سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

خشیت

چقدر قران زیباست

 وقتی می‌خواهد بترساند 

می‌ فرماید از خدای رئوف بترس نه از خدای منتقم... 

 وقتی می‌خواهند بترسانند به چه چیزی می‌ترسانند؟

  از کسی که بخشنده است یا  از کسی که منتقِم است ؟

  قرآن می فرماید:

 "وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ"!!! 

حیات طیبه

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً ...
(نحل97 )
هر کس عمل صالح انجام دهد-زن باشد یا مرد- اگر مؤمن باشد،

 او را به زندگی پاکیزه‌ای زنده می‌گردانیم...

قلب و نبضمان باید درست بزند، فشار خون‌مان طبیعی باشد،تعداد ضربان قلب در ثانیه،

 میزان شنوایی گوش، میزان بینایی چشم،‌ میزان حس لامسه، میزان شناسایی اطرافیان،... 

اگر نبض‌کند بزند، فشارخیلی پایین بیاید، 

اگر علائم هوشیاری‌ به صفر میل کند، می‌گویند علائم حیاتی‌ ضعیف شده ...

روان‌شناس‌ها هم می‌گویند خیلی‌ها زنده‌اند اما زندگی نمی‌کنند،

 نبض‌شان خوب می‌زند و فشار خون‌شان طبیعی‌ست، اما لزوماً زنده نیستند!

 آن‌وقت برای خودشان سنجه‌هایی تعریف می‌کنند,

 مثل امید به زندگی‌، انگیزه و اعتماد به نفس وهزار آیتم دیگر ...

اما قرآن استاندارددیگری معرفی می‌کند به اسم حیات طیبه...
خیلی‌ها نبض‌شان خوب می‌زند، فشارشان هم طبیعی‌ست،

 قند و چربی خونشان هم استاندارد است، شاد و خوشحال هم هستند،

 اعتماد به نفسشان هم بالااست، با امید هم دارند تلاش می‌کنندو...،

اما زنده نیستند!
هر چند راضی شده‌اند به همین زندگی دنیایی...
رضوا بالحیوه الدنیا و اطمأنوا بها... 
چشم‌شان مثلاً سالم است، گوششان هم،
اماآیه ها می‌گویند:
لهم اعین لا یبصرون بها
چشم دارند ولی نمی‌بینند. 
لا تعمی الابصار: چشم‌های ظاهرشان کور نیست، 
و لکن تعمی القلوب اللتی فی الصدور: چشم دلشان کور است.
لهم آذان لا یسمعون بها گوش دارند ولی نمی‌شنوند.
لهم قلوب لا یفقهون بها. قلب دارند اما فکر نمی‌کنند. 
ضربان قلبشان خوب می‌زند اما قرآن می‌گوید فی قلوبهم مرض.

یعنی زندگی چیز دیگری است ،
حیاتی که بااجابت دعوت خدا و رسول شروع می شود ،
استجیبوا لله وللرّسول اذا دعاکم لما یحییکم...

آیه های زندگی

راست می گویند که :
رنگِ رخساره خبر می‌دهد از سرّ‌ درون. 
چهره آدم‌ها انگار تابلویی است که ورای همه نقش‌ها و رنگ‌هاش می‌شود حکایت‌ها خواند و نوشت.
می‌شود غم‌ها و شادی‌ها، اضطراب‌ها و اطمینان‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، حتّی پاکی‌ها و ناپاکی‌ها، نورها و تاریکی‌ها را از پس خطوط به ظاهر مبهمِ چهره‌ها فهمید.
در آستانه زندگی جاودانه ما ،در آن انتقال عظیم،در آن روز بزرگ، چهره‌ها نیز به روایتِ آیه‌ها ماجراهایی دارند برای خودشان. 
انگار آن روز بیش‌تر از هر وقتِ دیگری می‌شود حال و هوای آدم‌ها از روی چهره‌ها خواند.
      روزی که چهره‌ها، نشانه‌اند؛
      پراز تضاد و و تقابل و تباین.
آن روز بعضی از چهره‌ها سیاه‌اند و 
بعضی چهره‌ها سفید. 
تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ. 
(آل عمران/ ١٠۶) 
بعضی چهره‌ها شادوخرم‌ وتروتازه‌اند.
بعضی‌‌ چهره‌ها عبوس و گرفته ،
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ… وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ 
(قیامت/ 22 و 24)  
بعضی چهره‌ها روشن و گشاده‌اند، 
خندان و مسرور؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ 
(عبس/ 38 و 39)  
بعضی چهره‌هاانگار روی‌شان غبار نشسته، 
انگار تاریکی فراگرفته چهره شان را ،
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَة.ٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ 
(عبس/ 40 و 41)  
بعضی چهره‌هاذلت‌بارند،خسته ورنجورند؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ. عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
(غاشیه/ 2و 3) 
بعضی چهره‌هاباطراوت‌اندوحاکی ازنعمت؛
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ. (غاشیه/ ٨)

