سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه احزاب -۱۰

سوره مبارکه احزاب

آیه 44

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً

تحیت‌شان روزی که به دیدار او رسند، سلام است؛ و برایشان اجری پاداشی بزرگمنشانه آماده کرده است.

آخرت عرصه حقیقت محض است و

 جای تعارفات و امور اعتباری نیست،

 و تحیت اشاره دارد به

 ارتباط وجودی عمیقی که

برای مومنان در آن عرصه آشکار می‌گردد،

 "لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ...

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ"

تحیت‌شان روزی که به دیدار او رسند، سلام است؛

تا روزی که

مومن به لقاء الله نرسیده،

و لقاءالله را در وجود خویش درک و تثبیت نکرده است،

هنوز به چنان سلامت و اطمینان و آرامشی نرسیده است؛

 و این اضطراباتی که گاه در زندگی دنیا برای مومنان پیش می‌آید،

نشان دارد که هنوز راهشان به نهایت نرسیده است.

و آخرت باطن دنیاست،

کسی که مراتب لقاء الله را پیموده باشدبه

 اندازه ی تجلی لقای الهی در وجودش به سلم و تحیت می رسد...

شاید این رمز صلوات خداوند و ملائکه بر چنین مومنانی باشد؛

 و شاید رمز سلامهای پایانی نماز باشد...

کسی که ذکر کثیر و تسبیح در صبح و شام داشت،

 از ظلمات به نور درمی‌آید و

 به حیاتی سراسر سلام می‌رسد؛

پس،

کسی که زندگانی‌اش بر اساس ذکر کثیر شکل نگرفته،

پر از تیرگی‌ها و تاریکی‌هاست و حیاتی حقیقی ندارد،

شاید نشانه هایی از حیات در او باشد اما محتضرگونه...

 «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً»

اگر آنها با سلامی الهی استقبال می‌شوند و به حیاتی طیبه می‌رسند،

بالاتر از آن چیست که  اجر کریم  باشد؟!

سوره مبارکه- احزاب

آیه 45

یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا

شروع آیه، لطافتی خاص دارد.

 نام پیامبر اکرم چه به صورت احمد(ص) و یا محمد (ص) در قرآن آمده است،

 اما هیچ گاه خداوند در قرآن پیامبر ختمی مرتبه را با نام خطاب نکرده اند.

دیگر پیامبران با نام خطاب شده‌اند. مثلاً یا موسی، یا عیسی، یا ابراهیم و... آمده است.

اما در قرآن یک مرتبه هم خداوند پیامبر را به اسم کوچکش خطاب نکرده است.

"یا ایها النبی"

 نبی آن کسی است که با خبر از غیب این عالم است و

اخباری از غیب این عالم به او می رسد.

  اگر این خبری که

پیغمبر آورده است از عالم برداشته شود،

 همه عالم می شود

عالم بی خبری،

خبر مهم حضرت یک کلمه بیشتر نیست و

آن خبر توحید است،

بقیه همه ،

شرح همین یک خبر است.

إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا

«شاهد» اسم فاعل از«شهد» به معنای

 «حضوری است که

همراه با مشاهده (حسی یا قلبی)‌ باشد» و

اصطلاح «شهادت» هم در جایی که

 واقعه رخ می‌دهد و شخص حاضر است و

به واقعه توجه می‌کند به کار می‌رود.

ما فرستادیم اورا «شاهِداً»،

 این پیغمبر ازل و ابد می داند.

چرا می داند ؟

 چرا خداوندستار، پرده ها را از او برداشته است؟

 چون او عین الله است،

او امین الله است،

 او شفیع است،

او باید ببیند،

 انبیاء بر امت خودشان شاهدند،

یعنی عمل آنها و اخلاق شان را می بینند؛

چون امت خودشان را هدایت می کنند.

معلمی که نداند شاگرد چه کاره است که معلم نیست،

 پزشک حاذق با نگاه به قیافه و علائم بیمارش ، بیماری را می فهمد؛

 معصومین متوسمین اند؛

یعنی در سیمای فرد، ازل و ابدش را می بینند.

پیغمبر خاتم هم شاهد بر تک تک عالم از اول تا آخر است و هم شاهد بر شاهد ها ،

"جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً"

(نساء/41)،

 از هر امتی در روز قیامت یک شاهد می آورد و

او باید شهادت بدهد که

این امت راه را درست رفتند یا نه و این شاهد پیغمبران هر امت هستند،

وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهیداً

 و ای نبی ما، شما هم شاهد بر همه این انبیاء هستید...

