سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

سریره

وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ حجر/47

دیدار

در زمان های نه چندان دور،

پیرزنی برای برآورده شدن حاجاتش توسط حضرت خضر می بایست

چهل صبح پیش از طلوع آفتاب جلوی در خانه‌اش را آب و جارو می‌کرد .

پیرزن نیت کرد و

 شروع کرد روزهای اول با شوق و ذوق تمام این کار را انجام می‌داد،

حاجاتش را تکرار می کرد تا یادش نرودو گاهی حاجتش را عوض می‌کرد،

گاهی هم همه چیز را به خدا می‌سپرد تا هر چه صلاح است انجام دهدو

گاه به تردید می افتاد وگاه باورش نمی‌شد که

بتواند یکی از پیامبران، حضرت خضر، را ببیند ,

چه برسد به این‌که از او حاجتی بخواهد ...

اما مواظب بود که وظیفه‌اش را درست و بدون کم و کاست انجام دهد ؛

تا مبادا روزی خوابش ببرد

 یا برای آب و جارو کردن آب نداشته باشد یا جارویش شکسته باشد .

روزها می گذشت ...

روزهای آخر دیگر این‌کار برای پیرزن وظیفه شده بود و

 گاهی حاجتش را فراموش می‌کرد و

 به مردمی که در رفت و آمد بودند خیره می‌شد و

با بی‌حوصلگی آن‌ها را تماشا می‌کرد .

 روز چهل‌ام رسید پیرزن در را باز کرد ،

لبخندی زد ،نفس عمیقی کشید ،آب و جارو کرد و جلوی درب خانه نشست.

هنوز خورشید بالا نیامده بود،پیرزن اطراف را نگاه کرد .

 درختان ،گنجشک‌ها ، آسمان‌ ،ابرها ، سر کوچه را نگاه کرد ؛

آن سر کوچه را ، این سر کوچه را،

 مردی چوب به دست داشت رد می‌شد,

 پیرزن او را نگاه کرد چه‌قدر چهره گیرایی داشت،

 نزدیک‌تر شد ...

انگار که پیرزن سال‌هاست او را می‌شناسد به صورتش خیره شده بود.

 در چشمانش نوری بود و بر لبش ذکری.

پیرزن فقط نگاه می‌کردونگاه ...

انگار آن شخص را فقط باید نگاه ‌کرد و سکوت؛نباید حرفی زد.

 مرد به آرامی گذشت پیرزن فقط نگاه می کرد ...

انگار در همان لحظه‌ اول حاجتش را جا گذاشته بود.

 کم‌کم رفت و آمد شروع شد و کوچه شلوغ.

کوچه و خانه پیرزن امروز بوی دیگری گرفته بود بوی نور،

 بوی رهگذری از بهشت .

پیرزن لبخند زد .اصلاً به یاد نداشت که حاجتی دارد .

شاید او خضر را نشناخته بود و

 شایدهم شناخته بودو حاجاتش در مقابل عظمت خضر رنگ باخته بود و

 دیگر هیچ حاجتی در دنیا جز آن نگاه و آن نور نمانده بود ...

جرعه ای معرفت

خطبه 64 نهج البلاغه

 وَ اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ بَادِرُوا آجَالَکُمْ بِاءَعْمَالِکُمْ وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ

 وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اءَظَلَّکُمْ وَ کُونُوا قَوْما صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا اءَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا

 فَإِنَّ اللَّهَ  سُبْحَانَهُ  لَمْ  یَخْلُقْکُمْ عَبَثا وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى وَ مَا بَیْنَ اءَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ اءَوِ النَّارِ إِلاّ الْمَوْتُ اءَنْ

 یَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَایَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَتَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِیرَةٌ بِقَصْرِ الْمُدَّةِ وَ إِنَّ غَائِبا یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَ

 النَّهَارُ لَحَرِىُّ بِسُرْعَةِ الْاءَوْبَةِ، وَ إِنَّ قَادِما یَقْدُمُ بِالْفَوْزِ اءَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقُّ لِاءَفْضَلِ الْعُدَّةِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا

 مَا تَحْرُزُونَ بِهِ اءَنْفُسَکُمْ غَدا فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ فَإِنَّ اءَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ

 وَ اءَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ  یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ  لِیَرْکَبَهَا وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ  لِیُسَوِّفَهَا إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ 

عَلَیْهِ اءَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا، فَیا لَها حَسْرَةً عَلَى ذِی غَفْلَةٍ اءَنْ  یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ  حُجَّةً وَ اءَنْ  تُؤَدِّیَهُ اءَیَّامُهُ

 إِلَى شقْوَةٍ نَسْاءَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اءَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ وَلاَ

تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ کَآبَةٌ.


