وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
صافات/107
یک فراز از دعای عرفه
عبارات سختی دارد و
آدم را مجبور میکند که به سراغ ترجمه برود.
همان تکهای که حضرت میخواهد شهادت بدهد به اینکه اگر در تمام طول عمر هم تلاش کند تا شکرِ فقط یکی از نعمتهای خدا را انجام دهد، باز هم موفق نمی شود و اصلا این کار، محال است.
اباعبدالله گواهی به این ناتوانی را از «حقیقت ایمان و یقین و توحید صریح و بیشائبه»اش آغاز میکند و بعد آن را در سرتاسر جسمش جریان میدهد:
راههای نور چشم
چینهای صفحهی پیشانی
روزنه های تنفس
پرههای نرمهی بینی
حفرههای پردهی شنوایی
حرکتهای زبان
فرورفتگی سقف دهان
محل روییدن دندان
مغز سر
رگهای طولانی گردن
آنچه قفسهی سینه را در بر گرفته
بندهای پی شاهرگ
پردهی قلب
کنارههای کبد
سرِ انگشتان
جایگاههای مفاصل
آنچه را دندهها در برگرفته
گوشت و خون و مو و پوست و عصب و رگها...
حسین ع در عصر روزعرفه به خدا می فرماید:
«من با همهی این اعضای بدنم گواهی می دهم که نمیتوانم از پس شکر یکی از نعمتهایت هم بر بیایم»
ولی بعید است که
بهترین بندهها برای اعتراف به عجز خودشان فقط به دعا اکتفا کنند،
سیدالشهدا احتمالا داشته درصحرای عرفه از رفتار آیندهاش خبر میداده و گواهیِ عملیاش را حکایت میکرده.
چون یک ماه بعد در یک عصرگاه ِ غبار آلود و داغ و حوالی یک گودال در ...
گمان کنم خدا وقتی اضطرار و نگرانی امام حسین(ع) در شکر نعماتش را در دعای_عرفه دید، عاشورا را به ایشان هدیه داد.
چون حتی خط های پیشانی اش را هم که جزو نعمت هاش شمرده بود... سنگ زدند...
.
اصلا نباید سراغ ترجمهی دعا رفت.
بعضی روضهها را بایدبه عربی خواند تا نفهمید!
چه کسی فکر میکرد ربط بین دعا در صحرای عرفه و عمل به آن در بیابان غاضریه را بتوان در لابهلای سطور «لهوف» پیدا کرد:
وُجد فی قمیص الحسین مائه و بضع عشره ما بَیْنَ رَمْیَةٍ وَ طَعْنَةٍ وَ ضَرْبَةٍ...
سوره-مبارکه-شعراء
آیه 101
وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ
صدیق حمیم یعنی دوست گرم.
به آب جوشان میگویند:
آب حمیم ،
حمام نیز از این ریشه و معنا است،
به انسانی که محبّتش نسبت به دیگری داغ است وگرم میگویند: دوست حمیم.
در آیه 10 سوره مبارکه معارج می فرماید:
"و لایسئل حمیمٌ حمیماً" ؛
حتی دوست گرم و حمیم انسان در آنجا حال انسان را نمیپرسد...
وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ
آن روز نیست دوستی حمیم، چرا؟
چون نظام حاکم در قیامت نظام فردی است نه جمعی؛
در عین حال که قیامت یوم الجمع است، یوم الفصل هم هست.
همهٴ هستند ولی هر کدام تک و منقطع از دیگری.
یعنی انسان است و عقیدهٴ او،
انسان است و اخلاق او،
انسان است و اعمال او،
انسان است و آورده های او،
انسان است و گذشتههای او که "یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً"...
نه حال وجود دارد ونه آینده، نه در آینده میتواند کاری انجام بدهدو نه در آنروز،
حتی علل و عواملی هم که در اختیارشان بود دیگرنیست، منقطع الارتباطاند.
در دنیا بالاخره انسان میتواند به آسیب دیده کمک برساند
ولو در حدّ یک کمک عاطفی یا اقلا همدردی. اما در قیامت کمک عاطفی هم نیست،
"و لایسئل حمیمٌ حمیماً" ؛
چون
و نرثه ما یقول و یأتینا فرداً ؛
تنها میآید،
هر چه انسان دارد پشت سر میگذارد و تنها میآید...