روایت است که امام صادق (ع) فرمود:

 «چرا پیغمبر را از دست خودتان ناراحت می کنید، مواظب باشید ایشان اذیت نشوند"

 گفتند: آقا خیلی وقت است که حضرت رحلت فرمودند، مگر ما دستمان به حضرت می رسد که حضرت را اذیت کنیم؟

 حضرت فرمود:

 نامه تک تک شما به حضرت عرضه می شود و اگر شما بد عمل کرده باشید ایشان ناراحت می شوند».

وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا:

گاه بیدار کردن یک فردبرای این است که

 به او بشارتی داده شود و

 گاه نیز بیدار کردن از خواب غفلت به

منظور هشدار دادن و انذار است.

 پیامبر (ص)به هر دو معنی انسان‌ها را از خواب غفلت بیدار می کنند.

 بشارت‌دهنده و منذر،

هر دوی این صفات اشاره به بیدار کردن انسان ها از خواب غفلت دارد.

 بشارت هایی می دهند که

 از آن بی خبریم

«وَ مُبَشِّرًا»،

 نبی الهی ،خبر های خوبی را که

هیچ کسی از آن خبر ندارد و

جزء اسرار است، به ما بشارت می دهد.

 مبشر است و مبشرات پیغمبر یک کلمه بیشتر نیست،

همه مبشرات پیغمبر، بشارت به توحید است،

قولوا لااله الاالله تفلحوا

 همه بشارت همین یک کلمه است؛

«وَ نَذِیرًا»،

خطراتی ما را تهدید می کندکه

از آن ها بی خبریم و

نبی به ما بیدار باش می دهد.

خطرات را می بیند و رصد می کندو خبر می دهد.

انذارهای پیامبر(ص)هم یک کلمه بیشتر نیست و

 آن انذار از شرک است.

 انذار حضرت نیز همین یک کلمه است ،

"أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی‏ لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ"

(هود/2)،

 

همه انذار های حضرت انذار از شرک است و همه بشارت های حضرت بشارت به توحید است ،

"کلمة لا اله‏ الا اللَّه‏ حصنى‏ فمن‏ قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى"

هیچ حصنی در عالم نیست الا وادی توحید،

 اگر ورود به وادی توحید پیدا کردید در حصن من هستید و

هیچ رنجی در عالم متوجه شما نمی شود؛

 ولی اگر پایتان را از وادی توحید بیرون گذاشتید،

 مثل سربازی خواهید بود که

از سنگر خود بیرون آمده و

 هر لحظه در معرض آتش دشمن خواهد بود...

سوره مبارکه -احزاب

آیه 46

وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا

وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ:

 انسان اگر در وجود خودش

 جذبه ای از خدای متعال نیامده باشد و

اگر خودش جذب نشده باشد،

دیگران را نمی تواند جذب کند .

آهن باید در مدارآهنربا

 مغناطیس گرفته باشد تا

بتواند آهنهای دیگر را جذب کند،

یعنی اول جذب حضرت حق بشود و

 بعد جذبات حضرت حق را به دیگران برساند،

داعی حقیقی، خود خدای متعال است.

 در دعای ابوحمزه آمده است:

"بکَ‏ عَرَفْتُکَ‏ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْک‏"

همه هدایت ها از خود خدای متعال است،

 همه دعوت ها از سوی خودش است؛

 منتها دعوت خدای متعال که

همه کائنات را به طرف خودش می خواند،

 در وجود مقدس نبی تجلی کرده است و

همه دعوت انبیاء شعاعیست از او و آن مغناطیسی که

 همه انبیاء جذبش شدند و

بعد امت خودشان را جذب کردند...

وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ:

 ای رسول الله،

شما به" اذن خداوند"

 دعوت کننده به سوی او هستید.

 اینجا یک نکته‌ی ظریفی وجود دارد.

 میان اجازه و اذن تفاوتی است.

 اگر قبل از عمل هماهنگی کنید نام این کار اذن است.

اما اگر پس از عمل هماهنگی کردید،

 نامش اجازه است.

وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا

قرآن کریم با تعبیر لطیفی

 نبی الهی را «سراج منیر» چراغ نور افشان میخواند.

 در این تعبیر

 مفهوم ظلمت زدائی که

 توأم با سوختن و روشن کردن است،

 گنجانیده شده است.

اگر کسی جذبه های این پیغمبر را دریافت کند،

 پیغمبر او را تحت شعاع نور خودش می برد و

وجودش را روشن می کند،

مثل خورشید می تابد و

 درون و بیرون آدم را در برزخ و دنیا و قیامت و بهشت روشن می کند.