چهره ها در این دنیاهرچقدر خسته و رنجور و ناراحت و نامید باشد، عمق ا‌ش به خستگی‌ها و ناامیدی‌ها و رنج‌های آن روز نمی‌رسد.
هرچقدر هم که گشاده و خوش‌حال و شادان و باطراوات باشد، عمق ا‌ش به خوش‌حالی‌ها و شادی‌ها و طراوت‌های آن روز نمی‌رسد.

اللهمّ بیّض وَجهی یومَ تسودّ فیه الوجوه و لا تسوّد وَجهی یَوم تَبیضّ فیه الوُجوه.
( بخشی از دعای وضو)

تنبیه بدنی زن در اسلام

 اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن

(سوره نساء آیه 34)    

و آن دسته از زنان که از طغیان و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهیدو

 در بستر آنها را ترک کنید و آنها را بزنید.

     

مخالفین اسلام آیه فوق را دستاویزی قرار داده‌اند برای زیر سوال بردن احکام قرآن کریم؛

 در حالیکه با بررسی دقیق و تحقیقات لازم از آیه می‌توان برداشتی متفاوت داشت  :

  کلمه ضرب دارای معانی وسیع و گوناگونی است،

یکی از معانی (ضرب) جدایی و افتراق است، چنانچه می‌گویند:

«ضرب الدهر بیننا» یعنی روزگار بین ما جدایی افکند.

یا ضربوا فی الارض یعنی مسافرت کردن نه بر زمین زدن ...

 و معنی دیگر (ضرب) اعراض کردن و صرفنظر نمودن است،

 لذا در مورد سخنان بی‌اساس و نوشته‌های دور از منطق می‌گویند:

 «فاضربوه علی الجدار» 

یعنی آن را به دیوار بزنید که کنایه از اعراض نمودن و 

ترتیب اثر ندادن به سخنان پوچ و بی‌محتوا است.

 در این آیه شریفه این معنی برای "ضرب"نزدیک تر است، 

زیرااین کلمه گویای یک نوع افتراق و جدایی ناگهانی و ضربتی است که

 با نوع تدریجی آن متفاوت است و معنای کاملی در سیر این آیه دارد.

 بنابراین ممکن است که ؛

قرآن کریم در این آیه برای تنبیه همسر سرکش پس از طی دو مرحله؛

 از تنبیهات که ثمربخش واقع نگردیده،

 مرد را راهنمایی کرده که راه قهر و جدایی کلی و ضربتی را در پیش گیرد

 تا مگر چنین عکس‌المعل تنبیهی تأثیرگذار باشد،

پس تفسیر آیه از این منظر چنین است که:

«اگر زن از وظایف خود سرپیچی نمود و حالت ناسازگاری به خود گرفت، 

مرد به مسئولیت خود مرحل به مرحله عمل می‌کند». 

