سوره مبارکه احزاب
آیه 59
یا أَیهَا النَّبِی
قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ
وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ
یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ
ذلِکَ أَدْنی أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَین
َ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً
ای پیامبر!
به همسرانت و دخترانت و
زنان مومنان بگو
جلباب [= چادر یا مقنعه بلند]هایشان را به خود نزدیکتر کنند،
این کار [به احتیاط] نزدیکتر است تا [به حیا و عفت] شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند؛
و خداوند همواره بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است.
«جَلاَبِیبِ»
ازریشه «جلب» به معانی:
1_سوق دادن ویا چیزی را از جایی به جای دیگر آوردن ،
در فارسی هم «جلب کردن» به معنای احضار کردن و آوردن کسی مثلا به دادگاه به کار میرود،
و وقتی با حرف «علی» متعدی شود به معنای حرکت دادن همراه با قهر و خشم است ،
"وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ:
با سواره و پیادهات بر آنها بتاز؛
(إسراء/64)
2 _ چیزی که روی چیز دیگری را بپوشاند،
«جُلبة» قشر و لایهای است که وقتی جراحتی خوب میشود، روی محل زخم مشاهده میشود، و به لباس هم از این جهت که بدن را میپوشاند «جلباب» گفته میشود.
(مفردات ألفاظ القرآن، ص199)
خمار و جلباب، پارچههایی بوده که زنان به صورت آزاد روی سر خود میانداختهاند؛
خماراندازه کوچکتری داشته (شبیه روسریهای امروزی) که قرآن کریم در مورد آن میفرماید: «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ: و روسریهای خود را باید بر گریبان خویش زنند؛ نور/31»
یعنی با خمارها، گریبانها و جلوی گردن و سینه را هم بپوشانید؛
جلباب اندازه بزرگتری داشته، که برخی آن را در حد رداء و چادر دانسته؛ و برخی آن را بین چادر و خمار (روسری) دانستهاند که از بالای سر تا کمر را شامل میشده است،
تاکید آیه براین است که
"یدْنینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ"= آن را به خود نزدیک کنید،
به تعبیر امروزی، حجابتان را محکم کنید.
(المیزان، ج16، ص399)
در آیه ی شریفه صحبت از
امر به مقام نبوت است و
ابلاغ به زنان و دختران پیامبر و نساءالمومنین ،
یعنی مورد ابلاغ ،مساله ای اجتماعی است و
تاکید بر لازواجک و بناتک
به جهت اهمیت رعایت
این مساله از خانواده خود پیامبر اکرم(ص)می باشد
(مباحث آیات قبل در مورد منطق منافق ونفوذ در بیت رهبران و علمای دینی)
ضعف شناخت و
نگرش ناقص به مسئله زن در اسلام ؛
مانع از ارائه نظام جامع و کاملی از
شخصیت و جایگاه زن در اسلام شده است و
این امر
سبب ایجاد شبهات زیادی
درتصویرو تصور درست
از زن در اسلام می باشد .
در حال حاضر،
تئوریسین های استکبار جهانی در صددند تا
ارزشهاوفضیلتها را بر مبنای تفکرات جنسیتی و ارزشگذاریهای مادی خود تنظیم کنندو اصول راستین و احکام منطقی قرآن را نیز بر همین مبنا به چالش می کشند ...
در اسلام،
ارزشها و ضد ارزشها
دارای جنسیت نیستند .
این انسانها هستند که
در مسیری که انتخاب می کنند،
ارزشها و یا ضد ارزشها را
کسب کرده و
خود تبدیل به ارزش و
یا ضد ارزش می شوند که
یا در راه حق و فضیلت،
و یا در مسیرباطل و ضلالت
قرار می گیرند .
در آیه 35 همین سوره می فرماید:
إِنَّ المسلمین وَ الْمُسْلِماتِ وَ
الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ ....
یعنی درذکر فضایل و ارزشهادر مؤمنان،
ودر بیان اساسى ترین مسائل اعتقادى، اخلاقى و عملى،
زن و مرد را در کنار یکدیگر،
همچون دوکفه یک ترازو قرارمى دهد،
و تعالی و کمال را در همه ی
ابعاد اعتقادی، اخلاقی، عملی،فردی و اجتماعی انسان،
بدون" نگاه جنسیتی " به عنوان ارزش مطرح می کند.
در قرآن به زن از دو جهت و بعد پرداخته شده است :
شخصیتی و
جنسیتی،
شخصیتی در همه مراحل انسانی،اجتماعی و سیاسی ،
و جنسیتی در قالب جنس زن
بر اساس فطرت ، طبیعت و ساختار جسمی و روانی...
