سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه السجده -۳

سوره مبارکه - السجده

آیه 18

 أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا لَا یَسْتَوُونَ

کلمه" فاسق" از" فسق"

در اصل به معنى خارج شدن هسته از

درون رطب (خرماى تازه) است،

 به این ترتیب که

 گاهى رطب از شاخه درخت نخل سقوط مى‏ کندو

 هسته از درون آن به خارج مى ‏پرد،

  از این معنى تعبیر به" فسقت النواة" شده است،

سپس به تمام کسانى که

 لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده و

 از راه و رسم بندگى خارج شده‏ اند،

" فاسق" گفته شده است.

 زیرادر حقیقت همان گونه که

هسته خرما به هنگام بیرون آمدن،

آن قشر شیرین و مفید و مغذى را رها مى ‏سازد،

آنها نیز با اعمال خود

 تمام ارزش و شخصیت خویش را

 از دست مى ‏دهند.

این واژه بیانگر خروج گنهکار از مدار اطاعت و بندگی خداست که

 با گناه خود حریم و حصار فرمان الهی را شکسته و

 در نتیجه بدون قلعه و حفاظ مانده است.

ریشه فسق را

باید در عدم بلوغ کمال

در ایمان شخص جست؛

زیرا ممکن است شخص،

 اهل اسلام و ایمان باشد

ولی اهل فسق و فجور نیز باشد؛

زیرا ایمان و اسلام وی به آن درجه نرسیده است که

به شکل بازدارنده و عامل تقوایی عمل کند و

او را از ارتکاب اعمال نابهنجار باز دارد.

بنابراین انسان فاسق،

 شاید از نظر اعتقادی فردی راست اندیش باشد،

 ولی در مقام عمل،

 انسانی راست کار نیست.

انسان منافق درفرهنگ قرآنی به کسی گفته می‌شود که

 از نظر ظاهر و رفتارهای اجتماعی، برپایه هنجارهای عقلانی و شرعی عمل می‌کند ولی از نظر اعتقادی هیچ باور و اعتقادی به باید و نبایدهای شرعی ندارد ،

و فاسق، کسی است که از نظر اعتقادی درمرتبه ای از مراتب ایمان قراردارد، ولی در مقام عمل برخلاف باورهایش رفتار می‌کند.

البته

 بینش‌ها در نگرش‌ها و

 نگرش‌ها در بینش‌های

آدمی تاثیر متقابل دارد.

می‌توان گفت که از نظر اعتقادی انسان فاسق از ایمان محکم و استواری برخوردار نیست.

از این رو از محدوده بایدها و نبایدهای شرعی بیرون می‌رود و با آنکه به احکام شرعی اقرار و از نظربینشی التزام دارد، ولی در مقام عمل، چنین التزامی را مراعات نمی‌کند و برخلاف باورها رفتار می‌کند.

 (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 636 ذیل واژه فسق)

امام باقر(ع) می فرمایند:

پدرم علی بن الحسین(ع) به من فرمود:

 پسرم! از پنج نفر برحذر باش و با آن‌ها گفت و‌گو و همراهی نکن.

 گفتم پدر جان آنان چه کسانی‌اند؟

 فرمود:

برحذر باش از مصاحبت با دروغگو که او همانند سراب دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور می‌کند،

 و

بپرهیز از مصاحبت با فاسق، زیرا او تو را به لقمه‌ای یا کمتر از آن می‌فروشد ،

و

 بر حذر باش از همراهی با بخیل که تو را در نیازمندترین حالت به مال او، خوار و زبون می‌کند،

 و

بپرهیز از مصاحبت با احمق که تلاش او برای سودرسانی به تو، زیان ‌آور است،

 و

بپرهیز از همراهی با قاطع رحم که در کتاب الهی مورد لعن است.

(کافی، ج2، ص641)

سوره مبارکه -السجده

آیه 19

أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلًا بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود، این وسیله پذیرایی (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام می‌دادند.

خدای سبحان به آدم فرمود:

"اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ 

این اسکان معلوم نیست که دائمی است یا موقّت که اگر دائمی بود می‌فرمود «لکما الجنّة»

 امابرای ایمان آورندگان و عمل کنندگان به الصالحات می فرماید:

" بهشت برای اینهاست"

 نه اینکه" در بهشت ساکن باشید "

نفرمود که «اسکنوا فی الجنّة» 

بلکه فرمود:"فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی"

بهشت جای اینهاست ،برای اینهاست ،

 مأوا بودن, مقرّ بودن بهشت برای اینها دائمی است.

