تاملی در - قرآن کریم
سوره مبارکه -الروم
سوره قریش اطلاعات راهبردی در سطح محلی را در اختیار پیامبر(ص) قرار می دهد،
سوره اسرا اطلاعات راهبردی در سطح منطقه ای و
سوره روم اطلاعات و بینش راهبردی در سطح جهانی را ...
مثلا در سوره قریش، وقتی جامعۀ آن زمان از توحید برید، همۀ همت خود را بر اقتصاد و منافع مادی گذاشت،حتی از مکه و خانۀ کعبه منافع مادی خود را در نظر دارندکه با نظرداشت مادی حتی در مسایل معنوی و دینی ، دعوای قبیله ای جهت رییس شدن و در اختیار گرفتن امور آغاز میشود ...
اما سوره روم
در اکثر سوره هایی که با حروف مقطعه آغاز می شوند، خداوند بلافاصله بعد از حروف مقطعه از عظمت قرآن می فرماید؛
اما در سوره ی روم، بلافاصله به جنگ ایران و روم می پردازد؛
شاید می خواهد بفرماید که
در داستان جنگ ایران و روم، معجزات و نکاتی وجود دارد که عظمت قرآن و خالق آن را نشان می دهد؛
خبرخداوند توسط رسولش درباره ی یک حادثه ی تاریخی یک دهه قبل از وقوع آن،
جنگ ایران و روم (سال ٦١٤ میلادی) از جنگ های مشهور تاریخ است که به دنبال فتح اورشلیم به دست ایرانیان، صلیب مقدس نیز به دست ایرانیان افتاد . (صلیب مقدس، صلیبی است که بنابر اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی (ع) بر روی آن به صلیب کشیده شدند و پس از مرگ به آسمان عروج کردندو از دست دادن آن یعنی شکست کامل )
بعد از این جنگ ، نابودی حکومت روم شرقی (بیزانس)یکی از ابرقدرت های زمان منطقا و علمابنابر تحلیلگران سیاسی زمان حتمی بود؛ زیرا هم اورشلیم فتح شده بود و هم سرزمین های زیادی از روم، به دست ایرانیان افتاده بود.
اما
خداوند قادر متعال در "اواخر حضور پیامبر در مکه" ( ٦٢٠ میلادی)، وعده می دهد که روم،درکمتر از ١٠ سال بر ایران پیروز خواهد شدو مومنین خوشحال ...
مشرکین و علمای بقول تحلیلگران سیاسی و جامعه شناس زمان، پیامبر و مسلمانان رااستهزا وخبر قرآن را دروغ دانستند. اما تاریخ بعد از گذشت ٧ سال نشان داد که خداوند دانا خود بهتر از هرکس دیگری از آینده خبر دارد.
غُلِبَتِ الرُّومُ *
فى أَدْنى الأرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سیَغْلِبُونَ *
در اکثر ترجمه هایی که از آیات فوق وجود دارند، چنین می بینیم:
« رومیان شکست خوردند*
در نزدیکترین سرزمین و[اما] بعد از شکستشان در ظرف چند سالى به زودى پیروز خواهند گردید*
در اکثر ترجمه ها،
عبارت أَدنى الأرض به صورت نزدیکترین سرزمین ترجمه شده است.
یعنی معنای فرعی و غیر رایج کلمه ی أَدنى در ترجمه ها به کار گرفته شده است.
که خود این ترجمه ابهاماتی ایجاد می کند.
نزدیکترین به کجا؟ عموما گفته اند نزدیکترین به مکه!
بنابر نقشه ی قدیمی جنگ ایران و روم؛ نمی توان به محل جنگ ایران و روم، لفظ « نزدیک ترین سرزمین به مکه » را اطلاق کرد، چرا که نقاط فراوان دیگری هستند که فاصله شان از مکه، مساوی فاصله ی مکه با محل نبرد ایران و روم هستند وحتی یمن نیز که محل مناقشات دیگری بین ایران و روم بود، نسبت به اورشلیم و فلسطین(محل جنگ سال ٦١٤ میلادی) به مکه نزدیکترند. بنابراین عبارت نزدیکترین سرزمین بیشتر بر (یمن) انطباق دارد تا اورشلیم...