 

سراج ها ، منورهایی هستند که روشنی بخشِ زمین و زمانند.

هرکس که در گردونه‌ی حیات حیران است و

مسیر را گم کرده‌است ،

اگر نگاهش به آن چراغ تابان باشد نور خدا را گم نخواهد کرد.

آنان که با جان و دل به دنبال سراج منیر عالم در حرکتند،

 عظمت این آیات و

 جایگاه رفیع پیامبر اکرم (ص) را درک می‌کنند....

سوره مبارکه -احزاب

آیه 47

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ

لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً

در آیه قبل پیامبر( ص) را

بشارت‌‌بخش و انذاردهنده معرفی کرد.

ظاهرا

 اصلی‌ترین بشارت او را در این آیه و

 اصلی‌ترین انذار او را در آیه بعدمی فرماید.

بشارت این است:

مومن نه‌تنها

پاداش کامل ایمان و

عمل صالح خود را دریافت می کند،

 بلکه از فضل الهی، آن هم فضلی بزرگ برخوردار خواهد شد.

یکی از مهمترین نکته‌های دینداری این است که

 پی ببریم که

 بسیاری از حساب و کتاب‌های ما که

 بر اساس محاسبات دنیایی است،

 درست نیست؛

و بایددر مدل محاسباتی‌مان در زندگی تجدید نظر کنیم.

قرآن کریم دائما آدمی را به قیاس دو نظام محاسباتی متوجه می‌سازد

و اصرار دارد که

نظام محاسباتی مومنان،

در نظام محاسبات مادی منحصر نیست،

و مهمترین خواسته خدا از انسان مومن این است که

مدل محاسباتی خود را،

نه صرفاً بر اساس ظواهر مادی،

 بلکه بر اساس باور به الله و قیاسهای الهی ،

 سامان دهند.

در ادعیه نیز معصومین ع یادمان می دهند و

 تربیتمان می کنند که

 دائما از خدا ب‌خواهیم که

 با ما به فضلش رفتارکند،

 نه به عدلش

عاملنا بفضلک و

 لا تعاملنا بعدلک‏

مضامین ادعیه،جهت تشریفات نیست؛

بلکه حکایتگر یک نظام محاسباتی مهم،

 و مبتنی بر یک مبنای مهم انسان‌شناسی است و تربیت انسان...

 انسان قرار است به مقام خلیفة‌اللهی برسد؛

این مقام فوق هر عملی و فوق تصور ماست؛

هر عملی، دامنه و بُرد محدودی دارد،

 اما قرب خدا عرصه بی نهایت است؛

و تنها خود بی‌نهایت می‌تواند

 اثر بی‌نهایت داشته باشد و

ما را به بی‌نهایت برساند...

شاید بتوان گفت که

 پشت پرده تمام تعالیم دین،

 این است که

 چنین معرفتی در انسان حاصل شود که

 نمونه بارز آن نماز است.

 اغلب کارهای خوب،

 آثار عینی خارجی مشهود در دنیا دارد:

صدقه و قرض‌الحسنه، مشکل نیازمندی را حل می‌کند، پرهیز از تهمت و غیبت، آبروی انسانها را حفظ می‌کند و ... .

 اما نماز، که آن را عمود دین شمرده اند،

 ظاهرا اثر مشهودخارجی  ندارد.

شاید

 با نماز می‌خواهند ما را متوجه کنند که

 مهمترین چیزی که از ما انسانها خواسته‌اند

 باور به خداییِ خدا و تسلیم محض او بودن است،

نه رسیدن به فلان و بهمان نتیجه و هدف؛

که اگر در مقابل خود خداییِ خدا تسلیم شویم،

 او هم با فضلش، و نه صرفا با عدلش،

 با ما مواجه خواهد شد و

 این آرمان نهایی بشر است که

 خود بشر هم نمی تواند بفهمد که

برایش چه ذخیره کرده‌اند:

  فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن‏

(سجده/17)

مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً

واقعا این عطا چه اندازه است که

خداوند( الله اکبر )آن را بزرگ خوانده است؟!

کسانی که از ایمان رویگردانند و دین را به خاطر سختی‌هایش کنار می‌گذارند، حتی از عقل محاسبه‌گرانه و کاسب‌مآبانه درستی هم برخوردار نیستند!