تازه فرمود این نُزُل است ،

 پذیرایی مختصراز مهمان را

 می گویند " نُزُل"

  مثلاً کسی که برای شام دعوت شده،

اول که وارد می‌شود،

 قبل از شام با شربت یا چایی,

مختصر پذیرایی می‌شود تا

 بعد پذیرایی اصلی شود,

این اوّلین پذیرایی از مهمان را

می‌گویند نُزُل,

می‌فرماید این "جَنَّاتُ الْمَأْوَی"

تازه نُزُل است،

پیش‌پذیرایی است،

پذیرایی اصلی چه خواهد بود؟

"فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعْیُنٍ"

علاوه بر این، در مفهوم «نزل» نوعی فرود آمدن نیز نهفته است.

این تعبیر به زیبایی تمام،

عظمت آن مومنان را بیان می‌کند،

یعنی آنان به قدری به سبب اعمالشان ارتقاء می‌یابند (بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) که

وقتی قرار است درمراتب بهشت جای گیرند،

تعبیر «فرود آمدن و نازل شدن» را

 برایشان به کار می‌برند...

سوره مبارکه -السجده

آیه 20

وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ...

اما کسانى که نافرمانى کرده‏ اند پس جایگاهشان آتش است...

 «مأوی» به محلی گویند که

 انسان برای آرامش و سکونت خود بدان پناه می‌برد.

در ادبیات عامیانه، به کسی که زندگی و اموراتش پشتوانه محکمی ندارد،

 می گویند:

  "خانه‌اش رو هواست "

اما وضع فاسق از این هم بدتر است:

آنها «خانه‌شان آتش است "

 آنکه خانه‌اش رو هواست، مشکلش فقط این است که تکیه‌گاه مطمئنی ندارد؛

 اما کسی که خانه‌اش آتش باشد...؟

چراآتش ؟

شاید پوچ و باطل بودن کارها و دلبستگی‌هایشان است ,

چون آتش چیزی است که هر چیزی را می‌سوزاند و پوچ و باطل می‌کند.

             نشان دهنده یک روال همیشگی ومستمر است.

 این گونه نیست هرکس گاهی در زندگی‌اش به دنیا گرایید، حتما چنین عذابی دارد؛

 بحث آیه درباره کسانی است که

 روال زندگی‌شان را بر اساس دنیامداری و بی‌اعتنایی به لقاءالله پایه‌ریزی کرده‌اند ...

سوره مبارکه -السجده

.آیه 20 و 21

قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ

وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون

به آنان گفته مى ‏شود عذاب آن آتشى را که دروغش مى ‏پنداشتید بچشید

قطعا می‏چشانیم به آنان غیر از آن عذاب بزرگتر از عذاب این دنیا،امید که آنها [به خدا] بازگردند

سوال :وقتی می گوییم که

 «فلانی فلان عذاب را چشید»،

 معنایی که مخاطب از این جمله درک می کند عذاب مختصر است؛

یعنی مختصر عذابی به او چشانده اند،

نه عذاب کامل را

 ( این را از فعل «چشیدن» می فهمیم).

 چرا درقرآن کریم حتی درانذار به عذاب دردناک ، از فعل یذوقوا (چشاندن) استفاده می کندچراکه تهدید به عذاب دردناک با عذاب طولانی سازگار است نه عذاب مختصر و اندک؟

چشیدن عذاب در قرآن عموما با "فعل مضارع" آمده است ، یعنی:

 این حس چشیدن مداوم است، یعنی این احساس عذاب، قطع نمی شودو  این عذاب دردناک را بدون کمترین کاهشی به طور مستمر احساس می کنند و در هر لحظه احساسشان از درد، همانند کسی است که در حال" چشیدن ابتدایی" و اولی عذاب است و به همان دردناکی و سختی احساس اول از عذاب، در ادامه نیز عذاب را به همان شدت می چشند.

سوره مبارکه سجده

آیه 22

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عنها

چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است؟!

"ظلم" یکى از زشت ترین گناهان است،شاید بتوان گفت:

 زشتى گناهان دیگر هم به مقدار ظلمى است که در آنهاست ،

 ظلم در لغت به معنای وضع و قرار دادن شیء است در غیر موضع و جایگاهش،

یعنی خروج از عدالت ...