از خداى بترسید، اى بندگان خداى .و پیش از آنکه مرگتان فرا رسد دست به اعمال صالح  زنید و با نعمت

 ناپایدار دنیا،ثواب ابدى آخرت را به دست آورید.بار سفر بربندید،که این سفر را به اصرار از شما خواهند.

 مهیاى مرگ باشید، که بر سرتان سایه افکنده است. ازآن جماعت باشید، که چون بر آنان بانگ زنند بیدار

 مى شوند و مى دانند،که دنیا جاى درنگ نیست.از این رو، دنیا را داده اند و آخرت را به عوض گرفته اند.

خداوند سبحان شما را به عبث نیافریده و به هرحال خود رها نکرده است.میان شما و نعمت بهشت و آتش

 دوزخ فاصله اى جز مرگ نیست ، مرگى که بى تردید آمدنى است. و چه کوتاه است مدت عمر تو، زیرا از 

گذشت لحظه اى،مى کاهد و از رفتن ساعتى، بنیادش درهم مى ریزد.غایبى که گذشت شب و روز به اصرار

 فرا مى خوانندش  شتابان  باز خواهد گشت. قاصدى که  با  بشارت  رستگارى  یا تهدید  شوربختى از راه 

مى رسد، سزاوار است ، که با نیکوترین توشه پذیرایش شوى . 

پس ، از این جهان  توشه آخرت  بردارید تا خود را از عقوبت روز جزا در امان نگه دارید.

 بنده اى از پروردگار خود مى ترسد، که خود به اصلاححال خویش پردازد و پیش از مرگ توبه کند و بر

 خواهشهاى نفس خود پیروز گردد. زیرا اجل چهره  فرو پوشیده و آرزوها فریبنده  و شیطان  مهیا و در

 کمین است  تا گناهان  را در چشم  او بیاراید و به  ارتکاب معاصى برانگیزاندش .

 شیطان آدمى را به توبه امیدوار سازد و او، بدین وسوسه ، هر بار توبه را به تاءخیر اندازد، تا بناگهان

مرگ بر او هجوم آورد، در حالى که ، از خیال مرگ غافل است . اى حسرتا بر کسى که  دستخوش غفلت

 گردد و روز قیامت زندگى دنیوى او بر ضد او گواهى دهد و زیستن در این جهان او را به شقاوت کشاند.

 از خداوند سبحان  مى خواهم ، که ما و  شما را در زمره  کسانى  قرار دهد  که  نعمت  دنیا سرمستشان 

نمى سازد و هیچ  هدفى آنان را از فرمانبردارى  پروردگارشان  باز نمى دارد و مرگ  سبب  پشیمانى  و 

اندوهشان نمى شود.


  خطبه با دستور به تقوا شروع شده است : 

 فاتقوا الله عباد الله ،ای بندگان خدا با تقوا وپرهیز کار باشید.

 مولای متقیان درسرتاسر سخنان مبارکشان در نهج البلاغه به مسئله ی تقوا اصرار عجیبی دارد ،

 اصرار شدید، شدید،که

 ای مردم تقوا بورزید ؟ 

ای مردم تقوا  .... ؟  

آیا انسان می تواند در باد پای هواهای نفسانی خود را گم کند ؟

آیا اشخاصی هستند که سرمایه ی بزرگ روح وروان را فدای خواسته های خود طبیعی بکنند ؟

آیا چیزی هست که بتواند ملکه ی نفس انسان را ، از گناه و معصیت نگهداری کند ؟  

اتقوا الله عباد الله

کلمه تقوا از ماده ی « وقایه » وبه معنای خود نگه داشتن است.

 کسی که برسر چاهی ایستاده مواظب است در چاه  نیفتد واجتناب می کند ازجلو رفتن و اجتناب می کند از

 عواملی که سبب افتادن او در چاه است.این اجتناب کردن در حقیقت ، نشان دهنده ی به کارگیری تقواست .

 اگر تقوا داشته باشید؛ در سوره ی حدید آیه ی 28 می فرماید : 

«یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ»خداوند به شما دو رحمت عطا می کند؛ یک رحمت در دنیا ویک رحمت در آخرت. 

« وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» به خاطر این تقوا ، نوری در باطن  شما روشن می کنم که با کمک این نور

 زندگی کنید .  

  « إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً »

فرقان صیغه ی مبالغه از فرق است قدرت شناخت حق از باطل ، هدایت از ضلالت ، وفانی از باقی.....

 امیرالمؤمنین (ع) در ادامه خطبه  می فرماید :

« وَابْتَاعُوامَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ » 

یعنی باچیزهای فانی شدنی دنیا آنچه که جاویدان می ماند را خریداری کنید.

« وَکُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهمْ فَانْتَبَهُوا، وَعَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ »

همچون گروهی باشید که برآنان فریاد زده شده و از خواب غفلت بیدار گشته ،

 ویقین پیدا کردند که دنیای فانی برای آنان اقامتگاه نیست.

دنیایی که منزل مسافران است، شبانگاه به راحتی به سر می برند وصبح کوچ خواهند کرد.

دنیا چو حباب است ولکن چه حباب                                نه برسر آب بلکه بر روی سراب   

آن هم چه سرابی که ببینید به خواب                             آن خواب چه خواب، خوابیست خراب

  بزرگان گفته اند: 

مثل آرزوهای باطل دنیا ، مثل آب شور است،  نه تنها  انسان را سیراب نمی کند، بلکه تشنگی وعطش وی 

را مضاعف می کند وشخص بیشتر می آشامد تا آنجاکه او را میکشد .

امام علی (ع) دراصول کافی جلد2ص 136 میفرماید:

 «ارفض الدنیافان حب الدنیایعمی ویصم ویبکم ویذل الرقاب »

 دنیاپرستی راترک کن ، چراکه حب الدنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال می کند وگردن ها رابه

 ذلت می کشاند !

 حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که مالک اشتررابه مصر فرستاد ،اولین دستوری که به او فرمود :

«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ» رعایت تقوای الهی بود. مگر مالک تقوا نداشت ؟ مگر مالک انسان ابتدایی بود؟

 نه خیر،  مومنی بود که در راه بندگی بسیار راه رفته بود . 

سالیان دراز عمرش رادرخدمت امیرالمومنین گذرانده ،و  از تربیت شدگان  امامت و ولایت  بود.

 شاید اینقدر احتیاجی به توصیه ی تقوا نداشت.

 مالکی که علی بن ابی طالب (ع) فرمود : نسبت او به من نسبت من به پیغمبر است.

 کسی که بتواند کشور درون خود را اداره کند،اداره کشور هم برای این شخص آسان وامکان پذیر است.


و میفرمایند : «فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ نُفُوسَکُمْ غداً »

از این دنیا زاد وتوشه تهیه کنید که فردای رستاخیز نگهبانتان باشد.

 

وداع با ماه مبارک رمضان در سخنان امام خامنه ای

ماه رمضان فرصتى براى دورى از غفلت‌ 

دعا در ماه رمضان و همه خصوصیات این ماه مبارک این است که ما را متذکر مى‌کند؛ 

از غفلت بیرون مى‌آورد؛ آلودگیهاى ما را به ما نشان مى‌دهد و در بین دعا و نماز و 

توجه، فرصتى به ما دست مى‌دهد که اشتباهاتى را که با آنها انس و خو گرفتیم، 

بازنگرى کنیم و آنها را بشناسیم؛ چون گاهى انسان گناهى را عادت کرده که انجام 

بدهد و توجه نداردکه این گناه است. البته تنبلى، سستى و بقیه نواقصى را هم که

 داریم، مى‌توانیم بازنگرى کنیم.

این فصل یک ماهه، فصل بسیار باارزش و قیمتى است. در این سى روز یا بیست‌ونه روز،

 خدا لیلةالقدر را قرار داده و لیلةالقدر یک فرصت استثنایى در طول سال براى انسان است. 

که اگر انسان توانسته باشد آن شب را درک بکند، خیر زیادى گیرش آمده.  

در دعاى وداع ماه رمضان - نه این دعاى وداعى که در صحیفه سجادیه است - بلکه دعایى

 که در مفاتیح‌الجنان است، مى‌گوید: 

«و ان تجعلنى برحمتک ممّن خرت له لیلة القدر و جعلتها له خیرا من الف شهر»؛(۱) 

خدایا ! من را از کسانى قرار بده که توفیق درک لیلةالقدر را به دست آوردند و لیلةالقدر براى

 آنها از هزار ماه بهتر و باارزش‌تر شده. لیلةالقدر براى همه این‌گونه نیست. آن کسى که