کسانی که برای یک زندگی مرفهانه - که حداکثر چند هزار میلیارد دلار دارایی، و حداکثر 100 سال زندگی در دنیاست - این همه خود را به زحمت می‌اندازند،

چرا حاضر نیستند برای بهشتی که

گستره‌اش، نه فقط یک ویلای چندصد هزار متری،

بلکه کل آسمانها و زمین است (آل‌عمران/133) و

 مدتش، نه فقط چند صد سال،

 بلکه جاودان است،

 زحمت دینداری را تحمل کنند؟!

ظاهرا ریشه مشکل در این است که

اینان

 انسان بودن و جایگاه عظیم خود را

در عالم را باور ندارند!

سوره مبارکه -احزاب

آیه 56

إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ ...

(احزاب /56)

مقام و مرتبه‌ی وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص)چیزی نیست که

ما انسانها با زبانهای قاصر و ناقصِ خودمان و با فهم های کوتاهِ خودمان بتوانیم آن را تصویر کنیم؛

ما فقط عشق میورزیم،

 ما فقط اظهار اخلاص و خاکساری میکنیم؛

بیشتر از این، کاری از ما برنمی‌آید.

 پیغمبر کسی است که خدای متعال میگوید:

 «انّ اللّه و ملائکته یصلّون علی النّبیّ».

 ذات مقدس پروردگار به او درود میفرستد،

فرشتگان خدای متعال به او درود میفرستند؛

 ما کی هستیم که بتوانیم مقام او را بفهمیم، بشناسیم؟

 اما به او محبت داریم، به او عشق میورزیم، پای سخن او می‌ایستیم.

این باید برای ما به عنوان یک اصل محفوظ باشد:

پای سخن پیغمبرمان باید بایستیم؛

و آن، سخن توحید است،

 سخن اسلام است،

قرآن است...

بیانات امام خامنه ای

اگرملتی یا جامعه ای ازتوحیدفاصله بگیرند ،

چه زشتی هایی که

 درفکروعمل آنهاظاهرمی شود.

کسی که جهت توحیدی راازدست دهدو

ازطریق احکام الهی منصرف شود،

احکامی راحمل می کندکه

 حیرانی وگمراهیش را اضافه می کند.

در تمام جوامعی که در قرآن کریم از هلاکت آنها سخن گفته شده است ،این اصل نمود کامل دارد...

از قوم نوح گرفته تا عاد و لوط و بنی اسراییل و...

امروزه نیز صورتهای مختلف بی توحیدی و

استکباررا می بینیم و

اگر درست تحلیل شوند،

یک قاعده به دست می آیدکه

اگر کسی از توحید دور شود به پرستش مستکبرین می رسد و

حتی حاکمان جامعه توحیدی ،اگر به استکباروصل شوند،

 امکان هرگونه خیانتی ازآنها وجود دارد و جامعه توحیدی را نیز به استکبار وصل و اهداف استکبار را در جامعه توحیدی پیاده می کنند...

در قران کریم خداوند متعال به پیامبران فقط سلام میکند:

سلام علی ابراهیم

سلام علی نوح فی العالمین

سلام علی موسی و هارون

سلام علی المرسلین

ولی آفریدگار عالم هستى،

و تمام فرشتگانى که

 تدبیر این جهان به فرمان حق،

 بر عهده آنها گذارده شده است،

 برپیامبر اکرم(ص)صلوات مى فرستند،

 «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّون‏»

 (احزاب/۵۶)

«یُصَلُّون‏» فعل مضارع است،

برای استمرار است.

یعنی مداوما و دائماً خدا و فرشته‌ها بر او صلوات می‌فرستند.

 با "إِنَّ" هم قطعیت را می رساند ،

"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ ...."

اى کسانى که ایمان آورده اید!

شما نیز با این پیامِ جهان هستى هماهنگ شوید...

وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً...

 امام صادق(ع) در معنی "وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً"فرمود:

یعنی

هُوَ التَّسْلِیْمُ لَهُ فِى الأُمُور

صلوات چیست ؟

که هم خود خداوند‌

 بر رسولش‌ صلوات‌ می فرستد ،

وهم از مومنین می خواهد که بر پیامبرش صلوات بفرستند؟

نمی‌دانیم‌ این چه‌ مقاماتی‌ است‌!

ولی ما اصل‌ صلوات‌ را نمی‌فرستیم‌ بلکه‌ میگوییم‌ :

«اللهم‌ صل‌ علی محمد و آل محمد‌»

«صل‌» فعل‌ امر است‌ و

 چون‌ مخاطب‌ ما،حقتعالی‌ است‌ ،

صورت‌ دعا و التماس‌ دارد.

یعنی می‌گوییم‌ که‌

" خدایا تو خودت صلوات‌ بفرست‌"

یعنی خداوندا نمی دانیم اسرارو حقیقت صلوات‌ چیست‌ ،

 لذا از ساحت‌ مقدس‌ تو درخواست‌ می‌کنم‌ که‌ بر محمد ص صلوات‌ بفرستی‌.

یعنی

ما فقط‌ دعا می‌کنیم‌ ،

ولی لزوم این دعا و صلوات

 ایجاد تسلیمیت است در ما که

«وسلموا تسلیماً»

 سَلَّمَ، یُسَلِّمُ، فَعَّلَ، یُفَعِّلُ، باب‌ تفعیل‌، مصدر آن‌ تسلیم‌ است‌ یعنی‌ هم‌ مفهوم‌ تکثر و هم‌ مفهوم‌ تعدد و هم‌ مفهوم‌ تنوع‌ دارد و هم‌ مفعول‌های‌ مختلف‌ می‌گیرد،

یعنی‌ اینکه‌ دائماً و آن‌ به‌ آن‌ باید باارتباط و توسل دل و جان‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ حضرت،مفهوم‌ تسلیم‌ در رفتار ما متجلّی گردد...

#سوره مبارکه -احزاب

آیه 58

وَ الَّذینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً

اینکه نباید مومن اذیت و آزار شود،

معنایش این نیست که

آزار افرادی که مومن نیستند مجاز است!

همان طور که در آیه قبل،

هشدار درباره اذیت خدا و رسول معنایش این نبود که غیر خدا و رسول را می‌توان آزار داد...

این آیه نیز صرفاً هشدار است درباره آزار مومنان، نه درباره جواز آزار دیگران.

در آیه قبل آزاردهنده رسول الهی را

ملعون دانست؛

 در این آیه آزاردهنده مومنین را

 مرتکب گناه آشکار می داند.

 همان گونه که رسالت،

 جایگاهی به شخص می‌بخشد که

 مسبب رنجش او را ملعون می داند،

 ایمان هم شرافت و ارزش و جایگاهی

به آدمی می‌بخشد که رنجش یک مومن،

برای خدا موضوعیت خاص پیدا می‌کند و

 برایش حکم ویژه می‌فرستد.

 

البته کسی که

خدا و رسول را بیازارد

دیگر امیدی به هدایتش نیست ،

لعن، دوری از رحمت خداست؛

اما کسی که مومنان را بیازارد، گناهکار است و هنوز امکان جبران گناه و توبه برایش مهیاست.در آیه قبل، آزار خدا و رسول را مطلقا بد دانست؛

 اما در این آیه بد بودن آزار مومنان را مشروط کرد به

"بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا: بدون اینکه چیزی کسب کرده باشند".

چون رسول معصوم است و

 آزار وی درهیچ شرایطی موجه نیست؛

اما مومن ممکن به گناه است...

"...احْتَمَلُوا بُهْتانا...ً"

"بار تهمت بر دوش می‌کشد"

"وقتی کسی دیگری را اذیت می‌کند،

 بر اساس یک توجیهی این کار را می‌کند؛

یعنی در نظر خود،

 خصلتی را در طرف مقابل قرار می‌دهد تا

 به واسطه آن، اذیت کردن او را

 نزد خود توجیه کند؛

پس، در واقع، به او بهتان زده است."

 (المیزان، ج16، ص339)

"و اذیت کردن مومنان، گناهی به بزرگی گناه تهمت زدن است."

 (مجمع‌البیان، ج8، ص581)

اگر در جامعه ایمانی،

آزاری نسبت به همدیگر مشاهده می‌شود،

 معلوم می‌شود

 که ایمان در این جامعه

هنوز ناقص است...

برخی گمان می‌کنندکه

 منازعات سیاسی،

لازمه مشارکت مردم و

 توسعه سیاسی کشور است و

برای جلب افکار عمومی و

 افزایش مشارکت سیاسی،

 باید تنور این منازعات را داغ کرد.

البته  اگر مجادلات و بحث‌های سیاسی

به صورتی باشد که

صرفاً تضارب آراء و

 اختلاف سلیقه‌ها باشدو

 باعث دشمنی و تفرقه واذیت نشود،

 قطعا خوب است؛ اما

متاسفانه غالبا در صدد ضربه زدن به فرد و

 همانگونه که در بحث قبلی عرض شد به صورت ترور شخصیت انجام می گیرد که

به فرموده امام خامنه ای ،یا مغرضانه و خائنانه است یا بسیار غافلانه که سبب ضربه به اصول ایمان و اسلام می شود....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.