یعنی ابتدا دوستانه به همسر خود پند و اندرز دهد و به انجام مسئولیت‌هایش فرا خواند،

 و به تجدید نظر راهی که در پیش گرفته است تشویق نماید، 

چنانچه نصایح و اندرزهای شوهر سودی نبخشید،

 و در روحیه زن موثر واقع نشد،

مرد در واکنشی خفیف فقط بستر را ترک می‌کند و زن را تنها می‌گذارد.

 ولی در محیط خانه رفتار عادی خود را ادامه می‌دهد،

 زیرا آیه شریفه در این مرحله، اقدام مرد را منحصر به ترک بستر می‌نماید (دقت شود) 

اگر این عکس‌العمل هم بی‌نتیجه ماند و او همچنان در راه لجاجت و طغیان گام برداشت،

 در مرحله بعدی واکنش شدیدتری را اتخاذ می‌نماید،

بدین صورت که رابطه عاطفی خود را با همسر خویش در محیط خانه کاملاً قطع می‌کند و

 راه افتراق و جدایی کامل و بی‌اعتنایی عاطفی را در پیش می‌گیرد،

 و حالتی از خود بروز می‌دهد که گویی زن را از کانون خانواده طرد کرده است.

 با این هدف که او را سر عقل بیاورد تا رفتار نامناسب خویش را تعدیل کند و

 به انجام وظایف و مسئولیت‌هایش گردن نهد.

اما اگر «ضرب» رابه اصرار در معنی «زدن» بگیریم،

 و چنین برداشت کنیم که

در این گونه موارد مرد باید متوسل به تنبیه بدنی شود تا زن به خود آید 

 تغییر موضع دهد، 

این معنا به علل زیربا آموزه های اسلام  ناهمگون است :

1- درکتب فقهی تصریح شده که تنبیه بدنی حتی اگرکمی منجربه کبود شدن جسم زن گردد؛

 به هیچ وجه برای مرد مجاز نیست ،

واینکه تنبیه ملایم و خفیف بدنی تا چه میزان می تواند کار ساز باشدکه

 همسر متخلف و سرکش را از راهی که در پیش گرفته است، باز دارد.


 2 - آنچه در مورد نشوز بیشتر مدنظر فقها عالیقدراست؛

 عکس‌العمل مرد نسبت به قطع نفقه زن است نه ضرب و تنبیه بدنی ...


3 – علما وفقها کمتربه مباحث تفصیلی موضوع ضرب وتشریح جزییات آن پرداخته‌اند،

 از قبیل تعداد ضربه‌ها،دفعات ضرب،موارد احتمالی استثناء از پرداخت دیه

( وقتی که برای کبودی دست کودک از ضرب مادر دیه نوشته شده )...

 همچنین اگر زن هر روز به صورت مکرر حالت سرکشی و نشوز به خود بگیرد،

 چند بار مرد می‌تواند متوسل به تنبیه بدنی شود،

 و تداوم این تنبیه تا چه مدت زمانی مجاز خواهد بود؟ 

اینها پرسش‌هایی است که جای بحث فراوان دارد و 

عدم پرداخت به جزییات نشان می دهد که 

ضربوا به معنای زدن در بین علما مقبولیت نداشته است . 

 

 4- معمولاً تنبیه بدنی،در اصول اسلام منطقی نیست و

 حتی در زدن بچه توسط مادر آنقدر شرط و شروط دارد که

 به معنای نزدن است, پس چگونه با این منطق به این راحتی دستور زدن بدهد؟ 

 

  4- این را می‌دانیم که استحکام پیوند خانواده مورد توجه خاص اسلام است و

 در محیط خانواده برای زن حرمت فراوانی قائل شده است و

حتی به مرد اجازه نمی‌دهد که نسبت به کارهای روزمره منزل کمترین فشاری را

 بر زن خود تحمیل کند و حتی به زن این اختیار را داده که

 در زمینه تغذیه کودکش از شیر خود از شوهر مطالبه مزد نماید...

 باتوجه به این مسائل؛

 چگونه اسلام  برای عکس العمل نشان دادن به سرکشی زن امر به تنبیه بدنی کند.

