وَالْعَصْرِ*
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ*
همه انسانها در خسراناند،
مگر اینکه وارد عصر نبی اکرم(ص) شوند.
قرآن کریم بهجای تقسیمبندیهای رایج که دو عصر تجدد و سنت را در نظر میگیرند،
از دو عصر دیگر در عالم یاد میکند:
عصر نبی اکرم (ص) و
عصر طاغوت.
عصر انبیا، پرتو عصر نبی اکرم(ص) است و
این عصری است که همه تاریخ را میپوشاند تا زمانی که به عصر ظهور میرسد.
عصر ظهور نیز پرتوی از عصر نبی اکرم (ص) است.
عصر ظلمت نیز در مقابل عصر نور است و حجاب این عصر میشود.
خداوند به همین عصر پیامبر قسم میخورد.
بنابراین وقتی خداوند چنین سرمایههای بینهایت و چنین پیامبری قرار داده است،
همه انسانها خاسرند، مگر آن که
به عصر انبیا و عالم ملائکه و نور وارد شوند
(والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا...)».
استاد سیدمحمدمهدی میرباقری
وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا؛
و می بینی هر امتی بر خاسته است و هر امّتی را به نامهٴ اعمالشان دعوت میکنیم.
(جاثیه 28 )
یعنی امت نه تکتک
، بلکه به اسم امامشان دعوت می شوند.
یعنی امام است که امت را می سازدو
در آخرت نیز این امام است که مردمان به نام او خوانده می شوند و
امت ها و اُمم در آخرت نیز شکل می گیرندو
زمانی که امت شکل گرفت نامه اعمال امت داده می شود و
هر کسی از این امت مهمان سفر اعمال آن امت است.
وجایگاه هر شخصی با توجه به امام آن امت معلوم می شود؛
زیرا هر امامی جایگاهی و از نظر علم و معرفت و درجه مقام و منزلتی دارد،
به تناسب همین امام ، آن امت جایگاه و منزلت خواهد داشت.
از این روست که خداوند در ادامه می فرماید:
کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛
هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود و امروز آن چه عمل کردند را به عنوان جزا و پاداش می یابند.
پس امت هر امامی از امام ایمان یا امام کفر نتیجه عملشان را می ببیند.
در داستان مرغان حضرت ابراهیم (ع) آمده،
حضرت پس از خرد و ریز کردن بدن پرندگان، سر آن ها را در دست گرفت و
"*آن بدن ها را به نام سر خواند "
و آن ها گرد سر جمع شده و تشکیل یک وحدت حقیقی و شخصی پرنده را دادند.
(بقره، آیه 260 )
و مطلب مهم دیگر:همان طوری که هر فردی کتابی دارد، هم چنین هر امّت هم کتابی دارد.
یعنی جامعه و اجتماع دارای وجود و حیاتی غیر از وجود و حیات افراد دارد؛
و مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه، از جمله مسائلی است که مربوط به عموم است.
این مسائل درنامهٴ جامعه و اجتماع نوشته میشود.
پس هر کسی همان طوری که یک حیثیّت فردی دارد و اعمال فردی اش در آن نامهٴ فردی نوشته میشود،
هم چنین یک حیثیّت جمعی و اجتماعی و سیاسی دارد که
این کارها در نامههای اجتماعی اش نوشته میشود؛ زیرا خداوند می فرماید:
ما هر کسی را به نام امامش دعوت میکنیم و وقتی این افراد امّت شدند
در آن زمان اینها را به کتابِ خود اینها دعوت میکنیم،
نه اینکه «کل شخص یُدعیٰ الی کتابه» بلکه
«کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا »
راست گفته اند که:
رنگِ رخساره خبر میدهد از سرّ درون.
چهره آدمها انگار تابلویی است که
ورای همه نقشها و رنگهاش میشود حکایتها خواند و نوشت.
میشود غمها و شادیها، اضطرابها و اطمینانها، امیدها و ناامیدیها،
حتّی پاکیها و ناپاکیها، نورها و تاریکیها را از پس خطوط به ظاهر مبهمِ چهرهها فهمید.
توی آستانه زندگی جاودانه ما ، توی آستانه آن انتقال عظیم، توی آن روز بزرگ،
چهرهها به روایتِ آیهها ماجراهایی دارند برای خودشان.