اظلم =ظالمتر ، ظالمترین

 ظلم همانطورى که از جهت اختلاف خصوصیات ظالم، مختلف و کم و زیاد مى شود،

 همچنین نسبت به اختلاف اشخاصى که بر آنها ظلم مى شود،

اختلاف و شدت و ضعف پیدا مى کند، به این معنا که

هر چه موقعیت و شأن طرف ظلم عظیم تر باشد ظلم بر او بزرگتر خواهد بود،ظلم فقط تجاوز به حقوق و آزادی‌های دیگران نیست؛ بلکه ظلم‌ترین ظلم آن است که کسی آیات و نشانه‌های خدا را متوجه شود، اما از آن اعراض کند اما چرا اینها ظلم و بلکه بدترین ظلم‌اند؟

آیات خدا، نشانه‌هایی است که راه سعادت را به انسان می‌نمایاند  اعراض از آنها و فراموشی کارهای خود، در حقیقت، فراموشی حقیقتِ خویش است.

خداوند انسان را با ظرفیت خلیفة‌اللهی و برای رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی آفریده است؛

اما صِرف برخورداری از این ظرفیت بسیار عظیم، بتنهایی کافی یست، بلکه باید این ظرفیت را به نحو صحیح شکوفا کند؛

 و ظلم است که امکان به فعلیت یافتن این ظرفیت را از فرد بگیرند و بالاترین ظلم این است که این ظلم از طرف خودفرد بر خویشتن انجام گیرد،

إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ

(آیه 22)

 مسلّماً ما از مجرمان انتقام گیرندگانیم!

آنهایی که

 با اعراض از آیات خدا

 به خود ظلم می کنند

" المجرمین " هستند!

در یک جمع بندی

 از اقوال لغت شناسان

 درباره واژه «جرم» می توان گفت که

 این کلمه در اصل به معنای «قطع کردن ، جدا کردن» است ،

مشتقّات آن با حفظ  معنا در معانی مختلفی مانند:

 قطع میوه از درخت، چیدن پشم گوسفند، حکم قطعی و جسد (بدون روح)، خرمای بد و پست (جُرامه)، به پایان رسیدن شب، گناه، تعدّی، گناهکار و جنایت کار به کار رفته است ،

و همچنین به وادار کردن کسى به گناه نیز اطلاق مى شود...

چون افراد گنهکار پیوندها را قطع مى کنند

و خود را ازخدا جدا مى سازند،

 این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است،

 و در آن اشاره لطیفى به این حقیقت است که

هر انسانى در  ذات خود پیوندبا خداوند داردو

 آلودگى به گناه در واقع

جدایى از این فطرت الهى است،

و مجرمین کسانی هستند که

 کسب جرم به صورت مستمر و مبالغه داشته اند که

 این صفت در آنها ماندگار شده است.

 سوره مبارکه -السجده

آیه 23

درسوره سجده (سوره 32)در آیه 23 نکته بحث انگیز و دقیقی فرموده است و "ماتشابه منه" است،

میفرماید:

 "وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَلَا تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ "

و در سوره 23 (مومنون) در آیه 32 مطلبی مشابه آمده است.

 فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ

 و در میان آنان پیامبرى از خودشان فرستادیم که خدا را بپرستید. جز او معبودى براى شما نیست، پس آیا پروا نمى‌کنید؟

  در سوره سجده پس از اشاره به اینکه به موسی کتاب داده شد، می فرماید:

"فلا تکن فی مریه من لقائه".

گویی نتیجه بلافصل این دادن کتاب چنین است که

"از ملاقات پروردگارت در شک و تردید نباش"

یعنی

نتیجه بلافصل دادن کتاب به پیامبران ،

دادن این هشدار است که

 هر نفسی به سوی خدا برمیگردد.

بدون پیام از جانب خداوند معلوم نمی شد که

 ما بسوی خداوند برمیگردیم.

همانطور که در اوایل سوره سجده اشاره دارد که

 منکرین قبول می کنند که

بعد از مرگ و نابودی تمام اعضای بدن به موجود دیگری تبدیل میشویم،

 ولی نکته اصلی این است ما نه فقط خلقت جدیدی خواهیم داشت ،بلکه ما به سوی خدا  برمیگردیم ،و"ملک الموت" برای حفظ نفس و موجودیت اصلی و روحانی ما در کار است.

ما فقط در خلقت مادی نیستیم.

 روح و نفسی همراه ماست...

بدون پیام خداوند،مبنی بروجود "ملک الموت"حافظ "ارواح و نفوس" خبری از این طرح نداشتیم.

هر پیامبر دیگری با این پیام اصلی به سوی انسان می آید که

نباید تصور کنیم که

 "فقط" خلقت جدید پیدا خواهیم کرد،

 بلکه "نفوس" اختصاصی ماست که

مسئول اعمال ما شناخته میشود.

