سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

تاملی در سوره مبارکه احزاب- ۶

سوره مبارکه -احزاب

آیه 32

آراستگی و زیبایی امری طبیعی و نعمت خددادی است و اصولاً خداوند هستی را به زیباترین آرایه‌ها تزیین کرده است (حجر، آیه16؛ کهف، آیه7؛ صافات، آیه 6، ق، آیه6)

انسان زیبایی را دوست می‌دارد و دنبال آراستن خود به آرایه‌های گوناگون است؛

 اما گاه در تطبیق زینت‌ها اشتباه می‌کند و امری که آرایه نیست را به عنوان آرایه بر خود می‌بندد و می‌آویزد

 (نمل، آیه4)

 و گاه دیگر امری که آرایه چیز دیگری است آرایه خود حساب می‌کند و به آن دل می‌بندد؛ چنانکه آرایه‌های دنیا و زمین را آرایه خود تلقی کرده و به آن دل می‌بندد.

(کهف، آیه7)

 جالب اینکه برخی از امور که واقعاً زینت انسان است آن را زینت ندانسته و بدان گرایشی نمی‌یابد؛ در حالی که آرایه قلب آدمی، ایمان است و باید محبوب او باشد

(حجرات، آیه7) بسیاری از مردم به این آرایه توجهی نداشته و دل بدان نمی‌بندند.

از نظر قرآن، زینت حقیقی عبارت از چیزی است که در هیچ حالتی در دنیا و آخرت موجب عیب و عار برای انسان نشود و به خاطر این است که برخی از آرایه‌ها در برخی از زمان‌ها و مکان‌ها نه‌تنها جایز و روا نیست، بلکه حرام است؛

و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الأولی....

شما (ای زنان پیامبر) در خانه‌هایتان  قرار یابیدو

 مثل جاهلیت نخستین زینت‌هایتان را آشکار نکنید...

قرن یا ازریشه «وقر» ویا «قرر» می باشد،

اگر از ریشه ی «قرر» باشد،

یعنی ثابت و مستقر بودن

واگر از ماده «وقر» باشد،

 به معنای سنگینی در چیزی است که

نوعی آرامش و سکون در پی دارد،

مثل «وَقْرُ»= سنگین بودن گوش

 (فی‏ آذانِهِمْ وَقْر؛ فصلت/۴۴)

و «وِقْر» به معنای بار سنگین

(فَالْحامِلاتِ وِقْراً؛ ذاریات/۲)

و «وَقَار» به معنای حلم و بزرگمنشی

(ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً؛ نوح/۱۳)

وقتی سنگینی خود شیء مد نظر باشد ،

از کلمه «ثقل» استفاده می‌شود،

در حالی که «وقر» سنگینی‌ای است که

 بر چیزی حمل یا تحمیل شود؛

که در هر دو صورت نشانه استقرار واستحکام و ثقل

 در جهت حفظ چارچوب خانواده است.

تبرج، از ماده برج،

 به معنای برجسته سازی و آشکارکردن است.

 (الصحاح، ج 1، ص 280)

به برج هم به این خاطر برج گفته می‌شود که

در میان همه ساختمانها برجسته‌تر و نمایان‌تر است.

جهل، در دو معنا به کار ‌رفته است.

 یکی همان معنای

 نقطه مقابل عقل و علم است و

دیگری به معنای «سبکی» و «اضطراب»؛

 مثلا به چوبی که

با حرارت آتش حرکت می‌کند،

 «مِجْهَل» گویند،

و تعبیر «استجهلت الرِّیحُ الغُصْنَ»

به معنای این است که

 باد شاخه‌ها را می‌لرزاند.

(معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۴۸۹)

بر این اساس می توان گفت :

در کلمه «الْجاهِلِیَّة»، اشاره‌ای به عدم سکون، اضطراب و بیقراری نیز هست؛و اساساً جهل تلازم با اضطراب و عدم طمأنینه دارد .

(التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏۲، ص۱۵۵)

 برهمین اساس با بعثت پیامبر(ص) و

اسلام‌آوری جامعه حجاز،

مردم از جاهلیت «مِجْهَل»

 به استقرار ایمان رسیدند.