لقد جئتمونا فرادیٰ کما خلقناکم اوّل مرّة و ترکتم ما حوّلناکم وراء ظهورکم
یعنی همان طوری که وقتی به دنیا میآمدید بدون تعلقات بودید. تک به دنیا آمدید،
هم اکنون هم وقتی که وارد صحنهٴ قیامت شدید، تک وتنها میآیید. وهر چه به شما دادیم،
"وترکتم ما خوّلناکم"؛ "وراء ظهورکم" آن را پشت سر گذاشته ، و تک آمدید...
غربال شدنِ مردم از یکدیگر در غبار فتنه ها...
در انتها ،
کجای این جبهه خواهیم بود...
با ولایت یا بر ولایت...
در جبهه حق یا باطل؟
آیه ای برای امروز
پارسا بود و غریب...
رجل من اقصا المدینه
دوان دوان ازدورترین نقطه شهرکه... آن آیاتِ یاسین تا ابد اوج بگیرند...
انطاکیه؟
شهری با سه پیامبر؟؟
اما تاریک و پرسایه...!
سخنش ساده بود :
" بیایید و ازاین پیامبران تبعیت کنید، همین ها که از شما مزدی نمی خواهند،
همین ها که خودشان هدایت یافته اند..."
موضوع ساده بود کاش می فهمیدند، کاش می فهمیدیم!!!...
و برای اینکه یقین اش را تثبیت کند از خود پرسید،
همان سؤالی که خیلی وقتها از خودم پرسیده ام،
با یک تفاوت کوچک!
او از سر یقین،
من از رویِ تردید! :
" آخر چرا نپرستم؟ چرا عبادت نکنم کسی که
مرا خلق کرده و عاقبت هم به سوی او باز خواهم گشت؟
اگر نپرستم که من هم مثل شما از گمراه شدگانم! "...
به همین سادگی!
اما نه! ساده نیست،
ماها عمری را سرِ همین یک حرف می گذارنیم و به یقین نرسیده می میریم!
چقدر این قرن محتاج رجل من اقصا المدینه است!...که بیاید و
به همان سادگی گرد خاکستری غفلت و جهالت را بزداید!...
در دنیای انطاکیه گم شده ایم!
یادمان رفته!
همان حرفهای ساده را یادمان رفته!...
سوره -مبارکه-شعراء
آیه 89
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ
قرآن می فرماید:
گاهی قلب غلیظ و سختتر از سنگ میشود:
ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذ'لِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ اَو اَشَدُّ قَسوَةً
و گاهی قلب مریض میشود:
فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ .
وگاه قلب زنگ میزند وتیره میشود:
«کَلاّ بَل رانَ عَلی' قُلوبِهِم»؛
همچنین فرموده که
قلب مُهر زده میشود و دیگرهدایتپذیریاش را از دست میدهد:
خَتَمَ اللهُ عَلی'قُلُوبِهِم
اما گناهان را به قلب نسبت نمیدهد:
وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم
و فرموده:
قلب است که میترسد
سَنُلقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعبَ .
و می فرماید که
قلب وسیله فهم و درک هدایت است و
ایمان حقیقی و هدایت واقعی با نفوذ ایمان و توحید به قلب تحقق مییابد:
«وَ لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلُوبِکُم»؛
بنابراین خداوند قلب را مخزن رأفت، رحمت، اطمینان و سکینه معرفی کرده و آن را
مرتبط با ذات مقدس خداوند می داند؛ ارتباطی عمیق و درونی:
وَ جَعَلنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأفَةً وَ رَحمَةً
اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ ...
ودراین آیه از قلب سلیم می فرماید که
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ
یعنی درقیامت چیزی جز قلب سلیم به کار نمیآید؛
«سَلیم» از ماده «سَلم» ب ه معنای سلامت و سالمبودن از بیماری و انحراف و کجی ،
قلب سلیم قلبی است که
آینه تمام نمای رخ جمال و جلال الهی باشدو
قلب بیمار، قلبی است که
دیگر آینهای از حقایق هستی نیست و نمیتواند مظاهر الهی را بازتاب دهد؛
امام صادق (ع)می فرمایند:
هر قلبی که در آن شرک و شکی است، سقوط میکند (و بیارزش است .