این نفوس و ارواح محفوظ میمانند و

 باید در پیشگاه الهی جوابگوی اعمال خود باشند...

سوره مبارکه -السجده

بخش پایانی سورهٴ «سجده» هم تبشیردارد هم از انذار,

در آیه 26 می فرماید:

 مگر قصص گذشتگان را "نشنیدند "که ما اینها را به هلاکت رساندیم و خانه‌های اینها و دیارهای متروک اینها به دست بعدی‌ها رسید که از آن استفاده می‌کنند،

چون امر خبری است، می فرماید:

أَفَلاَ یَسْمَعُونَ

 ولی در آیه 27 که

سخن از احیای الهی و نظم و تدبیر خداست و مشهود و دیدنی،

 فرمود:

" أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُز"

مگر" نمی‌بینند": أَوَ لَمْ یَرَوْا ،

و آخر آیه سخن از "أَفَلاَ یُبْصِرُونَ" است.

وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ

 بادها رسالت دارند،

 اینها رسول ما هستند در نظام تکوین,

اینها را راهنمایی می‌کنیم که کجا ببارند،

ارض جُرز یعنی ارضی که

آماده  کشت و زرع است،

 ارضی که آماده کشاورزی و باغداری و زراعت است ،

ابرها راهنمایی میشوند و بادها می‌دانندکه

 کدام سرزمین شوره‌زار است وکدام سرزمین آماده بذر و کشاورزی...

 ابرها رسالت دارند و

 بادها ابرها را سائق‌اند،یعنی از پشت سر سوق می‌دهند ،

"نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ"

در آیه 26 فرمود:

أَوَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا

هدایت ابرها و سوق بادها این ابرها برای زمینهای آماده است که احیا شوند ، زنده شوندو

ارسال رسل و اولیای الهی و معجزات و آیات همه برای زنده ساختن دلهای آماده است و هدایت جانهای آماده کشت بذر ایمان...

تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا یُبْصِرُونَ

آیه 27

 دامهایشان و خودشان از آن مى ‏خورند،

آیا بصیرت نمی کنند.

چقدر قرآن زیباست!

وقتی سخن از علم و معرفت است،

 علما را با ملائکه ذکر می‌کند:

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ

 و

"َالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْم "

اما آ‌نجا که سخن از خوردن است،

انسان را با چهارپایان و دام یکجا ذکر می‌کند:

 تَأْکُلُ مِنْهُ" أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ"...

سوره مبارکه- السجده

وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْفتح

(آیه 29)

یَقُولُونَ به صورت فعل مضارع و استمرار است،

 یعنی مستمر می‌ پرسند کفار که

 چه وقت مى‌آید این وعده قیامت اگر شما هستید راستگویان؟

خداوند متعال،

 تنها خدایان را بابت نفع نرساندن و دفع زیان نکردن، محکوم و باطل اعلان نمی‌ کند،

 بلکه دین و ایمان دینی‌ را

هم که از عهدۀ این نفع رساندن و تعالی انسان بر نیاید،

 نکوهش می‌کند،

 اگر ایمان آدمی اورا نفعی نرساند و

 حرکتی در راه صراط برای شخص ایجاد نکند،

 ایمان به خداوند و ایمان به شیطان چه فرقی می‌تواند داشته باشد.

 می‌فرماید:

 «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ»

پس ایمان‌شان به هنگام مشاهدۀ عذاب شدید ما بدیشان سودی نرسانیده است و

 نفعی به حال‌شان نداشته است. این سنت و شیوۀ همیشه‌گی خدا در مورد بندگانش بوده است و کافران بدان هنگام زیان‌بار شده اند.

(سوره غافر/ ۸۵)

و در این آیه می فرماید:

«وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ. قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ»

کافران می‌گویند: اگر راست میگوئید، این روز فتح کی خواهد بود؟. بگو: در یوم الفتح، ایمان کافران به حال‌شان سودی ندارد و بدیشان مهلت داده نمی‌شود،

( سجده/28،29)

در این دو آیه پرده از ایمانی بر داشته می‌شود که

 در خوب‌ترین روزها (روز فتح) و

بدترین روزها (روز عذاب)،

 نفعی برای مؤمن نداشته و

 بهرۀ برای آن فراهم نمی‌آورد.

این ایمان همان «ایمان کافرانه» است که

 نه نزد خداوندارزشی دارد و

 نه نزد بندگان صادق و مخلص خداوند...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.