پس معنای «أَدنى الأرض»چیست؟
اصلی ترین و رایج ترین معنای کلمه ی أَدنى،
عبارت پست ترین می باشد؛
همان گونه که دنیء= پست،
و دنائت = پستی است و این کلمات در زبان فارسی نیز به همین معانی استفاده می شوند.
یعنی
أَدنى الأرض=پست ترین سرزمین
" أدنی" اسم تفضیل است که بنا به موقعیت آن در جمله، می تواند به صورت پست تر یا پست ترین معنا شود.
امروزه مقایسه ی ارتفاع مناطق مختلف کره ی زمین با ماهواره و... کاری است ساده،
و نقشه های جغرافیایی نشان می دهد که بحرالمیت (Dead Sea) و سرزمین های اطراف بحرالمیت شامل کرانه های غربی و شرقی رود اردن، پست ترین سرزمین های کره ی زمین می باشند.
با دقت در نقشه های جغرافیایی ،
یکی از نزدیک ترین شهرهای بزرگ تاریخی به بحرالمیت ،
شهر اورشلیم یا بیت المقدس(Jerusalem)است.
یعنی معنای" أَدنى الأرض "پست ترین سرزمین است، نه نزدیکترین سرزمین،
یعنی یکی دیگر از معجزات قرآن کریم در حوزه ی علم زمین شناسی و جغرافیا،
در زمانی که اندازه گیری اختلاف سطح خشکی ها از دریا، و مقایسه ی سطوح نقاط مختلف کره ی زمین ممکن نبود و بعد از ماهواره ها و امکانات پیشرفته، بشر توانست به پست ترین نقطه ی خشکی زمین پی ببرد، یعنی 1400سال بعد از نزول این آیه.
و این می تواندسوالی باشد از دوستان اهل سنت با استفاده از منابع شیعی که جواب می طلبد:
غُلِبَتِ الرُّومُ . فِی أَدْنَی الْأَرْضِ [الی قوله تعالی ] وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون...
روم / 1 _ 6 .
در کتاب الروضه تألیف علامه کلینی ص86 ج2 حدیث شماره 397 موجود است که :
«حضرت ابو جعفر باقر العلوم فرمودند : این وعده الهی در خلافت حضرت فاروق به اتمام و کمال رسیده است . »
و
عن أبی عبد الله لما حفر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الخندق الی قوله فتحت علی فی ضربتی هذه کنوز کسری و قیصر .
و امام صادق علیه السلام فرمودند : وقتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خندق را حفر نمودند ، آن حضرت مشغول کندن زمین بود ، ضربه ای زد و سپس فرمود : با این ضربه گنج های کسری و قیصر را فتح کردم .
شما را به خدا ، آیا « فتحت علیّ کنوز کسری و قیصر » ذر زمان خلافت فاروق و ذی النورین محقق نگشت ؟
سوره مبارکه - الروم
غُلِبَتِ الرُّومُ
فی ادنی الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون
فی بضع سنین لله الامر من قبل ومن بعد ویومئذ یفرح المومنون
بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیم
وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
خبر چیست ؟
آیا خبر پیروزی روم بر ایران است؟
آیا مومنان از پیروزی رومیان خوشحال می شوند ؟
اکثر مردم چه چیز را نمی دانند؟ کدام وعده را نمی دانند؟
وحی الهی یک خبر تاریخی و یک خبر جغرافیایی می دهد،مومنان خوشحال می شوند !؟
اما نه از پیروزی رومی ها، بلکه از این جهت که"قرآن و وحی " این خبر رامی دهد،یعنی اینکه خدای سبحان مدبّر و مدیر کلّ عالَم است ، سخن از یک قضیه تاریخی نیست، سخن از عزیز مطلق است, عزیزی که رحیم است,
عزّت به معنای غلبه نیست ،به معنای نفوذناپذیراست ،به زمینی که با هیچ بیل و کلنگی شکاف برنمیداردو نمیشود از آن کاست میگویند ارضٌ عزاز ...
خوشحالی برای ظهور وعده حق است، وَعْدَ اللَّهِ...
