آیه های -زندگی
آیه 1 سوره والفجر
وَالْفَجْرِ
سوگندهای قرآنی سوگندهای عجیبی هستند و دارای اسرار .
سپیده دم چه چیزی دارد که خداوند به آن سوگند می خورد ؟
لحظه ای است بین صبح صادق و صبح کاذب .
آن لحظه ای که طلوع می خواهد اتفاق بیفتد می شود فجر،شکافتن...
چرا به فجر ، سپیده دم می گویند ؟
چون لحظه ای است که سپیدی آغاز می شود،
این طور نیست که تاریکی برود و سپیدی ظاهر شود ،
آشکار و عیان شدن است ،
چیزی که در نهان است وقتی که آشکار شود دیده می شود ، برای همین هم روز قیامت ، روز آشکار شدن است .
شاید فجر اشاره دارد به آدمی ،
به من و ما ، من و مایی که
بطور دائم در تاریکی و روشنایی قرار می گیریم، در ظلمت و نور...
و آن نقطه ای که روشنایی به تاریکی غالب می شود،
یعنی آن لحظه ای که انسان بیدار می شود،
به حقایق بیدار می شود،
آن قدر عظیم است که خداوند به آن سوگند می خورد،
یعنی گذر آدم از تاریکی جسم به روشنایی روح ...
سپیده دم هر روز اتفاق می افتد ،
در آدمی هر روز این فجر اتفاق می افتد ،
هر ساعت اتفاق می افتد،
در همه مسائل اتفاق می افتد ،
هر دم ،
گاهی اوقات سنگین می شویم و به سمت تاریکی روان می شویم و گاهی اوقات سبک می شویم ، غالب می شویم ،
هر دم در انسان سپیده دم وجود دارد و
خوش به حال آن که در طول عمرش در تمامی ایّامش سپیده دم قرار دارد ...
آیه های - زندگی
آیه 41 سوره مبارکه نور
تصور اینکه داریم توی جهانی زندگی میکنیم که
همه موجودات میفهمند، شعور دارند، قدری معادله زندگی من و تو را به هم نمیزند؟!
مثلا اینکه سنگها چطور میافتند؟!
چگونگیاش را فیزیک شرح میدهد؛ طبق فرمول جاذبه نیوتن. قبول.
اما چرا میافتند؟! علت اصلی و غایی را دیگر فیزیک نمیتواند بگوید،
اما آیهها می گویند:
بعضی از پارهسنگها و صخرهها از خشیت خداست که میافتند،
از درک عظمت خداست که خاضعانه فرومیافتند! وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ.
تصور اینکه مورچهها حرف میزنند، پرندهها مأموریت انجام میدهند چطور؟!
حضرت سلیمان(ع) زبانشان را میدانست. لبخند میزد از صدای مورچهای که
رفقایش را بر حذر میداشت از رسیدن لشکر و سربازان سلیمان...
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکاً مِّن قَوْلِهَا،
حال پرندهها را جویا میشد؛ وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ.
به پرندهها مأموریت میداد.
هدهد را مؤاخذه میکرد اگر کارش را درست انجا م نمیداد؛
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً ...
فهم اینکه پرندهها همان موقع که اوج گرفتهاندو
ما مبهوتِ بالهای گستردهشان توی آسمانیم، دارند خدا را تسبیح و تحمید میکنند، چه؟
آیهها میگویند همانجا، همانموقع، پرندهها دارند خدا را تسبیح میکنندو
حتی خودشان هم به این تسبیح و ستایش واقفاند؛
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ
فهم این مساله که جماد و نبات و کوه و دشت و دریا وزمین و آسمان همه خدا را تسبیح و تنزیه میکنند،
چقدرباید معادله زندگی من را که بنا بوده اشرف مخلوقات باشم، عوضکند؟!
فهم اینکه
سنگها هم گاهی از درک عظمت خدا، فرومیافتند
و متلاشی میشوند چقدر دل من را – اگر از سنگ، سختتر نشده باشد- لبریز خشیت کند؟!
فهم اینکه پرندهها حتی در اوج تسبیح از یادشان نمیرود...
انسان ها حول ارتباطشان با خدا، با هم رابطه دارندو مومنین نیز بر محور ارتباطی که با ولی و امام شان دارند، رابطه خاصی با هم برقرار می کنند که این ارتباط ارزشمند است و مبدا پیدایش جامعه حول ولی خدا می باشد.
اینکه این قدر تاکید شده است که
"یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَل "
(رعد/21 )
همان رشته و ارتباط خاص مومنین و ولی امر است.
این رابطه نه اینکه این رابطه از این دنیا شروع شودبلکه از الست شروع شده و ادامه دارد،همانگونه که رابطه با امام محور یک رابطه ی تکوینی بین مومنین است و رابطه ای است عمیق و بسیار وثیق ...
جابربن یزید جوفی به امام باقر(ع) عرض کرد که
بعضی اوقات محزون می شوم در حالیکه مصیبتی به من نرسیده، گاه این حزن به حدی است که در چهره من می بینند و می پرسنددرحالی که هیچ اتفاقی برایم نیفتاده است.