و اگر جامعه‌ای پس از اسلام آن را کنار بگذارد،

 گرفتار جاهلیت ثانوی می‌شود؛

تعبیر «جاهلیت نخستین» نشان می‌دهد که

 جاهلیت دیگری هم در کار خواهد بود...

این هشداری است به مسلمانان که

حتی بعد از آمدن اسلام و قبول کردن آن،

باز هم ممکن است عده‌ای از مسلمانان، [حتی در رده نزدیکان پیامبر ص] شیوه زندگی جاهلیت را در پیش گیرند.

در واقع، مادام که

 اندیشه‌ها، ارزش‌ها، احساسات و تصمیمات ما بر پایه دین نباشد؛

ممکن است هنوز به شیوه جاهلیت زندگی ‌کنیم.

 در جاهلیت اول،

 پیامبر ص و قرآن صریحا انکار می‌شد؛

 اما جاهلیت ثانی ظاهرا اسلام را می‌پذیرد،

ولی به مردم می‌آموزد که

 فارغ ازدین و آموزه‌های دینی،

 هم «می‌توان»

 و بلکه «باید» زندگی کرد!

ملاک از دین بهره‌گیری از عقلانیت الهی است و

 اگر این بهره‌گیری انجام نشود،

 آن جامعه گرفتار جاهلیت است،

چه با دین و چه بی دین...

عموما فکر می کنندکه

جاهلیت مربوط به دوران گذشته بوده و

امروزه در دوران عقلانیّت بشر!!!،

 سخن ازجاهلیت ،

 مربوط به جهان سومی ها و مخالف تمدن بشرى و مدرنیته است!!

 اما با تأمل درآنچه که بر بشر امروز مى گذرد،

کاملا روشن است که

بشریت امروز" بیشتر "

گرفتار جاهلیت است تا دیروز...

جهل و  زندگى جاهلى

 یک سبک زندگى است،

 زندگى اى که

 حتى اگر در آن علمى در کار باشد،

این علم در خدمت

 مادیات وغرایز به کار گرفته مى شودو

از این جهت است که

 با علم هم جامعه جاهلى

 از جاهلیت خود خارج نمى شود،

چراکه علم

شیوه زندگى او را چارچوب بندى و شکل دهى نمى کند،

بلکه این غرایز حیوانی انسان است که

 مبناى اصلى قرار مى گیرد و

 علم در خدمت آن به کار گرفته می شود ...

بر این اساس است که

 جاهلیت مدرن نیز معنى پیدامیکند و

 تئوریزه می شود ....

یعنى امکان دارد جامعه اى از علوم تجربى و غیرتجربى نیز بهره برده باشد،

 اما در عین حال جامعه اى اساسا جاهلى باشد.

چنان که جامعه مدرن امروزى ،

 جامعه اى جاهلى شده است.

جامعه اى که

 در آن غرایز حیوانی به

زشت ترین صورت آن تجسم و تجسد یافته است.

در ادامه پیشرفت هاى صنعتى بدون توجه به ابعاد انسانى،

گسترش جهانى شدن و ایدئولوژى لیبرال دموکراسى به عنوان گفتمان غالب

و رواج رفتار هاى غیر انسانی،

و رواج گسترده مکاتب جدید الحادى مثل:

 شیطان پرستى، نودیسم، هم جنس گرایى و هدونیسم، زوفیلیا ...

وموج گسترده بى عدالتى، فقر و تبعیض

  به جرئت مى توان گفت که

جاهلیتى به مراتب گسترده تر و

 شدیدتر از دوران پیش را

در اذهان تداعى مى کند.

چون جاهلیت مدرن به واسطه مجهز شدن و مسلح شدن به سلاح علم،

توانایى آسیب رسانى خود را چندین و چند برابر و بلکه هزاران برابر کرده است..

اگر وارونگى ارزشى و فرهنگى و معرفتى

در جاهلیت گذشته

 به نحوى بود که

وقتى پیامبر اکرم(ص) آن ها را به توحید دعوت کرد،

با تعجب مى گفتند که

 آیا ۳۶۰ خدا را رها کنیم و یک خدا را بپرستیم (!)

و برایشان واضح بود که

 چنین چیزى باطل است و

 از این رو مى گفتند که چه دعوت عجیب و... نپذیرفتى اى!

