نیستند، به سادگی همانند پرکاهی در دام شیطان میافتند تا هر جایی که میخواهد ایشان را ببرد.
شرک سبب می شودکه رابطه آدمی با خدا متزلزل و قطع شودودیگر انابه(رجوع) به خدا نداشته باشد.
شرک تنها در درون انسان محدود نیست،
بلکه
مردم مشرک ، شرک را در نظام فکری و اجتماعی و سیاسی جامعه تزریق می کنند و
گاه جامعه در همه ابعاد از باورهای مشرکانه،
متأثر شده و نظام و سازمان اجتماعی جامعه از خدا وقوانین الهی دور شده و بر اساس شرک سازمان دهی می شود...
سوره مبارکه -الروم
آیه 30
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً...
یعنی چهره هستیِ خود را به طرف دین متوجه کن،قطب نمایت را به سوی الله تنظیم کن.
یعنی همه ابعاد زندگی و تفکراتت به سمت دین باشد،
یعنی زندگیتان در عین بندگی و
بندگیتان هم در عین زندگی باشد
این است معنای متدین بودن،
وجه به معنای صورت نیست،به معنای چهره هستی است،
چرا چهره هستی باید متوجه دین شود؟
هستیِ آدمی یک امر تکوینی است ، انسان جماد نیست که به تدریج جمادانه حرکت کند به کمال برسد ،
گیاه نیست که نامیانه حرکت بکند به عنوان جسمِ نامی به مقصد برسد ،
حیوان نیست که در حدّ غریزه یا مِیل حرکت کند ،
انسان یک موجود متفکّر مختار است و اگر بخواهد به کمال برسد باید هویتهای اندیشه او کاملاً مشهود باشد هویّتهای انگیزه او کاملاً مشهود باشد پیوند اندیشه و انگیزه باید کاملاً مشهود باشد تا هویت انسان معلوم بشود،
انسان که قارچگونه از زمین برنخاسته است، ادواری پشتسرو مراحل فراوانی را در پیش دارد.
جامعه بشری هنوز سه مجهول حل نشده دارد:
*هویت خود انسان,
*مبدا (از کجا آمده)،
*مقصد(به کجا میرود)،
کسی که باید برای انسان قانونی تدوین کند که با گذشته او, با ساختار درونی او و آینده هماهنگ ومناسب باشد باید علیمِ مطلق این سه مجهول باشدکه جز خدا نمی تواند باشد،
وآن قانونی که با گذشته و حال و آینده او هماهنگ است،جز دین الهی نیست،
فَأَقِمْ وجهک
یعنی هستیتان را ،هویّتتان را, اقامه کنیدبه سوی دین!
قیام کنید نه اینکه بایستید,بلکه منظور مقاومت است که بهترین حال مقاومت حالت ایستادن است ،
فَأَقِمْ وَجْهَکَ،
یعنی حفظ کردن، عمود را نگه داشتن، حالت قیام داشتن برای دین...
ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون
"قیم "به معناى قائم به امرى است که در قیام خود و تدبیر آن امر قوى باشد.
و یا به معناى کسى است که قائم به پاى خود بوده دچار تزلزل و لغزش نگردد.
"قیّم"به معنى پابرجا، ثابت و استوارو برپادارنده، حافظ و پاسدار، اعتدال، استقامت و خالى بودن از هر گونه اعوجاج و کژى،
صفت (قیّم) اشتقاقى است از صفت «قیّومیت» پروردگار،
"خود را هماهنگ با دین قیّم و صاف و مستقیم ساز "
"فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ"
یعنی : تنها دین توحید است که قادر بر اداره جامعه و سوقش به سوى سر منزل سعادت است ، و آن تنها دین محکمى است که دچار تزلزل نگشته تمامى معارفش حقیقت است و بطلان در آن راه ندارد، و همه اش رشد است و ضلالتى در آن یافت نمى شود، و لیکن بیشتر مردم بخاطر انس ذهنى که به محسوسات دارند، و به خاطر اینکه درهزارتوی دنیاى فانى فرو رفته اند، این معنا را درک نمى کنند.
سوره مبارکه -الروم
آیه 37
أَوَلَمْ یَرَوْا
أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاء
وَیَقْدِر
إِنَّ فِی ذَلِکَ
لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
رزق عطایی است که به انسان می شود و انسان برای ادامه حیاتش به آن محتاج است.
رزق های ما از عوالم قبل از این دنیا شروع شده و در بهشت و آخرت هم ادامه دارد،
در دعاهای معصومین (ع) جملات زیبایی در مورد رزق است،
مثل :
... اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه و....
اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام و....
اللهم ارزقنا شفاعه الحسین و...
یعنی طاعت رزق است، دوری از گناه رزق است،حج رزق است،شفاعت رزق است و...
لذا رزق و روزی مجموع آن چیزهایی است که غذای جسم و روح آدمی می باشد.
موجودات زنده با درجات مختلفی که از حیات دارند و درک میکنند رزقهای متفاوتی دارند:
موجودی که حیاتاش حیات نباتی است رزقش نیز نباتی است،
اما موجودی که به عالی ترین حیات انسانی میرسد خدای متعال برای او روزی و رزقهای دیگری دارد،
هر موجودی متناسب با درجه ی حیات خود رزقهایی متناسب با عالمی که در آن هست را دارد،
همان طور که عالم ما عوض میشود، رزق هایمان عوض میشود،
در همین دنیا نیز اینگونه است با عوض شدن عوالم و مراحل فرد رزق او فرق خواهد کرد،
مثلا انسان قوای متعددی دارد چشم ،گوش ،زبان، قوای باطنی و ظاهری ،اینها هر کدام رزقهایی دارندو برای ادامه ی حیاتشان محتاج خدای متعال اند و دائم رزق میخواهند و موجودی نیست که فقیر مستمر رزق الهی نباشد ،خدای متعال این رزقها را هم قرار داده منتها گاه در رزقهای ظاهری می مانیم وبه مراحل بالای رزقها نمیرسیم،مثلا چشم انسان همان طور که میتواند از دیدن یک منظره ی طبیعی لذت ببرد میتواند حقایق دیگری را هم ببیند، عالم ملائکه را ببیند... یا همان طور که فردی میتواند از شنیدن نغمههای طبیعی لذت ببرد خیلیها هستند که با گوششان حکمت میشنوند نداهای عالم ملکوت را میشنوند...
کسب رزق دو مسیردارد :
یک مسیر نورانی و
یک مسیر ظلمانی است.
مسیر ظلمانی، مسیر دستگاه شیطان است ، با رفاه دنیوی مسیر ظلمانی را مدیریت می کنند. که این مدیریت، مدیریت ظلمانی است؛ رزق روح و جسم آنها هم ظلمت است و هر چه می خورند ظلمت است.
اما مسیر نورانی مسیر الهی است که هرچه از آن جا می آید نورانی است.بر سر سفره نور، جسم و روح هر چه بخورند نور است و نورانی تر می شوندو نور است که بسط دارد،در روایت است که زائرین سید الشهدا در روز قیامت بر سر سفره های نورانی می نشینند.
همه ی آن چه به ما میرسد رزق است ،
منتها خود در نورانی و تاریک شدنش دخیل هستیم ،
رزقی که باید نورانی باشدرا تبدیل میکنیم به رزق ظلمانی ،
آدمی میتواند سر سفره ی حضرت مهمان باشد که کم نیز درآن نور است ویا میتواند سر سفره ی شیاطین بنشیند که زیاد آن نیز ظلمت و تنگی است...
بازتاب قرآنی رزق در دعاهای معصومین علیه السلام نیز بسیار زیباست،
در مورد رزق، تعابیر متفاوتی می فرمایند،
مثلا
«هَب لَنا اللّهُمَّ رَحمَةً لاتُعَذِّبُنا بَعدَها فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ».
به ما هبه کن، ببخش،
یعنی روزی و رزقی بده که نه در برابر چیزی بلکه از بخشش توست؛آن هم در دنیا و عقبی: «فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ».
ویا از «رزق واسع و رزق کریم می فرمایند،
از رزق واسع ،یعنی رزقی که تمامی ابعاد و وجود انسان را در برگیرد.
بدن و حسّ و وهم و خیال و فکر و عقل و قلب و روح ما هر کدام رزقی دارند،
آیات و نشانه های خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و
تدبر و تفکردر آیات حق، معرفتی را به وجود می آورد که رزق عقل است؛
در تاریکی که نمی شود سنجید؛وقتی معرفت، رزق عقل باشد، عقل با انتخابی که می کند، طاعتی را می آورد و این طاعت، رزق قلب است و قلب با طاعتش قربی را می آورد که این قرب، رزق باطن و روح است.
یعنی هر حدی از رزق قبل، رزق مرحله بعد را مهیا می سازد...
ویا از رزق کریم،
رزقی که ذلت نچشاند، عزت بدهد، رها و فارغ کند.
شاید گاهی رزقی عنایت شود، ولی آدمی را ذلیل و گرفتارکند،
به خاطرهمین است که
رزق اولیای خدا
"من حیث لا یحتسب "
عطا می شود تا
از هر تعلق و وابستگی رها باشد.
نکته دیگر در دعاهای معصومین علیه السلام ،
منشأ رزق است:
وَارْزُقنا مِن فَضلِک الواسِعِ...
رزق بده مارا از فضل واسعه خود....