براى او شب بیست‌ وسوم یا شب بیست‌ ویکم ماه رمضان، با شب بیست‌وسوم هر ماه

 دیگرى فرق ندارد - نه ذکرى، نه توجهى، نه حالى، نه گریه‌اى، نه تضرّعى؛ با غفلت 

مى‌گیرد مى‌خوابد، یا اصلاً یادش نمى‌آید که لیلةالقدر است، یا خداى نکرده آلوده به 

گناه و هواى نفس هم مى‌شود - براى چنین انسانى لیلةالقدر بهتر از هزار شب نیست؛

 یک شب است، آن هم یک شب خسران‌بار که براى او خیرى ندارد. لیلةالقدر براى آن 

کسى از هزار ماه بهتر است که ساعات و دقایق آن شب را قدر بداند؛ از دقایق آن شب

 استفاده بکند. در آن دعا مى‌خوانیم که خدایا ما را از آن کسانى قرار بده که شب قدرشان

 پوچ نمى‌شود؛ از دست نمى‌رود. 


دفاتر ارزشمند معرفت و نسخه‌هاى عشق و محبت‌ 


دعاى چهل‌وپنجم صحیفه سجادیه یک نمونه از دعاهایى است که ائمه به ما یاد داده‌اند که

 مضمون قابل توجهى درباره اهمیت ماه رمضان دارد. من فکر کردم که مقدارى از این دعا

 را برایتان فقط ترجمه بکنم، تا با زبان این دعا آشنا بشویم. این یکى از نقیصه‌هاى ماست 

که دعاها را بدون توجه مى‌خوانیم و معنایش را نمى‌فهمیم؛ از بعضى که قادریم معنایش 

را بفهمیم، تأمل و تدبر نمى‌کنیم؛ دعا مى‌خوانیم، حواسمان هم جاى دیگرى است! 

در حالى که این دعاها همه دفترهاى ارزشمند معرفت و نسخه‌هاى عشق و محبت

 است و خیلى چیزها در این دعاهاست که اگر ما به آنها توجه کنیم، مى‌توانیم آنها را 

بیاموزیم. بعضى‌ها دعا را تفسیر مى‌کنند که البته خوب است، لکن وقتى بنده یک کلمه دعا

 را با بیست کلمه تفسیر مى‌کنم، این دیگر کلام امام نیست؛ اگر بشود کلام امام را در یک 

کلمه زیبا، شکیل و خلاصه، بازگرداند، آن وقت یک مقدارى از لطف کلام امام را به ما خواهد

 داد. آن تفسیرهاى مفصل براى این‌که انسان معارف را یاد بگیرد، خوب است؛ 

اما براى این‌که لذت سخن امام را که خیلى هم زیباست، درک کند، نه؛ آنها خوب نیست.

 بعضى‌ها که بدون توجه دعا مى‌خوانند، نمى‌فهمند که این دعاى کمیل که راحت آن را 

مى‌خوانند و از آن عبور مى‌کنند، چه سوز و گدازى دارد؛ چه قطعه زیبایى از لحاظ هنرى و

 ادبى است و چه مضامینى در آن وجود دارد. حالا براى این‌که مقدارى از مضامین این 

دعاها معلوم بشود، من به‌قدرى که البته وقت داشته باشیم، ترجمه ساده‌اى مى‌کنم. 

خیلى طول نمى‌دهم و همه‌اش را هم ترجمه نمى‌کنم. 


تأملى بر دعاى وداع ماه رمضان 


«اللّهم یا من لا یرغب فى الجزاء و یا من لا یندم على الاعطاء»(۲)؛ اى خدایى که از ما 

پاداش نمى‌خواهى و اى کسى که از بخشش خود به ما پشیمان نمى‌شوى - حالا

 من دیگر عبارتهاى عربى‌اش را نمى‌خوانم، فقط فارسى ترجمه مى‌کنم؛ و اى کسى

 که با بندگان به طور برابر رفتار نمى‌کنى؛ مثل رفتار خود آنها با آنها رفتار نمى‌کنى.

 نعمت تو همواره شروع‌کننده است؛ یعنى بدون این‌که قبلاً استحقاقى وجود داشته باشد.

 عفو و بخشش تو یک نوع تفضل از سوى توست. عقوبت و سزا دادن تو عدالت توست. 

و قضاء و تقدیر و حکم تو یک خیر براى بنده توست. اگر به کسى چیزى عطا کنى، آن را با 

منّت آمیخته نمى‌کنى و اگر از کسى چیزى را منع کنى و به او ندهى، این از روى ظلم و 

تعدى به آن کس نیست. آن کسانى که شکر تو را مى‌گویند، از آنها سپاسگزارى مى‌کنى؛

 در حالى که این خودِ تو هستى که شکر را در دهان آنها گذاشتى. آن کسانى که سپاس

 تو و ستایش تو را مى‌کنند، تو به آنها پاداش مى‌دهى؛ در حالى که این تو هستى که 

ستایش خودت را به آنها یاد دادى. گناهانى را مى‌پوشانى؛ در حالى که مى‌توانى آنها را

 برملا کنى. به کسانى مى‌بخشى که مى‌توانى از آنها نعمتت را باز بدارى. آن کسى که

 گناه او را پوشاندى، گاهى شایسته برملا کردن است. آن کسى که به او نعمت دادى، 

گاهى شایسته منع کردن است؛ اما تو همه کارت را بر تفضل و گذشت قرار دادى. با 

کسى که تو را معصیت مى‌کند، با بردبارى و حلم برخورد مى‌کنى. و به کسى که با گناه 

به خودش ظلم مى‌کند، مهلت مى‌دهى. بندگانت را مهلت و فرصت مى‌دهى تا بتوانند به

 تو انابه کنند و برگردند. به آنها سزاى عملشان را زود نشان نمى‌دهى، شاید بتوانند توبه

 کنند؛ این لطفى است از تو که نگذارى بندگانت با کار زشت، خودشان را به مهلکه بیاندازند؛

این محبت توست که نگذارى آدمهاى شقى، با شقاوت خودشان، بدبختى را زود براى

 خودشان تدارک ببینند. تو فقط کسانى را ساقط مى‌کنى که شقاوت آنها در مقابل گذشت 

و اغماض تو تکرار شده؛ و این کرم و لطف و محبت و حلم توست. تو آن پروردگارى هستى

 که بر روى بندگانت راهى باز کردى که آن راه، به عفو و گذشت تو منتهى مى‌شود؛ آن راه را

 توبه نامیدى. آن راه را از طریق وحىِ خودت به ما نشان دادى تا هرگز در آن راه گمراه نشویم.

 در قرآنت به ما گفتى:«تُوبوا الى اللَّه توبة نصوحا»؛(۳) توبه کنید و به سوى خدا برگردید؛ 

توبه‌اى از روى راستى و درستى؛ شاید خدا بدیهاى شما را بپوشاند و جبران کند -؛

اینها آیه قرآن است - و شما را به بهشتى که در زیر آن نهرها و جویبارها جارى است وارد کند؛ 

در آن روز که خدا پیغمبرش و کسانى را که به پیغمبر ایمان آورده‌اند، سرافکنده نخواهد کرد.

 و نور پیغمبر و مؤمنان در پیش روى او و در سمت راست اوست و آنها پیش مى‌روند. و آنها به 

تو مى‌گویند پروردگارا نورت را به ما کامل کن و مغفرتت را بر ما نازل کن؛ تو بر همه چیز توانایى.

این راهى است که خدا در قرآنش براى توبه به ما نشان داده و نشان داده که ما

 مى‌توانیم توبه کنیم: «فما عذر من اغفل دخول ذلک المنزل بعد فتح الباب»(۴)؛ 

عذر کسى که پس از گشودن در، وارد آن نمى‌شود چیست؟ تو آن کسى هستى 

که هر روز براى نفع بندگانت معامله را به سمت آنها گرداندى و به سود آنها تغییر 

دادى و در قرآن گفتى:«من جاء بالحسنة فله عشر امثالها»؛(۵) هر کس یک کار نیک 

بکند، ده برابر پاداش مى‌گیرد؛ و اگر کسى یک کار بد بکند، فقط یک برابر سزاى آن

 کار را خواهد چشید. امام در این‌جا آیات مربوط به پاداش مؤمنین را ذکر مى‌کند،

 بعد درباره ذکر الهى مطالبى را بیان مى‌کند؛ آیات گوناگونى را مى‌آورد و سپس 

مى‌رسد به این‌جا و مى‌گوید: 

اگر هر یک از مخلوقات تو این‌طور، دیگران را به راه سود و بهره آنها راهنمایى مى‌کرد، 

به احسان و امتنان موصوف مى‌شد - یعنى مثلاً شما به کسى پولى قرض بدهید، 

بعد بگویى اگر بخواهى من این پول را در وقت معین از تو نگیرم و به تو ببخشم، 

راهش این است که این کار را بکنى؛ مرتب راه جلوى پاى افراد بگذارى. اگر بخواهى 

این بدى را که به من کردى، از تو بگذرم، راهش این است که این عمل را انجام بدهى 

- «فلک الحمد ما وجد فى حمدک مذهب»(۶)؛

 اى خداى بزرگ سپاس و ستایش مخصوص توست و براى توست و تو را باید به هر

 اندازه و از هر راهى و با هر لفظى که ممکن است، حمد کرد. به همین ترتیب یاد

 نعمتهاى الهى را مى‌کند.


توصیف ماه رمضان در کلام امام سجاد علیه‌السلام


بعد امام سجاد (علیه‌الصّلاةوالسّلام) مى‌رسد به ماه رمضان و مى‌گوید:

 پروردگارا ! از جمله بهترین و برگزیده‌ترین نعمتهاى تو ماه رمضان بود که آن را از بین

 سایر ماهها امتیاز بخشیدى و قرآن و نور را در این روزها نازل کردى و ایمان ما را 

در این روزها مضاعف ساختى و روزه را بر ما واجب کردى که این خود وسیله اوج

 ماست. و ما را در عبادت در این ایام ترغیب کردى و لیلةالقدر را که بهتر از هزار 

ماه است در ماه رمضان قرار دادى و ما را با این ماه بر دیگران امتیاز بخشیدى. 

وماه رمضان به مدت یک ماه با ما بود و این مصاحبت، مصاحبت بسیار نیکویى

 بود و ما از این مصاحبت هیچ دلگیر نیستیم؛ بلکه از مفارغت این ماه دلگیریم. 

و با این ماه وداع مى‌کنیم؛ مانند وداع با کسى که دورى او براى ما سخت و دشوار

 است. و منتظر هستیم که این ماه کِى بار دیگر به ما برگردد و با این زبان با ماه 

برگزیده تو حرف مى‌زنیم.

از این‌جا به بعد، امام سجاد شروع مى‌کند در عبارات بسیار شورانگیز و عاشقانه‌اى با 

ماه رمضان سخن گفتن:«السّلام علیک یا شهر اللَّه الاکبر»(۷)؛ بدرود اى بزرگترین ماه 

خدا و اى جشن اولیاء خدا. «السّلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات»(۸)؛ 

بدرود اى شریفترین و عزیزترین مصاحب از وقتها و زمانها و اى بهترین ماه از لحاظ روزها

 و ساعتها. «السّلام علیک من شهر قربت فیه الامال»(۹)؛ بدرود اى ماهى که آرزوها در آن 

به ما نزدیک شد؛ یعنى ما با تلاش خودمان، تلاش مضاعفان، به آمال و آرزوهاى حقیقى و

 انسانى خودمان نزدیک شدیم. 

به همین ترتیب با این جملات و کلمات، امام سجاد این ماه مبارک را بدرود 

مى‌گوید و از لیلةالقدر و از دعا و از قرآن و از مغفرت در این ماه به گرمى و 

مشتاقانه حرف مى‌زند و بعد از خداى متعال درخواست مى‌کند که:

 خدایا آنچه را که در این ماه به ما رسیده، براى ما نگه دار؛

 و آنچه را که ما از این ماه به دست نیاوردیم، 

این محرومیت ما را به عنوان یک نقص، به عنوان یک ضعف، 

مورد ترحم خودت قرار بده و براى ما جبران کن.

 و بعد امام سجاد آرزو مى‌کند که یک‌بار دیگر این ماه برگردد.

این یک نمونه از دعاهاى این ماه شریف بود که در پایان این ماه از زبان 

سیدالساجدین و معلم دعا و ذکر و یاد، مقدارى از آن را معنا کردیم. 

من اعتقادم این است که این دعاها با ترجمه‌هاى خوبى باید ترجمه بشود.

 کسانى که قادر بر ترجمه خوب این دعاها هستند، منهاى تفصیل و تشریح

و تفسیر و توضیح، خودِ دعا را با یک زبان گویا و روشن و شیوا که تا حدى

 متناسب با بیانات خود امام سجاد باشد، ترجمه کنند و در اختیار فارسى‌

زبانهایى که عربى نمى‌دانند، بگذارند، تا اینها در این دعاها تدبر کنند و

ببینند که چگونه مى‌شود با خدا حرف زد.


آنچه در این ماه بدست آوردید، قدر بدانید


آنچه در پایان این مطالب مى‌خواهم به شما برادران و خواهران عزیز عرض بکنم

 این است: این مایه تقوایى را که در این ماه براى شما به دست آمد، قدر بدانید؛

 این را حفظ کنید؛ این از دست مى‌رود. شما با حضورتان در مجامع بندگى خدا 

مثل مساجد، نمازها، پاى صحبتها - بحمداللَّه جوّ غالب جامعه ما جوّ توجه و تذکر 

است؛ قرآن، دعا و مناجات است - و تنفس در این فضاى معنوى یقیناً مایه‌اى از 

تقوا را براى خودتان در این ماه تحصیل کرده‌اید. روزه کمک بسیار بزرگى بوده؛ این

 روزه بسیار چیز قیمتى و ارزشمندى است. لازم نیست خودِ انسان مثل این‌که

 وزنش را مى‌رود امتحان مى‌کند که چقدر کم یا زیاد شده، بتواند درست بفهمد

 که چقدر آن معنویت و صفا برایش پیدا شده - البته اگر انسان به اعمال و رفتار

 با آن قلب خاضع و متذکر خودش توجه کند، آثار این عبادات را مى‌بیند و حس مى‌کند 

- اما آن‌طور هم نیست که خیلى محسوس باشد، لکن بدانید یک مقدار صفا، معنویت، 

لطف در شما پیدا شده؛ این را نگهش دارید. نگه داشتن آن در درجه اول به این است که

 تا آن‌جایى که مى‌توانید سعى کنید گناه نکنید.

( سخنرانى در روز ۲۹ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۶)

 

پی‌نوشت:

۱) مفاتیح‌الجنان، دعاى وداع ماه رمضان

۲) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵

۳) تحریم: ۸

۴) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵

۵) انعام: ۱۶۰

۶ الی ۹) صحیفه سجادیه، دعاى ۴۵

شب قدر -بخش دوم

صاحب شب قدر امام زمان«عجل الله فرجه شریف»هستند و شب قدر برای ایشان «سلام» است.

 ایشان زندگی را بدون هیچ نقصی به صبح می‌رسانند، برای این‌که ما نیز شب قدرِ زندگی را به سلامت به

 صبح برسانیم امامی  معصوم  نیاز داریم، بدون امام چنین سیری ممکن نیست، با  نظر و توجه  به امام و

 توسل به آن حضرت و اطاعت از او ؛ شب قدر به سلامت به طلوع فجر می‌رسد. 

 قلب امام همه‌ی توحید است و هر قلبی به اندازه‌ای که از شرک فاصله دارد و به توحید نزدیک است، 

عباداتش مورد قبول است. هر «جزئی» اگر به «کل» نرسد، نابود می‌شود، همان‌طور که رطوبت‌ها و

 نم‌ها به آب برمی‌گردند، عبادات ما به اندازه‌ی نظرکردن به قلب امام زمان«عجل الله فرجه»عبادت است.

 امام صاحب قلب‌اند و هرکس به اندازه‌ای که در اعمال خود حضور قلب داشت به قلب امام رجوع کرده است،

زیرا قلب، آینه‌ی اسم جامع الهی است و کافی است فعّال شود.

 به گفته‌ی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» «وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می‌شود» 

یکی از تعبیرات لیلة القدر  این است که : لیلة القدر خانه ی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام است. 

  در زیارتنامه ها می خوانیم که:

«مختلف الملائکه» است؛ یعنی محلّ آفرینش ملائکه است؛

 «مهبط الوحی» است، محلّ فرود آمدن وحی است.

 دعبل خزاعی در قصیده ای  به نام مدارسُ آیات، خانه ی اهل بیت را به منزل الوحی تعبیر می کند.

 یعنی آن جایی که وحی نازل می شود، آن جایی که ملائکه نازل می شوند، خانه ی اهل بیت است.

 لذا تأویل لیلة القدر که «خیر من الف شهر» است، خانه ی اهل بیت عصمت و طهارت (ص)اجمعین است.

«لیله القدر خیر من الف شهر»؛ هزار عدد کامل است و عدد کامل اشاره به کثرت بی حد و فراونی بسیار .

 «لیله القدر خیر من الف شهر»، «الف شهر» یعنی عمر کلّ دنیا،یعنی  از همه ی عمر دنیا بهتر است.

 نه ازهزار ماهی که هر ماه شمسی هم سی روز است و جمعاً می شود هشتاد و سه سال و سه چهار ماه، 

 منظور از هزار در اینجا خود عدد هزار نیست؛ منظور عدد کاملی است که اشاره به کثرت است.

 «إن من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدرٍ معلوم» در لیل عالم طبیعت، باطن چیزها مخفی است؛ 

شب است؛ تاریک است؛ حقیقت اشیاء مکشوف نیست؛ ولی در یوم القیامة، چه می شود؟

 «یوم تبلی السّرائر» همه ی پرده ها کنار می رود؛ حقایق اشیاء که در باطنشان است، مکشوف می شود.

  عالم طبیعت، لیل ظلمانی است؛ حال اگر قرآن کریم در روزِ عالم طبیعت هم نازل شده باشد، باز هم

 «انّا انزلناه فی لیلة القدر» زیرا هم روز و هم شبِ عالم طبیعت، هر دو لیل و ظلمانی است.

 هر دو تاریک است.

شب قدر، نماد لیل دنیاست.

 اگر دنیا، عالم طبیعت، لیل است؛ شبِ قدر یک نماد برای این لیل است؛ یعنی برای کلّ عمر دنیا. 

و لذا در لیلة القدر باید خدا را پرستید؛ خدا را عبادت کرد. 

این که در لیلة القدر باید خداوند را عبادت کرد یعنی چه؟ 

یعنی در کلّ لیل عالم دنیا، در کلّ عمر دنیا، نه فقط شب نوزدهم یا شب بیست و یکم ویا شب بیست و سوّم

 ماه مبارک رمضان، از اذان مغرب تا اذان صبح عبادت کنیم. 

این یک نماد است؛ یک سنبل است ؛ لیلة القدر نماد کلّ عمر دنیاست.

 معنای احیاء، لیلة القدر را قدر شناختن و احیاء داشتن، زنده داشتن،

 از مرگ طبیعی به حیات طیّبه ی روحانی راه پیدا کردن است. 

معنای احیاء این نیست که  شب خوابم نبرد؛ که این شبها خودم را بیدار نگه دارم؛

 این لیل نماد لیل دنیاست؛ لیل عالم طبیعت است و احیاء او یعنی احیای همه عمر عالم طبیعت.

 

شب قدر -بخش اول

کل زندگی یک شب است، برعکس قیامت که روز است.

 قرآن کریم می فرماید: «یومُ‌ القیامة» 

ولی در مورد دنیا می‌فرماید: «وَ الَّلیْلِ إذَا عَسْعَس»

 سوگند به شبی که ناپایدار و «عَسْعَس» است، دائماً می‌رود.

 

ولی در مورد صبح، حرفی از رفتن نزد، فرمود: "وَ الصُّبْحِ إذَا تَنَفَّس"

یعنی آنگاه که صبح شروع می‌شود. چون دیگر شب تمام است، فقط روز است. 
کل زندگی یک شب است؛ 

اگر کسی توانست از این شب با جمع حقایق به صورت اجمال، به توحید برسد،

 در انتها به فجر میرسد .


بعضی‌ها به هیچ صبحی نمی‌رسند؛چون دنیا آن‌ها را می‌رباید...


در قیامت هم که آن‌ها را می‌آورند با ظلمتِ  زندگی در دنیا به  قیامت می‌آیند چون در 

شب قدر ملائکه و روحی بر آن‌ها نازل نشد تا به توحید برسند و

به نور توحید نظر نداشتند تا حقایق عالم غیب به صورت جامع در جان آن‌ها تجلی کند.


زندگی؛ لیـلة القدری است تا مطلع ‌الفجرِ قیامت


همان‌ طور که  انسان کامل - که قلب عالم هستی است - یک  حقیقت  جامع  است  و

 همه‌ی اسماء الهی در قلب توحیدی او جمع شده و یکی است که حامل این همه کمال

 است و از این جهت توحید را نشان می‌دهد،


شب قدر نیز چنین  رتبه‌ای دارد که ظرفیت جمع  انوار روح را  یک جا دارد - انواری از حقیقت 

را که هزار ماه امکان دریافت و ظهور آن را ندارند-وبا مهدی(عجل الله فرجه شریف)شب قدر

 به مطلع فجر می‌رسد...


کل دنیا و حیات دنیوی شب است ....
انسانی که در این شب به  حقیقتِ  صبح  می‌رسد و آن شب برای او «سَلامٌ» است، 
امام

 زمان«عجل الله فرجه»می‌باشند، ایشان صاحب اصلی شب قدر می باشند ، چون حضرت

 در دنیا تحت تأثیر دنیا نیستندوآماده‌ی تجلی انوار ملائکه و روح می‌باشند و هماره در حالت

 پاکی و  عصمت هستند. «حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» تا وقتی که فجر طلوع کند و حقیقت هر چیز 

ظاهر ‌گردد و نیز هر کس  که در مسیر امام  زمان«عجل  الله  فرجه»قرار گرفت به  توحیدی 

می‌رسد که منور به صبح ظهور حقایق است.