ودر حدیث دیگری ذیل همین آیه می فرمایند:
"قلب سلیم، قلبی است که از دوستی دنیا در امان مانده باشد،یعنی از حب دنیا خالی باشد"
وبازدر پاسخ سؤالی درباره این آیه فرمودند:
"قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد "...
قلب سلیم قلبی است که جمیع وابستگیهای غیر خدایی را از خود دور ساخته و
کانون توجه و تمرکز خود را در دنیابر خداوند قرار داده است،
همان دعای "الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدایا کمال بریدن و گسستن به سوی خودت را به من عطا فرما "
مساله مهمی که در این جا وجود دارد و قرآن نیز به آن بارها اشاره کرده است این است که
بهشت برای کسی که در دنیا کار خوب انجام میدهد نیست ،
بلکه بهشت برای کسی است که کار خوب و اعمال خود را بتواند حفظ کرده وبه قیامت ببرد.
چون ممکن است انسان کارهای خوب زیادی انجام دهد اما به واسطه برخی غفلتها و سیئات فراوان آنها را از دست بدهد
من جاء بالحسنه
و اتی بقلب السلیم
برخی انسانها با حسنه به قیامت میروند, اما برخی دیگر مانند حضرت ابراهیم (ع) با قلب سلیم میروند...
در این آیه از زبان حضرت ابراهیم ع یک تفاوت اساسی دنیا و آخرت بیان می شود و
آن اینکه بند و بستها و روابط دنیوى در قیامت بى اثر است و جز قلب پاک، هیچ چیز کارایى ندارد،
یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ
آیه ای برای امروز
کمیل از اصحاب خاصّ حضرت امیر المومنین (ع) بود،
حضرت دست کمیل را گرفت و بیرون شهر کوفه برد وفرمود:
«یا کمیلبنزیاد إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها»
کمیل یکی از اصحاب سرّ است شاگرد مخصوص است؛
در زمان حکومت حضرت امیر منطقهای است به نام هیت و حضرت امیر(ع) مسئولیت آن منطقه را داده بودند به کمیل,
امویان حمله کرده و غارت کردندو زدند وبردند و کمیل نتوانست آن منطقه را اداره کند،
نامه گلایهآمیزی دارد حضرت امیرالمومنین(ع)در نهجالبلاغه
در توبیخ و سرزنش کمیل...
)نهجالبلاغه, نامه 61 ).
کمیل که وجودش شده ظرف دعای حضرت خضر(ع)که به حضرت علی(ع)آموخته،
چرا حضرت امیراورا توبیخ میکنند؟
چون بعضیها برای دعا خوباند، برای مناجات، برای سخنرانی خوباند برای سخنخوانی خوباند؛
برای درس گفتن خوباند برای بحث کردن خوباند ولی در مدیریت جامعه ؟!
وجود مبارک حضرت (عج) لااقل 313 نفر شاگرد مثل خود امام میخواهد ،
بقیّةالله از القاب پربرکت وجود مبارک حضرت حجّت(عج) است،
وقتی حضرت ظهور کنند به دیوار کعبه تکیه داده میفرمایند:
«أنا بقیّة الله»
چرا بقیه الله؟
چون وجه الله است ،
"مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ"
چون ماندگارِ الهی است ،
در فرهنگ قرآن, عدّه ای "اولواالأبصارند"، عدّه ای "اولواالألباباند" و...
اما عدّه ای "اولوابقیّة" هستند،
یعنی صاحب و والی بقایند،
مولای بقایند ولیّ بقایند ،
ماندگارند چون وجودشان مظهر وجه باقی خداوند شده است،
شاگرد فقیه, فقیه میشودو
شاگرد مهندس, مهندس ،
و شاگرد بقیّةالله هم میشود بقیّةالله ...
و برای اینان است که
وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ....
(نور/55 )