انگار آن روز بیشتر از هر وقتِ دیگری میشود حال و هوای آدمها از روی چهرههاشان خواند.
روزی که چهرهها، نشانهاند؛ پر از تضاد و و تقابل و تباین.
آن روز بعضی از چهرهها سیاهاند و بعضی چهرهها سفید.
تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ.
(آل عمران/ ١٠۶)
بعضی چهرهها شاد و خرماند و شاداب ،
بعضی چهرهها عبوس و گرفته و درهم کشیده ،
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ…
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ
(قیامت/ 22 و 24)
بعضی چهرهها روشن و گشادهاند و مسرور؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ
(عبس/ 38 و 39)
بعضی چهرهها رویشان غبارغم نشسته،
انگار تاریکی فراگرفتدشان
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَة.ٌ
تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ
(سوره عبس و سوره یونس)
بعضی چهرهها ذلتبارند، خسته و رنجورند؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ. عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
(غاشیه/ 2و 3)
بعضی چهرهها باطراوتاند و حاکی از نعمت؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ.
(غاشیه/ ٨)
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
" هر چیز اندازه اى دارد، جز اشک که قطره اى از آن آتشها را خاموش کند. "
سپس فرمود:
"کسى که اشکى براى خدا بریزد، چهره اش تیرگى و خوارى نخواهد دید.
«لا یرهق وجوههم قترٌ ولاذلّة»"
چرا نگاه کردن به آسمان لذت بخش و آرام بخش است ؟
و لقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین ﴿۱۶﴾
و حفظناها من کل شیطان رجیم ﴿۱۷﴾
و به یقین،در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى تماشاگران آراستیم.و آن را از هر شیطان
رانده شده اى حفظ کردیم.
و حفظا من کل شیطان مارد ﴿۷﴾
ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم.و[آن را] از هر شیطان سرکشى نگاه داشتیم.
والرجز فاهجر؛ و از پلیدى دور شو.»
(مدثر/ 5 )
خداوند، انسان را به مهاجرت از زمینه پلیدی ها، فرمان می دهد که:
والرجز فاهجر
حرکت در هجرت، به نحو فرار از چیزی یا جایی است.انسان باید بداند از چه چیزی بگریزد و به سوی چه چیزی باید گرایش داشته باشد و
آیه ی شریفه می فرمایدکه
از پلیدی ها بگریز
و چون محور این فرمان الهی، نفس انسان است،
مقصود هجرت از جهل به سوی علم، از جهالت به سوی عقل، از تکبر به سوی تواضع،
از ناشکیبایی به سوی بردباری، از حرص و آز به سوی قناعت و
در یک کلام هجرت از هر رذیلتی به سوی
فضیلت های الهی- انسانی است.
به هر اندازه که این راه را ادامه دهد، عمر او امتداد می یابد.
عمر هرکس، محصول هجرت اوست.
اگر کسی رذیلت ها یا فضیلت های خردسالی را با همان ویژگی تا هشتاد سالگی حفظ کرد و
درون خود هیچ سیر و سفری ننمود، این انسان، کودکی سالخورده است؛
زیرا اصلا بزرگی را تجربه نکرده و عمر او افزایش نیافته است.
صاحب دلان، از این
سکوت و سکون در هراسند ...
چه چیز و یا چه کسی رهبری این حرکت را بر عهده می گیرد؟
خداوند در قرآن کریم این جایگاه والای ملکوتی را تعیین می کند و
دست دو دسته را از آن کوتاه می داند:
یکی آنها که آلوده اند و دیگری آنان که پیشینه آلودگی دارند
(گرچه با توبه، فعلا خود را تطهیر کرده اند)
زیرا دسته اول که هم اکنون آلوده اند،
اصلا حرکت نکرده اند تا دیگران را با خود، حرکت دهند و
دسته ی دوم گرچه در حرکتند، اما سابقه سوء آنها، شایستگی این مقام را از آنان سلب می کند....
رهبری هجرت توسط غیر، فرصت هجرت به سوی خدا را از آدمی می گیرد و
انسان در هنگامه ی احتضار، تازه بیدار می شود که
حرکتش پشت به خدا بوده است که واما من اوتی کتابه وراء ظهره ...
فضایل انسانی و اسمای حسنای الهی به دست گیرد که
ساحت جان وعمرش از هر رجس و رجز و پلیدی، مبرا و منزه بوده باشد...
إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا
(احزاب 33)