اساس دستورات و رهنمودهای قرآنی
در مورد رفتارو
حتی گفتار و پوشش و
حجاب برای زن
به قصد این است که
زن در جامعه ،
نه در "مقام جنسیت " ،
بلکه در"مقام شخصیت"
حضور داشته باشد.
در رهنمودهای قرآنی ،
نه تنها شخصیت اجتماعی زن ،
بلکه طبیعت و
مراحل تکوینی زن و
ابعاد روحی و جسمی او ،
کاملا منطقی و عقلی؛
اساس بینش ،
تفکر وقوانین مربوط به زن و
نیز اساس حقوق فردی و اجتماعی
او قرار داده شده است...
نگرش اسلام در تمام این موارد
کاملا مستدل و منطقی و عقلانی است،
وبه جهت امنیت زن
در ایفای نقش خود ،
قوانینی را وضع کرده است که
از تمامی حقوق معنوی و مادی زن
چه در خانه و خانواده و
چه در جامعه و محیط کاری
محافظت کند.
قرآن وقتی که
از پوشش و حجاب سخن دارد،
مفهوم آن
حضور در جامعه است که
این جامعه می تواند
کوچک در محدوده ی خانواده و
یا بزرگ در محدوده ی اجتماعی و سیاسی باشد .
در بحث ارزش مداری و ارزش گذاری؛
اسلام جایگاه و منزلت زن را
جایگاهی ویژه می داند.
بنابر تفکر قرآنی،
جایگاه زن فرو تر از جایگاه مرد نیست که
با" قوانین عدم تبعیض و تشابه با مرد" به
جایگاه" تساوی با مرد "برسد،
بلکه
ایده آلی برای" انسان کامل" وجودداردکه
زن و مرد هر دو
باید در مسیر رسیدن
به آن ایده آل تلاش کنند .
در دوره رسالت ؛
هدف بر سیر مردم
بدون تاثیر جنسیت و
رنگ ونژاد
به سوی تعالی و
مقام قرب الهی بود
و
زنان بسیاری نیز
چون مردان
مشمول آیه" السابقون السابقون و اولئک المقربون" شدند،
چه دربیعت،چه در هجرت ، چه در جهاد و چه در علم...
از ام المومنین عایشه نقل شده است که
پیامبر اکرم (ص) خیلی ذکر حضرت خدیجه را می کرد و
محبت پیامبر(ص) به خدیجه چنان بودکه
روزی اعتراض کردم :
«چرا این قدر خدیجه را یاد میکنی؟ مگر اوپیرزنی نبود که خدا بهتراز اورا نصیب تو کرده است؟»
پیامبر(ص) از شنیدن این سخن ناراحت شد و فرمود:
"نه چنین نیست! به خداوند سوگند! بهتر از او را به من نداده است؛ زیرا او هنگامی به من ایمان آورد که مردم کافر بودند و زمانی مرا تصدیق کرد که مردم مرا دروغگو میدانستند و مال خود را در اختیار من گذاشت ؛ در حالی که مردم مرا محروم کرده بودند و ..."
تعبیری که حضرت دارد ،
سبقت در ایمان است و
اینکه ارزش
شخصیتی زن را
ارجح بر
ارزش جنسیتی زن
نشان می دهد...
سوره احزاب
آیات 60 تا 62
لئن لم ینته المنافقون و
الذین فی قلوبهم مرض و
المرجفون فی المدینه
لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا*
ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا*
سنه الله فی الذین خلوا من قبل و
لن تجد لسنه الله تبدیلا*
اگر
منافقان و
کسانی که در دلهایشان مرضی هست و
خبر سازان لرزهافکن و شایعهافکنان در مدینه،
از کارشان باز نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز مدتی اندک در همسایگی تو نپایند.
لعنتشدگانند هر جا یافت شوند، گرفته و بسختی کشته شوند. این سنت خداوندی است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییر نخواهی یافت.
ارجاف از "رجف "به معنی لرزیدن است و آن دروغپراکنی و انتشار اخباری است که دلهای مردم را لرزانده و نگران کند.
به خبرهای نادرست و
شایعات دروغ و بیاساس،
اراجیف میگویند؛
چون موجب اضطراب و تزلزل در افراد جامعه و شنوندگان خبر میشود و
آنان را به تشویش انداخته و
به سمت و سوی
" تحرکات بیجا" و
" حرکتهای برخاسته از هیجان" میکشاند.
دراین آیات سوره احزاب،
از سه گروه خطرناک در جامعه
یاد کرده است:
گروه نخست
همان منافقان هستند که
به اسلام اعتقاد و ایمان قلبی ندارند
ولی به زبان و
در ظاهر
ادعای مسلمانی میکنند و
اینگونه خود را در میان مسلمانان مخفی کرده و برای منافع و اعتقادات خود برنامهریزی و تلاش میکنند.