در جاهلیت کنونى

 با هزاران بت و اله

 این دعوت سخت تر و عجیب تر است...

سوره مبارکه -احزاب

آیه 32

ولا تبرجن الجاهلیه الاولی

"جهل" «نادانی» و ندانستن نیست که

ندانستن و نادانی؛ حالت فطری و معصومانه بشر است .

 در قرآن و متون تاریخی ،

 معنای اصلی جاهلیت نادانی نیست،

بلکه جاهلیتی که در قرآن و سنت و حتی بسیاری از متون تاریخی بیان شده یک نوع حالت نفسانی و کیفیت روانی است که فرداز پیروی از هدایت الهی سرباز می زند و حکومت خدا را در امور زندگی نمی پذیرد.

جاهلیت بیشتر در معانی سفاهت، خشونت، ناهنجاری، بی ارادگی، شتابزدگی و عدم قدرت بر نفس نه صرفاً نادانی و عدم علم به کار رفته است.

یعنی جاهلیت یک مفهوم است که

 محدوده زمانی و مکانی نداردو

 اشاره به یک فرهنگی است

 تحت عنوان

 جاهلیت اولی ...

و نباید این تصور ایجاد شود که الزاما وقتی می گوییم جاهلیت یعنی بشر نادان و بشری که به معنای عام از علم و سواد و دانش بی نصیب و بی بهره است.

البته بی ارتباط با این معنا هم نیست و واقعا یکی از ریشه های بازتولید جاهلیت، جهل است ولی نه جهل به این معنا که بشر از علم عام و معلومات و دانش های خاص بی بهره است.

و بشر تحت تاثیر نادانی ها و جهل است که به فرهنگ جاهلی می رسد.

کلمه جاهلیت ریشه در قرآن دارد و

 برای اولین بار در آیات مدنی مطرح شده است.

از قول پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند:

 «من بین دو جاهلیّت که دومین آن مخرّب‌تر از اوّلی است، برانگیخته شدم.»

در خطبۀ 107 نهج البلاغه حضرت امیر المومنین ع می فرمایند:

•    «...چگونه است که شما را پیکرهایی بی‌جان و جان‌هایی بی‌پیکر؛

•    عابدانی بی‌صلاح، تاجرانی بی‌سود، بیدارانی خواب، حاضرانی غایب، ناظرانی کور، شنوندگانی کر و گویندگانی لال می‌بینم...؛

•    این راه‌ها شما را به کجا می‌برد؟؛

•    تاریکی‌ها تا چه وقت شما را سرگشته و حیران می‌نماید؟؛

•    دروغ‌ها چگونه شما را می‌فریبند؟؛

•    این بلا از کجا به سر شما می‌آید و به کجا بازگردانده می‌شوید؟.»

اما!

 امام علی(ع)،

 نه گوشی یافت تا سخنش را بشنود و

نه دستی و دلی که او را یاری دهد،

 از این رو، جملۀ پیش‌بینی‌های او دربارۀ آینده آن امّت و فرهنگ مدنیّتش محقّق شد.

امام پیش‌بینی فرموده بودندکه:

•    باطل در محلّ خود جای می‌گیرد؛

•    جهالت بر مرکب‌هایش سوار می‌گردد؛

•    و گروه ستمگر، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود؛

•    دعوت‌کننده به سوی حق کمیاب شود و روزگار چونان گزنده‌ای وحشی حمله آورد؛

•    شتر باطل واسپس سکوت، عربده کشد و قوّت یابد؛

•    مردم بر معصیت پیمان برادری بندند و بر دین‌داری از هم دوری گزینند؛

•    بر دروغ و ناروا با یکدیگر دوستی کنند و بر راستی دشمنی ورزند؛

•    فرزند باعث خشم پدر، باران باعث حرارت، مردم پست فراوان و خوبان کمیاب شوند؛

•    توانمندان همچون گرگ و حاکمانشان درّنده، میانه حالان طعمه و نیازمندان همچون مردگان شوند؛

•    راستی ناپدید و دروغ فراوان گردد؛

•    مردم به زبان اظهار دوستی و به دل دشمنی کنند؛

•    فسق عامل نسبت، عفّت باعث شگفتی و اسلام را همچون پوستینی وارونه پوشند.»

امام صادق(ع) فرمودند دریابید:

 "همانا قائم ما از مردم جاهل بیش از رسول خدا(ص) از جهان جاهلیّت، متحمّل رنج و سختی می‌شود."

جهالت آنچنان سبب جداافتادگی از سیره و سنّت رسول خدا(ص) و کلام آسمانی قرآن می شود که

 آیین و مرام آخرین وصیّ رسول خاتم(ص)،

حضرت مهدی صاحب الزّمان(عج)

در چشم مردم به مثابۀ «آیین جدید» می‌آید.

به قول امام صادق(ع):

 "اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی به غربت بازخواهد گشت، پس خوش به حال غریبان."

در روایات آمده:

«مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً؛

کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناخته باشد، در واقع به مرگ جاهلیّت مرده است.»

فاصله گرفتن بشر از ولی الهی

 چه نتیجه ای را برای او به همراه داشته است؟

جز فرهنگ جاهلی که حاصل این جدایی است؟

 آدمی وقتی از ولی الهی فاصله گرفت،

 رو به طاغوت آورد.

 تمامی (ایسم) ها

 چه کمونیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، مارکسیسم، نهیلیسم و ...

همه

در یک وجه اشتراک دارند،آنهم این که :

بشر را به انحطاط سوق دادند،

چون نسخه ای جز نسخه ولی الهی را ارایه کرده اند.

تبعیت از

 نسخه ای جز مشی ولایت ولی الهی

سرانجامی جز دچار شدن به جاهلیت ندارد.

رسول خدا به امام علی(ع) می‌فرمایند:

 "ای علی هر کس با کینه نسبت به تو بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است."

 فقدان معرفت درباره حجت حیّ خدا و

رویگردانی از امام مبین،

عامل اصلی بروز جاهلیت است.»

جاهلیت وجوه مختلفی دارد،

مثل وجهه فرهنگی و تمدنی ...

و وقتی چیزی وجهه فرهنگی و تمدنی پیدا کند،

 در اقتصاد و روابط اجتماعی و سیاسی هم دخالت می‌کند...

اشتباه_متشابه!

خداوند متعال در سوره مبارکه توبه، به ماجرای برخی اصحاب غیرانقلابی پیامبر(ص) اشاره می فرماید که علی رغم تأکید پیامبر(ص) برای حضور در میدان جنگ، از ایشان اجازه خواستند تا در جنگ حاضر نشوند. درحالیکه اجازه ندادن پیامبر(ص) به آنان و تخلف احتمالی آنان از این دستور، می توانست ماهیت غیرانقلابی و منافقانه آنان را آشکار سازد، اما ایشان در این مورد به آنان اجازه دادند تا در میدان جهاد حاضر نشوند. و طبیعتاً اینگونه، آنان نیز در برابر انتقادات دیگران نسبت به عدم حضور خود در میدان جنگ، از محکم ترین دلیل که همان اجازه قانونی پیامبر(ص) بود برخوردار بودند! خداوند متعال در پی این واقعه آیاتی نازل فرمود:

«عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ؛ خداوند تو را ببخشد! چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسى، به آنها اجازه (تخلف از جهاد) دادى؟!» (توبه: 43)

همانگونه که از ظاهر این آیه شریفه پیداست، خداوند متعال، با لحنی عتاب آمیز، پیامبر(ص) را متوجه اشتباهش می نماید. اما امام رضا(ع) در روایتی در ذیل این آیه شریفه می فرمایند:

«هَذَا مِمَّا نَزَلَ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةُ خَاطَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ نَبِیَّهُ وَ أَرَادَ بِهِ أُمَّتَهُ؛ این آیه شریفه از باب « به_در_میگویم_که_دیوار_بشنود» نازل شده است. هرچند خداوند پیامبرش را مخاطب قرار داده، ولی در واقع منظورش توبیخ امتش بوده است.» (عیون أخبار الرضا علیه السلام؛ج1؛ ص202)

به عبارت دیگر باید گفت، در این زمینه، پیامبر اکرم(ص) اشتباهی مرتکب نشده بود، بلکه کسانی مرتکب اشتباه شده بودند که ایشان را در محذوریت قرار داده و از پیامبر(ص) #اجازه_تخلف گرفتند. در واقع خداوند با این تعبیر، «سعه صدر» فوق العاده و لطف بیش از اندازه پیامبر(ص) را با لحنی عتاب آمیز تحسین می کند تا اینگونه، دیگرانی را که از پیامبر(ص) اجازه تخلّف گرفتند را مذمّت نماید.

نشانه درستی کار پیامبر(ص) هم این است که خداوند در آیات بعدی، اقدام ایشان در اجازه دادن به آنان را تأیید می فرماید؛ چراکه در صورت حضور آنان در سپاه اسلام، میان مسلمانان شروع به فتنه انگیزی و ایجاد تفرقه می نمودند:

«وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ * لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ؛ اگر آنها (راست مىگفتند و) مىخواستند (به سوى میدان جهاد) خارج شوند وسیلهاى براى آن فراهم مىساختند، ولى خدا از حرکت آنها کراهت داشت لذا (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از این کار) باز داشت، و به آنها گفته شد با «قاعدین» (کودکان و پیران و بیماران) بنشینید. * اگر همراه شما (به سوى میدان جهاد) خارج مىشدند چیزى جز اضطراب و تردید به شما نمىافزودند و به سرعت در بین شما به فتنهانگیزى (و ایجاد تفرقه و نفاق) مىپرداختند و در میان شما افرادى (سست و ضعیف) که زود باور هستند، و خداوند از ظالمان با خبر است.» (توبه: 47-46) (برای تحلیل دقیق تر این آیه شریفه، رجوع کنید به: المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج9، ص285؛ تفسیرتسنیم؛ ج34، ص118)

نتیجه آنکه، زمانی که ولیّ خدا یا از سوی خداوند متهم به «اشتباه» می شود و یا خودش، عملکرد خودش را اشتباه می داند، باید به سیاق و قرائن منفصل و متصل و محکمات کلامی اش دقت نمود تا معنای واقعی آن کلام متشابه درک شود. گاه «اشتباه کردمِ» ولیّ خدا، یعنی:

مردم! شما اشتباه کردید.

خواص! شما اشتباه کردید.

منافقین و مریض دلانی که از من اجازه تخلّف از اصول را می خواستید! شما اشتباه کردید.

این رفتار ولیّ، مانند رفتار پدری است که گاه به منظور تأدیب فرزند نابابش، از لطف بیش از اندازه خود نسبت به او انتقاد می کند و آن را اشتباه می داند.

دکتر شبیر فیروزیان

 

سوره مبارکه -احزاب

آیات مبارکه 33-28

گناه آنان که در جامعه، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست،

و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد،

 زیرا گناه آنها داراى دو بعد است:

بعد فردى و بعد اجتماعى.

 گناه شخصیت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى می تواند زمینه ى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود. بر همین اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است.

در آیه 28 سوره احزاب فرمود شما هم زن مسلمان هستید و هم به بیت نبوت منتسب هستید،

یعنی هم شخصیت حقوقی و

هم شخصیت حقیقی مسؤولیت می‌آورد،

گرچه خداوند بیش از گناه کیفر نمی‌دهد، ممکن است کمتر باشد اما بیشتر نخواهد بود،‌

"جَزَاء سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا"،

و این‌ که فرمود «یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ» به این معنا است که شما هم از جایگاه شخصیت حقیقی و هم از جایگاه شخصیت حقوقی گناه کردید از این رو کیفرتان دو عذاب است.

درسوره حاقه مى خوانیم:

«و لو تقول علینا بعض الاقاویل*

 لاخذنا منه بالیمین*

ثم لقطعنا منه الوتین*

فما منکم من احد حاجزین؛

 و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما می بست*

 ما او را با قدرت می گرفتیم*

 سپس رگ قلبش (یعنى شاهرگش) را قطع می کردیم*

 و احدى از شما نمیتوانست مانع شود و از او حمایت کند».

در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند،

 اما خدا درباره ى هیچ کدام از آنها این گونه سخن نگفت که

 رگ گردنت را مى زنیم،

 ولى به پیامبر به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید،

بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و

 انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است،

مسئولیت بیشترى دارند...