حضرت فرمود:
«یا جابر إن الله عزوجل خلق المومنین من طینة الجنان» ای جابر، خداوند مومنین را از طینت بهشت آفرید.
«و اجری فیه من ریح روحه» و جاری کرد در او نسیمی ازروح خود را، یعنی نسیم و شعاع آن روح در همه ی مومنین وجود دارد ،
"و لذلک المومن أخ المومن لابیه و امه "
بعد فرمود:
"فاذا اصاب روحا من تلک الارواح فی بلد من البلدان حزن "
وقتی روحی ازاین روح ها در شهری از شهرها محزون شود،
"حزنت هذه روح " دیگری نیز محزون می شود،یعنی غصه ها و رنج هایشان به هم منتقل می شود و این یک انتقال حقیقی است.
یک رابطه و جاذبه ای بین دو مومن است که ناراحتی ها و فعل و انفعالات شان به هم منتقل می شود. مثل ظروف متصله،
این رابطه عمیقی است حول نور امام و از طینت امام ،
در هرمومنی ولایتی و شعاعی از محبت و ولایت امام است که گره خوردن با آن مومن، گره خوردن به آن رشته است...
قرآن مثل کتاب معمولی نیست که
آدم یک بار بخواند، خیلی خوب، خواندیم و یاد گرفتیم،
بعد ببندیم بگذاریم سر جایش؛
نه،
این مثل آب آشامیدنی است،
حیاتبخش است،
همیشه مورد نیاز است، تأثیر آن تدریجی است،
در طول زمان است، نهایت ندارد، هدایت او آخر ندارد.
هرچه شما از قرآن فرا بگیرید، باز یک باب دیگری هست که گشوده بشود؛
گره دیگری هست که باز بشود؛ مجهول دیگری هست که معلوم بشود؛
قرآن اینجوری است.
لذا باید دائم قرآن را خواند.
خوب، این وسیلهاش همین است که با قرآن مأنوس بشویم.
از بیانات امام خامنه ای
قرآن نامه دوست است
و زبان اهل محبت،زبان اشاره است؛
اشارات را اهل محبت درک می کنند،
اگر اهل محبت شدی قرآن را خواهی فهمید...
مرحوم دولابی
چند توصیه ازامام خمینی(ره) درباره قران
فرزندم ! با قران این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو ،
اگر چه با قرائت آن و راهی از ان به سوی محبوب باز کن و
تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است.
آخر این کتاب از طرف محبوب است برای تو وبرای همه کس ،
و نامه محبوب ؛ محبوب است اگر چه عاشق ومحب ، مفاد ان را نداند و با این انگیزه ،
حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت اید و شاید دستت گیرد.
وعده دیدار-نامه 8/2/1361
هدف از تلاوت قران
مطلوب در تلاوت قران شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیرکند و
باطن انسان صورت کلام الهی گیرد،واز مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسد.و
اشاره به این فرموده آنجا که {معصوم}فرماید:«جوان مؤمن اگر قرائت کند ،
قران در گوشت وخون او وارد می شود.»
و این کنایه از ان است که صورت قران در قلب مستقر و جایگزین گردد به
طوری که خود باطن انسان ،کلام الله مجید و قران حمید گردد به اندازه لیاقت
و استعدادش.
قران از دیدگاه امام خمینی
انسان در ماه مبارک رمضان در ضیافت پروردگار
جزء مهمانهای خوانده شده ذات اقدس الهی است.
دعاها برای آن است که «مضایفه» باشد نه تنها ضیف یکجانبه؛
ضیف یکجانبه این است که
انسان به وسیله حج یا عمره و مانند آن به سرزمین وحی میرود ؛
آنجا که رفت، جزء ضیوف الرحمان است
یا بدون مقدمات ماه رجب و شعبان وارد ماه مبارک رمضان میشودکه
جزء ضیوف الرحمان است.
در ماه مبارک رمضان از لحاظ زمان مهمان خدا است
در سرزمین وحی از نظر مکان مهمان خدا است
اما به ما گفتند که شما هم مهمانی بدهید
مضایفه بهتر از ضیف یکجانبه است؛
شما هم خدا را مهمان کنید!
ما چه داریم که او را مهمان کنیم و چهوقت او مهمان ما میشود ،
در حدیث قدسی آمده است:
«انا عند المنکسرة قلوبهم»؛
یعنی خدای سبحان مهمان دلهای شکسته است و
آن انکسار را آن فقر را آن خضوع را آن خشوع را
آن بندگی خالص را خدا میپذیرد
این «انا عند المنکسرة قلوبهم»
جزء مصادیق مهمان شدن خدا نسبت به دلها است
و آن “وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ”
که در سوره مبارکه «حدید» است مال همه است .
ماههای قبل از ماه رمضان ؛ انسان را شایسته می کند که مهمان خدا بشود و
هم انسان را شایسته کند که مهماندار خدا بشود ؛
در این معامله سود کلاً مال انسان است
چون گاهی خدای سبحان مبایعه میکند
خرید و فروش میکند با انسان ...