منافقین حدود عقیدتی و فکری و سیاسی تعریف شده دارندو به صورت تشکیلاتی ،گروه و حزب و... فعالیت می کنند.
گروه دوم
الذین فی قلوبهم مرض
یعنی کسانی که در مرکز قوای شناختی شان مشکل دارند.
بعضی" الذین فی قلوبهم مرض " را منافقین می دانند.
شاید واژه منافق گاه مصداق " الذین فی قلوبهم مرض " باشد ،
ولی نکته اساسی این است که ؛
" الذین فی قلوبهم مرض "
بر اساس بحث روانشناختی است،
ولی در منافقین حالت "جامعه شناختی" دارد.
منافق وقتی مطرح می شود که
جامعه ای در کار باشد و
وضعیت انسان در جامعه مطرح شود ...
" الذین فی قلوبهم مرض "
ادعای ایمان دارند و
فکر می کنند که ایمان دارند و ....
مانند
"و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض، قالوا انما نحن مسلمون"
شایدگفته شود که
در این آیات اینها دارند دروغ می گویند،
یعنی می دانند که مصلح نیستند ولی اینطور می گویند،
ولی شاید بتوان گفت که اینها گاه فکر می کنند که واقعا دارند کار درستی انجام می دهند.
این آدمها وضعیت عجیبی دارند و نمی شود به سادگی فهمید که آیا راست می گویند یا نه، یعنی اینها در درون خودشان هم نمی دانند چه کاره هستند.
از اسمی هم که خداوند برای آنهاانتخاب کرده نیز برمی آید که اینها یک مرضی دارند...
توصیفاتی که
در مورد " الذین فی قلوبهم مرض " در آیات مختلف گفته می شود ،
همانهایی است که
بعدا در مورد بنی اسراییل گفته می شود.
بنی اسراییل منافق نیستند،
یک جورهایی ایمان آورده اند و راست هم می گویند،
ولی واقعا ایمان نیاورده اند و
نمی دانند که واقعا ایمان نیاورده اند.
دنبال پیامبرشان هم راه افتاده اند و
کارهایی خوبی هم ممکن است بکنند.
یعنی اینها کسانی هستند که
یک جورهایی مذهبی شده اند،
ولی به حقایق نرسیده اند.
اینها وضعیتشان از منافقین پیچیده تر است...
وشاید مثال برای خیلی ها در زمان ما...
پدیده نفاق با فی قلوبهم مرض شروع می شود و
کم کم رشد میکند و می شود منافق و منافقین ...
و جذب گروه و تشکیلاتی می شوند که
تزلزلهای جدی در جامعه اسلامی ایجاد می کنند.
و گروه مرجفون
همان خبرسازان دروغین و
شایعهپراکنان
که با ایجاد شایعات و
خبرهای دروغ و نادرست و بیاساس،
جو امنیتی جامعه را
به هم می ریزند و
با جنگ روانی،
جامعه و نظام اسلامی را تهدید میکنند.
«مرجفون» از نظر قرآن،
گروهی سازمان یافته همچون منافقان هستند.
همانطوری که منافقان به عنوان یک جریان اجتماعی و ستون پنجم دشمن عمل میکنند و از درون جامعه اسلامی به آن ضربه میزنند،
مرجفون نیز یک گروه سازمان یافته هستند که
میتوانند افزون بر منافقان،
شامل" گروههای مسلمانی" باشند که
خواسته و یاناخواسته در این حرکت و جریان مشارکت میکنند.
مرجفون
با اخبار و شایعات بیاساس و دروغ
موجبات (ارجاف) و تزلزل و اضطراب جامعه میشوند و
با اخبار دروغ خویش زلزله در جامعه و نظام سامان یافته آن میافکنند.
بر اساس آیات قرآنی، اینان کسانی هستند که
به جبهه جهاد نمیروند و
در سنگرهای جهادی مشارکت نمیکنند،
و با شایعه سازی و شایعه پراکنی به تقویت دشمن و تضعیف روحیه امت میپردازند.
آنان در شایعات خویش،
توان نظامی و جنگی دشمنان را بیش از آنچه هست به تصویر میکشند و دلهای تودههای مردم را میلرزانند.
آنان نه تنهابه بزرگنمایی از توان دشمن میپردازند بلکه با کوچکنمایی از توان امت اسلام واقعیت را دگرگونه جلوه میدهند و
روحیه مومنان و تودههای مردم پشت جبهه را تضعیف مینمایند و
زمینه پیروزی دشمن و شکست مومنان را فراهم میآورند...