عمل صالح زمینه را

 برای انجام عمل صالح دیگر

 فراهم می‌کند،

 روح لطیف می‌شود و به طرف حسنات مایل می‌شود،تا به آسانی اعمال خیر را انجام دهد،

 عمل صالح نسبت به سایر اعمال خیر انسان را آماده‌تر می‌کند و برای مشاهده معارف الهی گوش و چشم را باز‌تر می‌کند،

 اما عمل طالح و گناه هم

 علاقه نسبت به اعمال صالح را

کم می‌کند و دست شخص را

 نسبت به گناهان بازتر می‌کند و

هم این‌که آیینه دل را چرکین می‌کندکه

این آیینه دیگر چیزی را نشان نمی‌دهد،

 خداوند در سوره احزاب به نساء النبی می‌فرمایدکه

یَا نِسَاء النَّبِیِّ

 لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء

إِنِ اتَّقَیْتُن

َّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل

ِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ

 کاری نکنید که مرض شما را در گناه جلو ‌برد ودر رفتار و در گفتار به گونه ای حرف نزنید که نه نقض گفتاری و نه نقص محتوایی داشته باشد،

اصرار بر همسران پیامبر که این کار را نکنید و آن کار را نکنید،

 به تعبیر علامه طباطبایی به این دلیل است که

 فتنه‌ای در کار است،

خطری که

 به علت ضعف شخصیتی و رفتاری زنان پیامبر ص می تواند ایجاد شود ،

اینکه می فرماید که

 در خانه‌هایتان باشید،

وقرن فی بیوتکن

 به این معنا نیست که

 رفت و آمد نداشته باشید ،

بلکه به این معناست که

 در مسائل سیاسی مواظب باشید که

 شما را به جنگ جمل نکشانند،

 مواظب باشید

که شما را وارد بازی های خود نکنند،

پرچم دار افکار مسموم و دلهای مریض نشوید،

تبرج افکار جاهلانه را نکنید،

لا تبرجن الجاهلیه ...

هرجایی که ولایت الهی نباشد و

متابعت از امامت و ولایت نشود،

 جاهلیت است،

مواظب باشیدکه

حرف زدن شما

 طمع در دل قلبهای مریض نیاندازد که

 بخواهندو بتوانند از شما

 در مقاصد سیاسی و اجتماعی استفاده کنند.‌

 نماز و زکات و اطاعت از خدا ورسول می تواند شمارا از آسیب ها و خطرات وارد شدن در آتش فتنه ها دور نگه دارد.

 

آیا قصه برای امروز آشنا نیست؟

از آیه 28 تااواسط آیه 33 ضمیر جمع مؤنث سالم آمد،‌

در ادامه ضمیر جمع مذکر سالم ذکر شد که

هیچ ارتباطی با قبل آن ندارد،

یعنی

 این مطلب مربوط به مخاطب تازه است،

 اهل‌البیت یا منادا است یا اسم خاص است،

 بالقول المطلق این مطلب با قبل و بعد رابطه‌ای ندارد،‌

 فضای قبل و بعد این آیه

با این قسمت متفاوت است...

آنجا صحبت از

"بیوتکن "( بیتهای تان)

و قرن (=سنگینی و وقار و استحکام)

داشته باشید بود،

واینجا صحبت از بیت آنهم با " ال " ...

آنجا صحبت از امر ونهی بود و

 اراده تشریعی ،

اما اینجا صحبت از لطف است و

 اراده تکوینی...

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»،

 این‌جا سخن از مسأله تشریعی نیست و

 اراده، اراده تکوینی است،

یعنی مساله و مورد فرق دارد ،

اینجا سخن از" اهل البیت" است و

در آنجا سخن از بیوت خودشان...

گذشته از 70 روایتی که از طرف شیعه در این زمینه وارد شده است و روایات اهل‌سنت وحدیث کساء و خود آیه نشان می‌دهد که این مطلب با قبل و بعد متفاوت است،

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»،

 خداوند فقط و حتما می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهلبیت (علیهم السلام) دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

تعبیر به انما که

 معمولا برای حصر است ،

 دلیل بر این است که

این موهبت ویژه اهل البیت است

 نه بیوت ...

و اصطلاح "یرید"

 اشاره به اراده تکوینی پروردگار است ،

و گرنه  اراده تشریعی و

 پاک نگاهداشتن خویش که

 انحصاری به خاندان پیامبر (ص) ندارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.