خداوند نه وعدهای به رومیها داده نه به دیگران, ولی وعده نصر خدا برای پیامبران و پیروان آنهاست ،
چنین وعدهای را نه به اهل شرق داده نه به اهل غرب ،
خدای رحیم وعده داده است که جهان را به هدف برساند هدفدار است و خدا وعده خود را تخلّف نمیکند چه وعده نصرت اهل ایمان, چه وعده احیای بعد از ممات،
وعده خدا حق است،سنت الهی است ،یک فرمول است،
اما اکثر مردم نمیدانند،
زیرا معیار معرفت و دانش اکثر مردم, حس و تجربه حسّی است که
از نظر معرفتشناسی کَفِ دانش علم هست.
فقط به همین زندگی دنیوی که ظاهر و محسوس حواس ظاهری آنان است توجه دارند و از آخرت که باطن و محسوس حواس باطنی است غافلند.
دنیا مظهر اسم شریف الظاهر خداوند است و
آخرت مظهر اسم شریف الباطن اوست.
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا
وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُون
(آیه 7)
یعنی در پس این عالم ماده و طبیعت عوالم دیگری هم هست که منشاء و مبدا این عالم است و این عالم ماده علیرغم اینکه مدام در حال تغییر و دگرگونی است ولی باز هم ثابت بنظر میرسد چرا که حقیقتی در پس این ظاهر دنیا موجود است که قوام این عالم ماده و طبیعت به آن است،
همان حقیقتی که در قرآن از آن تعبیر به ملکوت شده است.
هنرانسان عبور از ظاهر به باطن است؛
یعنی گذشتن از پوسته به مغز و از ملک به ملکوت و از شهادت به غیب.
و الّا چه فرقی بین انسان و حیوان است؟
چیزی که انسان را انسان میکند،
هنر عبور از ظاهر به باطن، و ورود از لفظ به معنا، و سیر از ملک به ملکوت و
رفتن از عالم شهادت به عالم غیب است.
قرآن کریم بیدار می کند مارا که
خصوصیات انسانهایی که عقلشان زنده نیست(فعال نیست) و پوشیده از هواها و خواهش نفسانی است و به تعلقات دنیایی دلبستگی دارد، این است که شبیه حیوان میشوند،
مثل حیوان شدن به این معنا است که
حیوانات در ظاهر توقف دارند.
و نمیتوانند از ظاهر به باطن سفر کنند،
عبرت و عبور ندارند...
اینها نیز ظاهر زندگی دنیا را میشناسند، سپیده و فجر و شب و...را میشناسند،علم و مطالعه و بررسی هم دارند؛ فهمیدهاند علت های علمی را می دانند و شاید بتوانند توضیح هم بدهند،
مثلاًبپرسیم چرا روز بعضی وقتها طولانیتر و شب کوتاهتر میشود؟
توضیح میدهند که کره زمین نسبتش با خورشید یک میل ۳۲ درجه دارد و محور حرکت کره زمین کاملاً صاف نیست؛ در نتیجه در گردش به دور خورشید همزمان با چرخش زمین به دور خودش، جایش هم عوض میگردد، و چون محورش مایل است و....
این مسائل را خیلی دقیق و فنی توضیح میدهند،
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا
یعنی ظاهر را میدانند؛
اما
وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ
وارد باطن نشدهاندو غافلند،
از نظر قرآن کریم کسی صاحب خرد است که از ظاهر عبور کند و وارد باطن شود. وارد باطن که شد، صرفاً پدیده را تشریح نمیکند؛ بلکه به یک مرتبه بالاتر از فهم هم میرسد ،
شاید کسی دانش زیادی داشته باشد، اما این دانش، دانش سطح است، نه دانش عمق. یعنی به پوسته دنیا رسیده و از این پوسته عبور نکرده؛
کسی که منتهای دانش او شناخت پوسته جهان است نه عمق عالم،
حیوان پیشرفتهای است که کیفیت زندگیاش از کیفیت زندگی حیوان پیشرفتهتر میباشد؛
مثلاً بهتر میتواندبا امکانات راحت تر و مرفه تر بخوردو بپوشد وزیست کند،
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید نهایت کار این افراد این است که در حیوانیت خود میمانند.
مثلا
ابن سعد که ایمان هم آورده و نماز و مناجات هم دارد ولی آخر آخرِ فهمش ملک ری است...
تاملی در -قرآن کریم
سوره مبارکه-الروم
آیه 8
أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا ...
نشانههای یکتایی و یگانگی خداوند هم در مجموعه هستی است به شکل عام و هم در وجود انسان به شکل خاص ،
هر دگرگونی در جسم و روح انسان، آدمی را به خالق هستی رهنمون میشود که چگونه خلقت را منظم و به دور از هرگونه خطا و اشتباه، حکیمانه تدبیر میکند.
این نشانههای باطنی در نفس انسانها دلالت دارد که
«بر کمال و قدرت صانع که هیچ آیتی نیست جز اینکه در انسان نظیر آن است».
نظری به سوی خود کن که تو جان دلربایی
توکه ز چشم خود نهانی تو کمال خود چه دانی؟
سفر انفسی مقدم بر سفر آفاقی بیان شده است،
بهدلیل اهمیت مسئله، آیات انفسی و باطنی، در قرآن کریم به صورت استفهام مطرح شده است.
سفر انفسی «سفر به وسیله حرکت درونی است از پایینترین مراتب تا ملکوت آسمانها، و برترین سفرهاست».
"سفر دل است در ملکوت آسمان و زمین و منازل راه دین ؛
سفر مردان الهی این است که به تن در خانه نشسته باشند و در بهشتی که پهنای وی هفت آسمان و زمین است، جولان میکنند؛ چه، عالمهای ملکوت، بهشت عارفان است".
أَوَلَمْ یتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهمْ مَا خَلَقَ الله....إِلَّا بالْحَقِّ ...
آیا در درون خود اندیشه و تفکر نمیکنند؟ خداوند، نیافریده است جز به حق ...
انسان با کشف آیات انفسی در درون خود و سفر به اعماق وجودی خویش، با شناخت خود به خداشناسی ره مییابد؛
مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ..
امیرمؤمنان علی(ع) نیز ضمن بیان اینکه خودشناسی کلید خداشناسی است، می فرمایند:
تو میپنداری که کالبد کوچکی هستی؟
درحالیکه جهانی بزرگ در باطن تو گنجانده شده
و تو آن کتاب گویا و آشکاری هستی
که با حروفش از نهان آشکار میشود
(بیهقی نیشابوری)
أوَلَم یَتَفَکَّرُوا وَفِی أَنفُسِهِمْ
ماخَلْقِ الله السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
؟
سوره نجم(آیات 3 و 4)
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ
پیامبر اکرم (ص)در دعای ندبه در مورد حضرت علی (ع)می فرماید:
وَ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی وَ لَوْ لا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَى وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ،
و شیعیان تو بر منبرهایی از نورند، درحالیکه رویشان سپید، و در بهشت پیرامون من، و همسایگان منند، و اگر تو اى على نبودى، اهل ایمان پس از من شناخته نمى شدند،ایشان بعد از پیامبر، مایه هدایت از گمراهى، و نور از نابینایى و ریسمان استوار خدا و راه راست اویند،
وَ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ،
شیعه یعنی ” الشیعه من شایع علیّا ” مهمان که میاید میخواهد برود،مشایعت میکنید یعنی دنبالش میروید،
شیعه کسی است که
دنبال امامش حرکت میکند.
” عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ ” بر منبرهایی از نور هستند در حالی که ” مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ ” چهرهاشان بر محشر نور افشانند.
” حَوْلِی “اطراف من (پیامبرص) هستند،
” وَ هُمْ جِیرَانِی ” این ها همسایه های من هستند.
” وَ لَوْ لا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی ”
اگر تو نبودی بعد از من ،مومن از منافق شناخته نمی شد.
یعنی وجود مبارک حضرت علی (ع) که تمام پیشینه رسالت رسل به ولایت او ختم شده، معیار ایمان ونفاق است ، کسی شاید شهادت به وحدانیت ورسالت خدا بدهد مثلا ابوسفیان ویا حتی دوست حضرت باشد مثلا زبیر و طلحه ...اما در همراهی با ولایت است که می شود مومن را از غیر مومن تشخیص داد ...
” لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَى وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ”
ایمان و در ایمان ماندن
یک سرمایه می خواهد و
یک محافظت از سرمایه،
سرمایه معرفت به ولایت و مشایعت ولایت است .
چرا از اصحاب حضرت سقوط کردند؟
شاید معرفتشان به ولایت کم بود ،شاید فقط محبت داشتند و معرفت نداشتندو بین حب خود و دنیایشان وحب امیرالمؤمنین نتواستند انتخاب درست کنند،مخصوصا در زمان حکومت حضرت که تا نتوانستند به مقام و منفعت دلخواه برسند ویا خود و اطرافشان از مصونیت صحابه بودن استفاده کنند سقوط کردندویا به جبهه مخالفان کشیده شدند...
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ؛
براى او( فرشتگانى است) که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند.
(رعد، آیه 11)
یعنی فرشتگان محافظ از همان آغاز حیات و زندگی انسان مواظب و محافظ او هستند تا بلایا و خطراتی را که موجب مرگ و میر می شود از او دور سازند؛
اما این تا زمانی است که اجل مسمی و معین نرسیده باشد ؛
اما وقتی اجل رسید دیگر مسئولیت و ماموریت آنان پایان می یابد ...
نه تنها موجودات دنیایی،
بلکه همه نظام آفرینش اجل مسمّا دارند؛
یعنی عمر معینی دارند که بشر از آن آگاهی ندارد؛
ولی نزد خدا معلوم و معین است.
ما خَلَق اللهُ السَّموت والارض وما بینهما الاّبالحق واَجَل مُسمًّی
إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ
اگر مردم با عقل متصل به عقل کلى عالَم نگاه نکنند، میان خودشان و لقاى پروردگار پرده انداخته و ایجاد حجاب کرده اند.
آنهایی که امید لقاء الله در دلشان زنده نشده است ،
طبیعتاً به حیات دنیا راضی هستند، یعنی قانع هستند.دنیا برایشان کفایت می کند.
از دنیا بزرگتر نیستند.و دنیا برایشان کم نیست.
طبیعتاً تکیه به دنیا می کنند و اطمینانشان به دنیا است.
و کافر به لقای پروردگارشان می شوند.
زیرا
"وَ الَذینَ هم عَن آیاتِنا غافلون "
غافلند ودنبال دنیایشان.
خداوند هرچیزی در آسمانها و زمین و ما بین آنها را به عنوان نشانه آفرید ،
ولی سرشان را به آسمان بلند نمی کنند،
نه سیر انفسی دارند و نه سیر آفاقی....
سوره مبارکه -الروم
آیه 14
وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ
دنیا عالم اختلاط و ترکیب است،
نور و ظلمت در این جا با یکدیگر مخلوط هستند ولی در قیامت، دیگر عالم، عالم بدن نیست عالم ترکیب و اضداد نیست، آن جا عالم، عالم فصل و فرق و جدایی است.
در این جا اگر انسان با عطر فروش بنشیند معطر میشود و اگر با ذغال فروشی باشد سیاه ،
یعنی بودن با صالحان در انسان اثر می گذارد. نبودن با صالحان هم در انسان اثر می گذارد.
ولی آن جا دیگر نیکان از بدان جدا می شوند،
و امتازو الیوم ایها المجرمون
و روز فراق است از همه چیز حتی از پدر و مادر و...
یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه...
حتی دوستان در آن روز قیامت برخی دشمن برخی هستند.
الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ؛
(زخرف، آیه 67)
روزی است که حتی از مولایی سودی رسانده نمی شوند و آنان یاری نمی شوند.
یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئًا وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ ؛
(دخان، آیه 41)
آن روز جمع و جمعیت هست،
ولی اجتماع نیست؛
زیرا در اجتماع هر کسی به طریقی نیازهای دیگری را برآورده میسازد؛
ولی در جمعیت این چنین نیست.
از این رو روز قیامت را
روز جمع و جامع و مجموع گفتهاند،
نه روز اجتماع.
قرآن با عبارات «جامع الناس» (آل عمران/ 9)، «لیجمعنکم» (نساء/87)، «یوم مجموع له الناس» (هود/ 103)، «یجمعکم» (جاثیه/26؛ تغابن/ 9)، «لیوم الجمع» (تغابن/9) و «جمعناکم» (مرسلات/ 36) از آن روز یاد میکند
تا جمعیت بدون اجتماع را
به انسان متذکرشود،
در آن روز هر کسی با آنکه در جمعیت است تنهاست و همانطوری که حق و باطل از هم جدا میشود هر کسی هم از فامیل و خویشاوندی جدا میشود و رابطه نسبی و خویشی در آنجا بیمعنی میشود ،پس نه در حوزه اندیشه به فکر و خیال دیگری است و نه در حوزه انگیزه توانایی انجام کاری برای دیگران را دارد...
وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ
همه این باطلهایی که گاه در لباس حق نمایاندهایم،
همه این نفاقهای نهانشده،
این لباسهای اخلاصِ بر تنِ ریا پوشانیده شده،
این هزاررنگهای در پسِ یکرنگی پنهانشده،
این مسلمانیهای آمیخته با شرک و کفر و نفاق،
این نفاقهای آمیخته با ایمان و شرک،
این اختلاطها،
همه این صفوف در هم آمیخته حق و باطل،
راست و ناراست، پاک و ناپاک،
آن روز از هم جدا خواهد شد.
غربال آن روز آنقدر هست که ذرهای حق و ناحقی، پاکی و ناپاکی، خالصی و ناخالصی را بههمآمیخته برنتابد یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ ...
چه روز سختی خواهیم داشت...
سوره مبارکه -الروم
آیات 16،14،12
آیه دوازده فرمود:
یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ
و در آیه چهاردهم نیز فرمود:
وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ
در آیه شانزدهم سخن از "لقاءالآخرة "است،
پشت سر هم در این آیات مکرّر سخن از معاد است.
سَّاعَةَ یعنی قیامت ،
سَّاعَةَ از سَعَ می آید یعنی «دویدن»،
یعنی دنیا در حال دویدن است،
نتیجه دویدن دنیا قیامت است،
مقصد دنیا قیامت است.
مهمترین مشکل مردم بعد از مسئله شرک همان انکار معاداست.
زیرا باور به معاد یعنی دل کندن از زمین و دل سپردن به آنچه دیده نمی شود ،
با نگاه مادی واستکباری، "ایمان به معاد" تمام سیستم ارزش گذاری جامعه را زیر و رو میکند.
نمیشودهم خدا را قبول کرد و هم ارزشهای مبتنی بر معاد را داشت.
پس " کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ ِ "
می پوشانند و تکذیب می کنند آیات ما و لقای آخرت را
قبول مبدأ آسان است ولی معاد نه...
قبول خدایی که معادی نداردآسان است، چون خدای بدون معادبیخطر است.می توان هم به لذتها و چرب و شیرین دنیا رسید و هم خلاء ایمانی خودرا پر کرد.
لذا در طول دوران بشریت مشرکین، خدا را قبول داشتند اما معاد را انکار میکردند.
انکار معاد بحث بسیار جدی قرآن است،
زیرا مقیاسها و قیاسها اثر گذارند.
به تعبیر امیرالمؤمنین (ع ):
"اگر کسی دنیا، آخر نگاهش باشد. تمام روابطی که برقرار میکند به اندازه همینجا است."
اگر کسی حساب هایش براساس حیات دنیا باشد،حقیقتاً باور به معاد ندارد،
رفتارش رفتارکافر به معاد است هر چند گفتارش گفتار ایمان آورده باشد.
رفتار هردو در لایههای پنهانی یکی است،هرچند اهل نماز وروزه و قرآن و ختم و اعتکاف و...باشد.
شاید در تمامی جاهایی که قرآن بحث انبیاء را مطرح میکند و
در بسیاری از جاهایی که بحث آسیبها را مطرح میکند، تنها راه نجات را باور به معاد میداند.
هرچقدر جامعه و فرد باور به معاد در او قویتر شود تمام معادلات در او تغییرخواهد کرد.
کسی که باور به معاد ندارد تحت سیطره قواعد دنیاست.
اما کسی که آخرت و خدا در او حاکم است،
سنتهای دنیا به عنوان ارزشهای دنیا حاکم بر او نیست.
اینکه پیامبران و امامان و حتی مردان الهی یک تنه در مقابل فرعونها و نمرودها و قوم لوطها و ثمودها و... می ایستند به خاطر این است که در معادلهها و ارزش گذاریها معاد باورند،
در معادلهها و ارزش گذاریهای ما محور و نقطه مرکزی دنیاست یا آخرت؟