در این آیات(60تا 62) قرآن کریم ،
مثلث "منافقان, بیماردلان, تشنج آفرینان" را
به سخت ترین عتاب مورد هجوم قرار مى دهد.
اولا
با عبارت "ملعونین" از آنان یاد مى کند.
لعنت واژه اى نیست که
قرآن در هر جایى به کار برده باشد,
تندترین تعبیر قرآن لعنت است.
و این نهایت ابراز تنفر کلام الهى است از
سه گروه یاد شده و
یا "یک گروه با سه ویژگى" که
از رحمت الهى دور افتاده اند و
به زبان وحی لعنت شده اند و
مطرود خواهند بود.
این تعبیرخود قرآن است:
ملعونین...
ثانیا
فرمان صریح آیه کریمه است که
این مثلث شوم نباید آزاد باشد,
"اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا"
از هر پناهگاهى که
هستند باید بیرون کشیده شوند
و (اگر از مجالى که داده مى شود استفاده نکنند و توبه ننمایند)مجازات سختى دارند که آن قتل است.
این بیانات خود قرآن است...
جالب این که قرآن کریم ،
این دستور را
یک سنت از گذشته ی تاریخ رسالت هاى الهى دانسته است.
سنتى که تبدیل و تغییر ندارد.
و لن تجد لسنه الله تبدیلا؛
و هرگز در سنت الهی تبدیلی نیست.
«سنت» را به معنی شیوه تدبیر کارهامعنی کرده اند،
و سنت پیامبر(ص)،
به مفهوم راه و رسم و روشی است که
آن حضرت به فرمان خدا آن را به کار میگرفته و
همواره براساس آن عمل کرده است؛
به شیوهای که
یکی دو بار انجام گیرد،
«سنت» گفته نمیشود،
بلکه سنت به آن شیوهای گفته میشود که
همواره جریان دارد.
گویا قرآن مى خواهد با این عبارات بفرماید:
این دستورات به زمان خاص تعلق ندارد و
جبهه حق همواره مورد خصومت جبهه باطل است و
جنگ حق و باطل در
گستره گیتى و
طول اعصار تمام شدنى نیست,
و آشتى حق و باطل محال است،
تا اهل حق تکلیف خود را بدانند و
بدانندکه کسانى رهبرى این راهند که
امروزه نیز با همان ایده و آرمان زنده باشند و
منصب و مقام را جز براى استقرار حق و حاکمیت دین خدا نخواهند و
بیدار باشند که به نفع دشمنان کار نکنند و
در صف پیاده نظام دشمن قرار نگیرند که
اگر جز این باشد مصداقى براى آیات فوق خواهند بود و
سوابقشان نمى تواند کفاره کجروىها و خیانت هاى کنونى آنان باشد,
همان گونه که طلحه و زبیرها با سوابق درخشانى که در اسلام داشتند,
هنگامى که در بوته امتحان قرار گرفتند افتخارات گذشته را پایمال کردند و خط بطلان بر آن مجاهدات کشیدند و در صف مخالفان امام زمان خود قرار گرفتند.
وبدانند که تاریخ قابل تکرار است و
بازار امتحان همچنان گرم و
لحظه اى غفلت مسیر حیات آدمى را عوض خواهد کرد و
ازشاهراه صراط به پرتگاه خواهد کشید...
برخی می گویند:
با توجه به اینکه
معنای آیه منحصر به شأن نزولش نمیشود؛
وچون آیه قبل،
ناظربر حکم حجاب است،
پس این آیه نیز مربوط به حجاب است .
در اینصورت نیز می توان گفت که
این سه گروه ویا" یک گروه با سه ویژگی"
مهمترین موانع اجرای قانون حجاباند،
همچنانکه مهمترین مانع در گسترش ایمان و اسلام هستند.
و در حقیقت آیه دارد راهکار میدهد که
اگر میخواهید حجاب را
در جامعه عمومی و نهادینه کنید،
باید موانع گسترش آن را هم جدی بگیرید؛
و در این مسیر در درجه اول،
بر سه گروه تمرکز کنید:
منافقان یعنی کسانی که
بیحجابی و بدحجابی را تئوریزه میکنند و
با انواع توجیهات میکوشند قبح آن را از بین ببرند،
بیماردلان،
و شایعهپراکنان و اراجیفبافان.
به تعبیر دیگر،
مقابله قانونی بیش از اینکه خود بدحجابان را هدف قرار دهد،
باید عرصه را بر
تئوریپردازان پشت صحنه و
اراجیفبافانی که تئوریهای منافقین را گسترش میدهند و
آنانکه فی قلوبهم مرض دارند، تنگ کند...