  چنین امری با روح اسلام که خواهان مودت و مهر بر فضای زندگی مشترک خانواده

 است چندان همخوانی ندارد.

4- رسول اکرم (ص) فرمود:

 «اتعجب ممن یضرب امراته و هو بالضرب اولی منها لاتضربوا نسائکم بالخشب

 فان فیه القصاص و لکن اضربوهن بالجوع و العری حتی تربحوا فی الدنیا و الاخره»

 « تعجب می‌کنم از کسی که همسرش را می‌زند در حالی که 

خود سزاوارتر به تنبیه شدن است. 

همسران خود را با چوب نزنید زیرا منجر به قصاص می‌شود ولی می‌توانید

 آنها را با قطع هزینه‌های زندگی تنبیه کنید که در دنیا و آخرت به نفع شما است.»

در جامعه ای که این فرهنگ رایج بوده

 پیامبر رحمت می فرمایدکه لا تضربوا و این با دستور قرآن مبین همخوانی ندارد ...


 5- سخن آخر اینکه اگر بر این معنی اصرار شود که؛

منظور از ضرب در آیه همان تبییه بدنی است که مستفاد از ظاهر آیه است، 

باید گفت این یک امر وجوبی نیست که اتخاذ چنین شیوه‌ای در برخورد با نشوز زن

بر مردان واجب باشد، بقرینه ادله‌ای که دلالت دارند بر اینکه در صورت نشوز زن 

مرد می‌تواند هزینه زندگی او را قطع کند،

 پس امر مذکور یک راهنمایی تربیتی است برای اصلاح رفتار زن.

 بنابراین 

اگر در عصری و زمانی ممکن بود نشوز زن با تبیه بدنی قابل مهار کردن باشد،

 در عصر و زمانی دیگر هم امکان دارد بتوان سرکشی و طغیان زن را با جدایی و 

افتراق و قهر کنترل کرد، 

و از کلمه «ضرب» هم استفاده نمود...

  دامنه تفسیرپذیری قرآن کریم بسیار وسیع و گسترده است و

 همین استعداد و قدرت تفسیرپذیری، خود از معجزات این کتاب آسمانی است. 

نماز

 
« الصلوة » نقطه اشتراک وجود ما با اوست. 
وجود خود را در میان بگذار تا حس حضورش بر تو آشکار شود. 
این سهم شراکت تو در این پیوند است و هرگاه وجود خود را متعلق به او بدانی،
 دائم الصلوة خواهی شد؛ 
یعنی هر لحظه در اتصال با او خواهی بود و همه کارهای تو برای او خواهد بود. 
این نهایت کمال در این زندگی و مفهوم جلوه الهی پیدا کردن در جسم است ...
که به دنبال آن به درک وحدت عالم هستی، 
درک انا الحق، درک بیت الله، درک جمال او، درک حضورش و ... نائل می شویم 
و سرمایه و آگاهی لازم برای زندگی بعدی را به دست خواهیم آورد تا در آن زندگی،
 کوری نباشیم که به عصاکش نیازمند است. 
برای اقامه «الصلوة»، می ایستم تا بگویم نظام بندگی «او» را بر پا می کنم
و
 تعظیم ( رکوع ) می کنم تا بگویم آن چه را که خواسته است، با جان و دل پذیرفته ام 
و
 سجده می کنم تا بگویم به درجه تسلیم رسیده و در برابر «او» با خاک یکسان شده ام. 
«الصلوة» یک یادآوری است. 
به خاک سجده می برم و از آن بر می خیزم و می ایستم تا
 یادآور "انا الله و انا الیه راجعون" باشد و
 به خاطر آورم که از اویم و بسوی او خواهم رفت و
 تا شوق ملاقات او روح تازه ای به کالبد من بدمد....
هر  چه زمان و مکان ملاقات محبوب نزدیکتر میشود مالکیت بر دل  کمتر میشود ....... کجایند واله های دل از دست داده که اذان با دل  صاحبدلان همیشه در نماز چه میکند !!! در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد